شهید فرید کرم پور حسنوند کیست؟ + نحوه شهادت
سایر منابع:
سایر خبرها
نوزده، بیست داستان کوتاه برگزیده جایزه ادبی یوسف
حس کردم. پرسید تو چه کاره شی؟ عموم می گفت تیکه کلام بابام بود انگار زمین بازی عوض شد، به یک آن شیر محو شد. آهوی چشماش فرار کردن زیر پتوی پلنگی سبزش. با دستش میجورید دنبال قوطی. از پنج جهت قوطی محاصره شد و رفت پشت بیشه سبز. نمیدونم قلب چند بار در دقیقه باید بزنه اما مطمئن هستم اینجوری نباید بزنه. منتظر واکنش هستم. چشمام از حدقه زده بیرون، شیر بیشه دوباره عرض اندام ...
در پناه تکیه گاه امنی چون پدر
به آرامش برسم و در آغوش مهربانش اضطراب امواج دریا را به ساحل قرار پیوند زنم. بر دستان پینه بسته ات بوسه می زنم سرمای استخوان سوزی بود. شال وکلاه کردی و در پی یافتن لقمه ای حلال، راهی کشت و زراعت شدی، پیشه ای که شیوه انبیا است. وقتی خسته و فرتوت به خانه برگشتی دستانت زمخت شده و گوشه انگشتانت ترک برداشته بود. زخم ها را با مرهمی تسکین می دادی و خدا را شاکر بودی که ...
هر وقت بی پناه شدید، پدرتان را صدا کنید!
اینجور مواقع پدر می شد بت من و به دادم می رسید. کافی بود صدایش کنم تا خودش را مثل باد برساند و نجاتم دهد. اما از بد روزگار پدر در خانه نبود. مادر هم که اگر صدایم را می شنید، خودش یک فصل حسابی کتکم می زد که بی اجازه به کوچه آمده ام. عجیب احساس بی پناهی می کردم. فشار دستان رضا قلدر بر روی گردنم بیشتر و بیشتر می شد. داشتم تسلیمش می شدم. حتی به جوابی که باید به مادر می دادم برای کثیفی پیراهنم فکر کردم ...
آرایشگران خدامحور: کاشت ناخن نه! برای برداشتن رایگان ناخن، روی ما حساب کنید
خبر نداشت من عضو گروه صیانه شده ام و دارم کار ریمو کاشت ناخن را انجام می دهم. یک روز گفت: دیشب خواب دیدم یک خانم سید آمده بود و می گفت: به فاطمه بگو آن قولی که داده را فراموش و رها نکند. فاطمه! تو چه قولی داده ای؟ چی کار کردی؟... خیلی جا خوردم. راستش را بخواهید، من چند وقت قبل در سالنم، کار کاشت ناخن انجام می دادم. درآمدش خیلی وسوسه برانگیز بود چون مشتری دائمی دارد. خلاصه کاشت ناخن را ...
شهید سید یوسف کابلی
سنگر های خط مقدم شلمچه به نماز ایستاد. نافلهی صبح را خواند و در حال ادای نماز صبح بود که تیر مستقیم تانک دشمن سنگرش را به آسمان برد. بعد از سال ها جهاد در جبهه های کردستان و جنوب، سرانجام مهندس سید یوسف کابلی در سحرگاه روز هجدهم بهمن سال 1365 به درجه رفیق شهادت نائل آمد. مزار او در بهشت زهرای تهران است. ** غسل شهادت جانباز فیروز احمدی، فرمانده دیدبانان گردان بریر ...
اگر جان را خدا داده چرا باید تو بستانی؟ ؛ چه سؤال خوبی!
...> تابستان سال گذشته بود، قرار بود به زیارت امام حسین ( ع) برود که در رباط کریم حین مأموریت با موتور تصادف کرد و پایش آسیب دید، اما این آسیب دیدگی مانع رفتنش نشد، به پدر گفت: امام حسینی که مرا دعوت کرده است خودش هم یاری ام می کند و خلاصه راهی شد، از کربلا که برگشت فرمانده اش می خواست مرخصی اش را تمدید کند تا وضعیت پایش بهتر شود، اما قبول نکرد. ساعت حوالی یک ونیم نیمه شب را نشان می داد ...
