سایر منابع:
سایر خبرها
و قلمی نقره ای دستش بود. همه با دوشیزه ریدر[11] آشنا بودند. او برای روزنامه ها مقاله می نوشت و در رادیو با دعوت همه به کتابخانه درخشیده بود – دانش آموزان، معلمان، سربازان، خارجی ها و فرانسوی ها. او با قاطعیت معتقد بود که همه مخاطب کتابخانه هستند. من اودیل سوشه[12] هستم. ببخشید دیر کردم. زود اومده بودم، یه کتاب رو باز کردم... دوشیزه ریدر با لبخندی حاکی از درک گفت ...
عالم خودشان بودند، دور برگردان جاده را رد کردند که صدای غرش دیوانه وار نزدیک شدن یک پیکان به گوششان رسید. با سرعت 100 یا 110 کیلومتر بر ساعت به آن ها نزدیک می شد. باد سرعت پیکان به صورت چندتا از بچه ها خورد. فرمان را پیچاند، دورخیزی کرد و مستقیم به سمت وسط دسته موتورسوار ها رفت. همه را درو می کرد و از موتور ها به زمین می انداخت، موتور ها هم به ماشین می خوردند و به یکدیگر و هر یک به ...