آرزویی که در تب 38 درجه برآورده شد
سایر منابع:
سایر خبرها
برای مادران انتظار، مقاومت و صبر
دوستان حسین، پایگاه بسیج علامه طباطبایی را می گرداند. او همه دیوارهای خانه را با عکس های حسین زیبا کرده و راه پسری را ادامه می دهد که خودش مسیر را نشانش داده. در یکی از دل نوشته هایش آمده است: مامان جان! شب شد و باز دلتنگی اومد سراغم. نفسِ مامان، تمام جهانِ مامان، آرومم کن.مگه شهید نیستی؟ یک سربزن به مامان، دلتنگتم عشق مامان، مامان فدای خنده هات. خوش می گذره کنار اهل بیت؟ بیا ...
نجوای لالایی مامان ایران با قهرمان ایران
که برداشته بود، می گفت مرا شرمنده کردید، باید خودم به دست بوسی شما می آمدم. * گفتید حسن آقا 11 سال گمنام بود، از این 11 سال فراق برایمان بگویید. من حسن را به خدا هدیه کرده بودم و از حضرت زینب(س) صبر می خواستم، سعی کردم بی تابی نکنم تا جایی که اطرافیان به من می گفتند مادری از جنس صبر و عشق هستم، بااین حال خیلی برایم سخت بود. هر زمان دلتنگش می شدم با لباس ها و لوازمش ...
دعاهای مادرانه ای که با شهادت اجابت شد
خدمت سربازی اش را می گذراند و سپس برای ادامه خدمت به سعادت شهر رفت؛ من و پدرش هر هفته به او سر می زدیم و جویای حالش بودیم چرا که تحمل دوری از محمد برایم سخت بود چهارم خرداد سال 1400 بود که انتظارها به سر رسید و آرزوی پوشیدن لباس سبز پاسداری برای محمد به حقیقت تبدیل شد. خوابی که به شهادت منجر شد محمد ارادت خاصی به حضرت رقیه(س) داشت؛ روز شهادت ایشان را روزه می گرفت و ...
نماز شکر مادر شهید پس از 11 سال انتظار/ سلام بر استخوان هایی که بوی کربلا می داد
دیگر شهید شوند. و بعد از همسرم پرسید: شما راضی بودید که به خاطر پسر شما چند جوان دیگر شهید شوند که همسرم قاطعانه گفت نه . و این گونه شد که جنازه شهید مسعود یونسی 11 سال در غربت ماند. مادر شهید یونسی گفت: روزی که به ما خبر دادند جنازه پسرتان شناسایی شده، من مطابق وصیت پسرم باز هم گریه نکردم. به خودم گفتم: مصیبت من از حضرت ام البنین (س) و حضرت زینب (س) که بیشتر نیست. من هم مانند این بزرگان به خدا ...
روایت ماندگار منادیان صبر و استقامت جاودانه
...> وی مهمترین شاخصه اخلاقی شهید عابدینی را توجه به نماز اول وقت آن هم به صورت جماعت برشمرد و تصریح کرد: خواندن نماز شب یکی از ویژگیهایشان بود و همیشه قبل از خواب سوره واقعه را می خواند و بسیار هم به ما تاکید می کرد قبل از خواب این سوره را بخوانیم. همسر شهید عابدینی نیا با بیان اینکه ایشان مراسم های سینه زنی و نوحه خوانی و عزاداری ها را تا جایی که اینجا بودند همیشه شرکت می کرد گفت: هیئت ...
اشک هایش فقط یک تکان تا سرازیر شدن فاصله داشت/دستی که برای آخرین بار گرفته شد
.... خوابی که چند لحظه اکبرش را دید او می گوید: ماه رمضان بود ساعتم را برای اذان کوک نکرده بودم خواب بودم که صدای پایی را از راه پله ها احساس کردم جلوی در اتاق، اکبر با پیرهن آبی با صدای دلنشینش گفت مامان دو (مامان بلند شو) اما چشمانم را که باز کردم اکبرم را ندیدم. این مادر ادامه می دهد: اکبر اتفاقات اداره را تعریف نمی کرد و وقتی در سوریه بود همیشه می گفت اینبار ...
قهرمان سامرا را بشناسید
بچه ها یه خواهش از شما دارم. طوری زندگی کنید که در آخرت هم شما کنار من باشید. من شما را خیلی دوست دارم. دلم برایتان تنگ می شود. من و بچه ها با تعجب به حاج حمید نگاه کردیم که چه شده که وسط شوخی کردن به صورت جدی هم چنین حرفی می زند؟ گفتم حاج حمید شما کجا و ما کجا؟ شما که سی سال روزه پی در پی داشته اید و نماز شبتان حتی یک شب ترک نشده و آن همه انفاق و مجاهدت در راه خدا داشته اید، مگر می شود ما در آخرت ...