معجزه خدا با دست حسین خرازی
بچه ها که تو رو نمی شناسن. نرو با فرمانده گروهانامون درگیر شو! تانک های عراقی به طرف ما حرکت می کردند و پیاده نظام هایشان هم همراه با تانک جلو می آمدند و تیراندازی می کردند. بچه های ما به سرعت خود را روی خاک ریز ها رساندند. چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که قبرستانی از عراقی ها درست کردند. آقای حسین سیچانی (کرمی نیا) هم یکی از دیده بان های توپخانه بود که خیلی کمک کرد. من چند بار ...
سرداری که یک لشکر مدیون اوست + عکس و فیلم
شهادت نائل می شوند و پیکرهای مطهرشان 9 سال در آن منطقه می ماند. همسر سردار طوسی در مورد بازگشت سردار طوسی بعد از سال ها گمنامی گفت: شبی خواب دیدم همه جای منزل مان را پرچم زده اند و روی آن نوشته شده، مالک اشتر و چند روز بعد، پس از گذشت 9 سال خبر تفحص پیکر سردار شهید محمدحسن قاسمی طوسی را به خانواده اعلام می کنند. پدر می خواست گمنام باشد سمیه قاسمی طوسی تنها یادگار ...
حکایت پدری که به تنهایی از فرزند معلولش پرستاری می کند
خانواده و دوستانش را نداشت و در حالی که حتی یک قاشق شیرخشک در خانه نبود به بهار آب قند داد تا ساعت 12 شب، یارانه واریز شود و کل مبلغ را برای خرید سه قوطی شیرخشک به متصدی داروخانه بدهد. بهار یکساله بود که پرونده طلاق پدر و مادر مهر خورد و در واقع آن طور که فرهاد سهیلی فر می گوید؛ همسرش به خاطر شرایط بهار چنین درخواستی را مطرح کرده بود. اعتماد در این گفت وگو بدون هیچ پیشداوری و قضاوت از شرایط زندگی و ...
آرزوی مادری که زیر پای یک قاتل نقش بر آب شد
حالا شده مدت ها بخاطر چیزی خواب به چشمتان نرود؟ اگر به دستِ من اُفتَد فِراق را بِکُشَم / که روزِ هجر سیَه باد و خان و مانِ فِراق حال پس از گذر روزهای بسیاری از آن حادثه به گفته مرکز رسانه قوه قضاییه حکم دادگاه کیفری یک استان تهران مبنی بر قصاص نفس محمد قبادلو در پرونده به شهادت رساندن یک مامور نیروی انتظامی به نام فرید کرم پور حسنوند و مجروح کردن 5 مامور دیگر در جریان ناآرامی ...
حکم قصاص محمد قبادلو قاتل شهید فرید کرم پور حسنوند اجرا شد
تضییع حق اولیای دم می داند. نهایتا رئیس قوه قضاییه با اعاده دادرسی موافقت می کند و پرونده جهت رسیدگی به دیوان عالی کشور ارسال می شود. تأیید مجدد حکم قصاص در دیوان عالی کشور شعبه رسیدگی کننده در دیوان عالی کشور، در بررسی مجدد پرونده، تقاضای متهم را منطبق با بند های ماده 474 قانون آیین دادرسی ندانسته و با رد تقاضای اعاده دادرسی محکوم علیه، حکم قصاص نفس را تأیید کرد. حکم قصاص نفس محمد قبادلو به جرم قتل عمد شهید استوار فرید کرم پور حسنوند، پس از 487 روز رسیدگی قضایی به پرونده صبح امروز اجرا شد. ...
قوه قضاییه: حکم قصاص محمد قبادلو، از متهمان حوادث پاییز 1401 اجرا شد
مرکز رسانه قوه قضاییه اعلام کرد: بر اساس گزارش نیروی انتظامی در تاریخ 31 شهریورماه 1401، در حالی که جمعی از عوامل نیروی انتظامی در سطح شهر پرند، در حال کنترل اغتشاشگران بودند، فردی به نام محمد قبادلو در حالی که سوار یک خودروی پیکان سفیدرنگ بود، به صورت عمدی با سرعت بالا به قصد قتل ماموران انتظامی که در حال انجام وظیفه بودند رانده و 6 مامور را در حالی که سوار موتور بودند، زیر می گیرد که هر 6 نفر دچار مصدومیت و شکستگی دست و پا می شوند و یکی از ماموران به نام فرید کرم پور در اثر شدت جراحات به شهادت می رسد. ...
سیراب از عطش کتابی آغشته به شور، ایثار و امید جوانی
. یکی از بچه ها به نام حسینی چند متر آن طرف تر مشغول تیراندازی بود. ناگهان یک گلوله خمپاره 12 میلی متری پشت سرمان به زمین خورد. در میان کوهی از دود و باروت گم شدم. وقتی گرد و خاک فرو نشست، چشم هایم را با پشت دست مالیدم تا ببینم چه اتفاقی افتاده، حسینی روی زمین افتاده بود. کاسه سرش شکافته و شکل ظاهری صورتش مثل ماسک های اسباب بازی بچه ها چروکیده و کج ومعوج شده بود. مغز سرش یک متر آن طرف تر پرتاب شده ...
شهدا و امیرالمؤمنین
باش و فقط دنبال من بیا. من نمی دانستم تعبیر این خواب چیست، اما به محمد گفتم: خواب خوبی است. ان شاءالله که خیر است.... پسرم عقد کرده بود و من هم به عنوان مادر به فکر این بودم که هرچه زودتر پسرم برود سر خانه و زندگی اش. یک روز محمد به قصد دیدار با اقوام به خرمشهر رفت. مستأجر بودیم و تلفن هم نداشتیم و اگر کسی کاری داشت به منزل همسایه مان زنگ می زد. یک روز دیدم همسایه مان گفت: بیا ...
اعطای 19 هزار میلیارد تومان تسهیلات به فرهنگیان/پیوند قلب کودکان به زودی در مراکز درمانی
...: حکم دادگاه کیفری یک استان تهران مبنی بر قصاص نفس محمد قبادلو در پرونده به شهادت رساندن یک مامور نیروی انتظامی به نام فرید کرم پور حسنوند و مجروح کردن پنج مامور دیگر در جریان ناآرامی های سال گذشته، پس از تأیید در دیوان عالی کشور، صبح امروز سه شنبه سوم بهمن اجرا شد. جزئیات رسیدگی به پرونده شهادت استوار فرید کرم پور را اینجا و اینجا بخوانید. همچنین مرکز رسانه قوه قضاییه امروز ...
امام جواد کدام خصلت ها را نیاز مومن می داند؟
... گفتند جواد است، سر راه نشستیم... *نصیحت پذیری چند دانش آموز دختر دبستانی به حضرت امام خمینی (ره) نامه می نویسند، در بخشی از این نامه می آورند: امام عزیز، ما بچه های کلاس پنجم جهاد مدرسه فاطمیه هستیم. چون در کتاب دینی ما نامه امام محمدتقی علیه السلام را به فرمانده سیستان و نصیحت هایی را که امام، به ایشان کرده اند نوشته، ما هم تصمیم گرفتیم که برای شما نامه ای نوشته و شما ...
وارونه سازی یک جنایت/ روایت اشک های مادر و پدر شهید کرم پور
با سرعت بالا به قصد قتل مأموران انتظامی که در حال انجام وظیفه بودند رانده و شش مأمور را در حالی که سوار موتور بودند، زیر می گیرد که هر شش نفر دچار مصدومیت و شکستگی دست و پا می شوند و یکی از مأموران به نام فرید کرم پور در اثر شدت جراحات به شهادت می رسد. امروز سه شنبه حکم قصاص محمد قبادلو عامل قتل شهید فرید کرم پور مأمور نیروی انتظامی و جرح پنج مأمور دیگر در جریان اغتشاشات سال گذشته، پس ...