چرا ام البنین از امیر المومنین خواست که او را با نام فاطمه صدا نزنند؟!
فرزند حضرت ابوالفضل علیه السلام ادامه یافت. عباس به قربان حسین! وقتی عباس متولد شد، مادرش ام البنین قنداقه عباس را داد دست امیرالمؤمنین،نگاهش به صورت علی علیه السلام بود می خواست ببیند علی خوشحال می شود یا نه، دید امیر المؤمنین خم شد دستهای عباس را بوسید و گریه کرد. عرضه داشت آقا دستهای بچه ام مگر طوری است ؟ فرمود : نه ام البنین، بهترین دستی است که خدا خلق کرده است، من این ...
فال حافظ | فال حافظ امروز | سرنوشتت رو با حافظ ببین! | معجزه ای که منتظرش بودی اتفاق افتاد! + تفسیر دقیق
حتما میسر می شود. نتیجه تفال به دیوان حافظ: 1- حضرت حافظ در بیت های ششم تا هشتم می فرماید: * این کشتی سرگشته زندگی چگونه می تواند از این جا برود در حالی که جان را در سر عشق و محبت آن گوهر یکدانه گذاشتیم. * منت خدای را آن کسی که ما او را عاقل و فرزانه می دانستیم، مانند خودمان عاشق و بی دین بود و رسوای عالم شد. * چون حافظ تنها به خیالت قانع و راضی بودیم. ای خدا چه ...
شهدای راه بصیرت و میثاق با ولایت
شهید غلام کبیری، به نقل از خانواده و دوستانش منتشر شد. گزیده ای از این خاطرات چنین است: - پیاده می رفت مدرسه و می آمد. تعجب کردم. پیگیر که شدم، فهمیدم پول توجیبی هایش را می دهد به پیش نماز مسجد تا به نیازمندان برساند. - داشت مرد می شد! راه می رفت و درباره انقلاب می پرسید. تحقیقاتش که کامل شد، گفت: من به این نظام اعتقاد دارم. چون با منطق پذیرفت دیگر کوتاه نمی آمد. ...
فال حافظ من چی میشه | فال حافظ آنلاین چهارشنبه 6 دی 1402
بود که به جای توکل به خدا از خلق او یاری خواستی. اکنون به خود بیا و از قادر مطلقی یاری بجو که هرگز تو را در نیمه های راه رها نخواهد کرد. نتیجه تفال به دیوان حافظ: 1- حضرت حافظ در بیت های ششم و هفتم می فرماید: * نکته ها و سخن های بسیاری میان ما رد و بدل شد اما هیچ شکایتی نکردیم و جانب احترام را نگه داشتیم و به تو بی وفایی نکردیم. * محبوب جواب داد که ای ...
گفتگو با نخستین زن اسیر ایرانی که بعد از 2 سال شکنجه به کشور بازگشت | دعایی که بعد از 40 سال مستجاب شد
...: عراقی ها تا چند ساعت دیگر می رسند و با لباس شخصی به عنوان جاسوس در روستا حضور دارند از آنجایی که تو وابسته به من هستی بهتر است حضور نداشته باشی، باید تو را به اهواز ببرم. در ادامه حتما بخوانید روایتی صمیمی از سرگذشت روز های سخت و شیرین معصومه رضاپور | مادرانه های یک پرستار از انقلاب تا امروز حبیب اطمینان داشت که جاده اهواز- خرمشهر دست نیرو های خودی است در بین راه برادرم ...
پیکر پدر شهیدان صادقی در ازنا تشییع و تدفین شد
نمایندگی از مردم دورود و ازنا انتخاب شد و سرانجام در شامگاه هفتم تیر سال 1360 که نماز جماعت حزب جمهوری به امامت او اقامه شد، همراه 72 تن از پاک باختگان انقلاب اسلامی و امام راحل به شهادت رسید. آثار قلمی این شهید والامقام عبارت اند از: برگردان شرح کفایة الاصول به عربی ، ترجمه و شرح ارشاد انقلاب ، تقریرات قسمتی از درس خارج فقه آیت الله مرعشی نجفی و حاشیه بر کتاب حج و عروة الوثقی . انتهای پیام/ ...
عارف لشکر انصار، چله نشین شهادت بود
گیرد و می برد تا با هم شاهد نمازهای شبش باشیم. زیرزمین خانه جای عبادت های او بود، نصف شب بلند می شدم و می دیدم حسن در بسترش نیست؛ سراغ می گرفتم و بله! می دیدم داخل زیرزمین ایستاده و نماز می خواند. کنجی می ایستادم و نگاهش می کردم، آن وقت ها نوجوان بود اما چنان با دقت و تواضع نماز می خواند که غبطه می خوردم به حال و احوالش، اصلا انگار از نماز خواندن خودم شرمم می شد. ...