روایتی از عیادت امام خامنه ای از دانش آموز رزمنده+ عکس
...، تاریخ شهادت 3 بهمن 1365-کربلای 5 روایت مادر شهید وقتی بچه ها را باردار بودم، بیشتر وقتم در جلسات قرآن و مسجد می گذشت. روزه هایم را می گرفتم. با وضو بهشان شیر می دادم. اهل حلال و حرام و خمس بودیم و هرگز برنامه های مذهبی مان ترک نمی شد. عباس وقتی به دنیا آمد، تا چند روز اصلاً چشم هایش را به دنیا باز نمی کرد؛ ولی الآن بچه ها از اول با چشم بازند، لیسانسه به دنیا ...
رَپ روی آوار
مبادا بعدها خودش را به شکل یک معضل بزرگ تر نشان دهد, اما اگر کودکی در میانه جنگ به دنیا بیاید چه اتفاقی می افتد؟ چه احساسی دارد اگر هر لحظه از زندگی ات با خیال مرگی زودهنگام همراه باشد، با ترس مداوم از دست دادن خانه و خانواده ات... ام سی عبدل چنین کودکی را گذرانده است. او در سال 2008 در دل جنگ غزه متولد شد. مادر او سال 2007 برای درمان خونریزی در دوران بارداری باید تحت عمل جراحی قرار می ...
رد ادعای اختلال روانی محمدقبادلو از سوی روان پزشک پزشکی قانونی در دادگاه
، در حال کنترل اغتشاشگران بودند، فردی که سوار یک خودروی پیکان سفیدرنگ بود، به صورت عمدی و به قصد قتل ماموران یگان انتظامیِ در حال انجام وظیفه با سرعت بالا به سوی آن ها رانده و موتور ها و راکبین آن ها را زیر می گیرد که 6 نفر از ماموران در اثر این اقدام محمد قبادلو، دچار مصدومیت و شکستگی دست و پا و جراحات می شوند و یکی از ماموران به نام فرید کرم پور در اثر شدت جراحات به شهادت می رسد. عامل ...
سیر تا پیاز تبلیغات پولی در موتور جست وجوی گوگل
مقاله قصد داریم شما را با مهمترین مزایای تبلیغات پولی در گوگل آشنا کنیم. البته تمرکز اصلی ما در این میان بر روی موتور جست وجوی این شرکت قرار دارد. پس با ما همراه باشید تا آخرین شک و تردیدتان نسبت به سرمایه گذاری بر روی موتور جست وجوی این برند از بین برود. خیلی از بازاریاب ها تا اسم صرف پول در حوزه مارکتینگ به گوش شان می خورد، طوری علیه آن جبهه می گیرند که انگار همه چیز در این دنیا باید به ...
اهدای اعضای بدن دختر 20 ساله جان بیماران را نجات داد؛ فرزندم هنوز زنده است
پیوند براساس اینکه فرد در نوبت بوده و مطابقت گروه های خونی و در نظر گرفتن شرایط بیماران انجام می شود. *آخرین ملاقات با مریم کجا بود؟ صبح همان روز برای آخرین بار دخترم را در بیمارستان سینا دیدم. خدا قسمت هیچ پدر و مادری نکند بچه اش را روی تخت بیمارستان ببیند. من شرایط دشواری را تجربه کردم. لحظات خیلی سختی بود که قابل بیان نیست. امیدوارم کسی در این موقعیت قرار نگیرد که عزیزش ...
داستان اول جشنواره ادب فارس با سُرخِ نویسنده گراشی
خواست بکشد رویِ لب هایش که جدی جدی داشت ترک برمی داشت. زبانِ سرخش را که دید با کفِ دو دست بر سر زد. برگشت سمتِ زن که وسط خونابه ی وسطِ حیاط پهن شده بود. چه کنیم زن؟ زن دیگر نمی توانست صحبت کند. فقط با دست هایی که النگوهای سرخ رنگش توی آن وول می خورد اشاره کرد به حیاط. به اندازه ی قطره ای از حیاط هم خشک نبود. مرد دوید سمتِ سطل آب. آن را خالی کرد تویِ حیاط. خم شد به کشیدن دشداشه ...
روایتی خواندنی از معلمی که سکوت ناشنوایان را معنا می بخشد
در گوشه ای از کلاس و اتاق کار خانم مربی، آرمیتا با 60 درصد ناشنوایی در حال مقایسه کردن کسرها است و بی نقص حرف می زند و در گوشه ای دیگر رزا با پدر و مادری ناشنوا و سمعک به گوش در حال نام بردن اعضای صورتش است و این ها همه از 40 سال تجربه و عشقی بی پایان خبر می دهد. از باغچه بان گرفته تا بسیاری از معلم های دیگر، هیچ کدام ابایی از انجام کارهای ابتکاری و ناممکن از منظر دیگران برای آموزش دادن به کودکان ناشنوا و دارای نی ...
در رسانه| حرکت ، سخت یا ناممکن است
(انگار یک لایه خاکستری روزها و شب ها را پوشانده است)؛ حمیدرضا سیدی، توان یاب بیست ودوساله و هنرمند محله شهیدمصطفی خمینی حال وهوای این روزهایش را با همین یک جمله توصیف می کند. از میان میناکاری، که این روزها مشغولش است، و مجریگری و بازیگری که قبلا انجام می داده ، بیشتر به بازیگری علاقه مند است و دوست دارد همچون گذشته در این حوزه تجربه اندوزی کند، اما محیط هنری شهر برای او که حدود چهارسال قبل از ...
با حاضرجوابی کودکان چه کنیم؟
این طور جواب دادن او زبان درازی و بی ادبی محسوب می شود. شاید فکر می کند فقط دارد عقیده خود را در مورد یک موقعیت خاص بیان می کند. گاهی اوقات، بچه ها دلیل خوبی برای این گونه رفتارها دارند اما راه مناسبی برای ابراز آن بلد نیستند. • حاضرجوابی معمولاً روشی عادی برای کسب اعتمادبه نفس در کودکان است. آن ها به تجربه زبانی و شناخت محدودیت های آن به منظور یادگیری زبان و مهم تر از آن روش به کارگیری ...
پنج مهر 59 بدترین روز پایگاه دزفول و خوزستان بود
امیدی به طور مستقیم معلم شما نبود. بله. ولی بعد از آموزشی، چند پرواز با ایشان داشتم که آن جا در سمت معلمی قرار داشتند. * بعد از برگشت از آمریکا به پایگاه یکم شکاری رفتید و از آن جا هم به دزفول اگر اشتباه نکنم! آن زمان تعداد کمی از خلبانانی را که از آمریکا فارغ التحصیل می شدند، نمرات بهتری داشتند و شاگرد اول بودند، به طور مستقیم به کابین جلوی اف چهار می فرستادند. خب اف ...
می خواستم فقط چند دقیقۀ دیگر بازی کنم، اما...
چند ساعت دیگر با کامپیوتر خانه بازی می کرد. وقتی والدینش گلایه می کردند، می گفت خودشان هم که هر شب تلویزیون می بینند، پس چه فرقی دارد؟ ضمناً او تکالیفش را هم انجام می داد و نمرۀ خوب می گرفت، دیگر چه می خواستند؟ به این ترتیب والدینش جواب دیگری نداشتند. وقتی براک به دانشگاه ایندیانا بلومینگتون رفت، اوضاع از این رو به آن رو شد. انگار برای کسی مهم نبود که او کلاس ها را بپیچاند یا تا ساعت 3 ...
گفت مادر زود می آیم و 40 سال دیر آمد
برادرم آمده بود با همه نشانه هایی که ما از او در ذهن داشتیم. ژاکتی که مادر روز آخر بر تن سید کمال دیده بود. همان لباس پاسداری که با افتخار به تن می کرد و سربند الله اکبری که حالا نوشته هایش کمی کمرنگ تر شده بود. باورتان نمی شود، اما دکمه های روی لباس سید کمال هنوز سر جایش بود. همه نشانه ها عیان بود. نیازی به آزمایش دی ان ای نبود. ما هر آنچه را از سید کمال در ذهن داشتیم بعد از 40 سال مجدداً دیدیم ...