سایر منابع:
سایر خبرها
راز عظمت و بزرگی سردار شهید قاسم سلیمانی
السلام علیک یا عبدالله جمله مختصری خواندم. خدا می داند آن چنان بچه ها ناله و ضجه زدند. حجت الاسلام سعادت نژاد افزود: در عملیات حلب جنگ سختی بود، دو سه هفته ای بود که درگیر خطوط بود و به قرارگاه نتوانست بیاید. در مناطق عملیاتی با بچه ها بود. در سنگر بچه ها می خوابید. در آنجا شب حاج قاسم آمد یکی از دوستان طلبه ما در آنجا بود. حاج قاسم رو به من کرد و گفت آقا شیخ روضه بلد هستی که بخوانی؟ گفتم ...
روایتی از عیادت امام خامنه ای از دانش آموز رزمنده+ عکس
...، تاریخ شهادت 3 بهمن 1365-کربلای 5 روایت مادر شهید وقتی بچه ها را باردار بودم، بیشتر وقتم در جلسات قرآن و مسجد می گذشت. روزه هایم را می گرفتم. با وضو بهشان شیر می دادم. اهل حلال و حرام و خمس بودیم و هرگز برنامه های مذهبی مان ترک نمی شد. عباس وقتی به دنیا آمد، تا چند روز اصلاً چشم هایش را به دنیا باز نمی کرد؛ ولی الآن بچه ها از اول با چشم بازند، لیسانسه به دنیا ...
چگونه پدر را شاد می کنید؟
دن کار راحتی نیست؛ به خصوص در این دوره و زمانه که هم تلخی های خودش را دارد و هم شیرینی های خودش را. علیرضا مرادی سردبیر گروه فرهنگی که پنج سال پیش پشت و پناه خود را از دست داده، گفت: چند شب پیش خوابش را دیدم. من مشغول انجام کاری بودم و با کسی حرف می زدم. همکارم آرش با من شوخی می کرد و پدرم آمد، نگران شد. کمی با پدرم حرف زدم و گفتم نه بابا نگران نباش. ماچش کردم و بابام را به آرش نشان دادم ...
اگر جان را خدا داده چرا باید تو بستانی؟ ؛ چه سؤال خوبی!
خودش را به تهران برساند، بعد از ماجرای زیر گرفتن فرید و رفقایش به واسطه راننده خودروی پیکان او را به بیمارستان انتقال دادند، اما سطح هوشیاری اش خیلی پایین بود و نیاز به چند عمل داشت، فرید باید عمل می شد، عمل هم شد. چهار روز گذشت، می خواستند او را به بیمارستان دیگری منتقل کنند. آنجا بود که پدر از خدا و امام حسین ( ع) خواست سرنوشتی برای فرید مقدر کند که شایسته آن است، فرید همیشه می گفت ...
جانشین مدیرعامل موزه دفاع مقدس: روایت دفاع مقدس نیاز به اغراق ندارد
های بعدی از آن ها استفاده شود. وی ادامه داد: قبل از عملیات اسد پیش من آمد و گفت: حاج رضا! اجازه بدید من به گردان های رزمی برم. به او توضیح دادم که رساندن مهمات چقدر مهم و ضروری است و باید همین جا بماند. سردار رحمت افرود: دومین دیدار من با اسد چند روز بعد بود که آمد سراغ من و گفت: حاج رضا! به من قول بدید که من موقع عملیات با خودتون بیام جلو. من در چهره و رفتار اسد می دیدم که او ...
مراسم رونمایی از کتاب شهید اسدالله حقی
اسد پیش من آمد و گفت: حاج رضا !اجازه بدید من برم گردان های رزمی. من به او توضیح دادم که رساندن مهمات چقدر مهم و ضروری است و باید اینجا بمانی. دومین دیدار من با اسد چند روز بعد بود که آمد سراغ من و گفت: حاج رضا! به من قول بده که من موقع عملیات با خودتون بیام جلو. من در چهره و رفتار اسد می دیدم که او جزو آسمانی هاست. پیش خودم گفتم این بچه می پره. پس تلاش می کردم او را نفرستم شلمچه. این ...
وقتی حاج قاسم جهت عذرخواهی از یک کودک برایش کت و شلوار خرید
از دلم درآورد یاسر سلیمانی برادرزاده آن شهید سرافراز از مهربانی های حاج قاسم سخن به میان می آورد و اظهار می کند: عمو، عاطفه عجیبی با بچه ها داشت، یادم می آید در دوران مدرسه املایم را بد دادم و نمره ام خوب نشد، عمو مرا کمی دعوا کرد، خیلی ناراحت شدم، چند دقیقه بعد آمد و از دلم درآورد. برایم کت و شلوار خریده بود که اولین کت و شلوار من بود. بعد از آن هم نصیحتم کرد، از فواید درس ...
شاگردان شهید حاج قاسم به جامعه معرفی خواهند شد
را داریم. در آذرماه شب یلدا را داریم و در دی ماه قهرمان سرزمین من بحث "سالگرد شهید سلیمانی" و در بهمن ماه جشن پرچم را در دهه فجر داریم. در اسفندماه با توجه به ماه مبارک رمضان، مهمانی خدا، در فرودین بحث نوروز و مهمانی بهار و در اردیبهشت ماه که ولادت امام رضا است نیز محور امام مهربانی ها در دستورکار است. نجفی پازکی افزود: دانش آموزان در هر کدام از این محورها، فعالیت هایی که به آن ها گفته ...
کندن سنگر با انگشت!/ ماجرای محاصره شدن رزمندگان ایرانی نزدیک بصره
سنگر را اداره کنیم. شهید امیر علینقیان گفت؛ من می خواهم پشت تیربار بنشینم، من گفتم خودم هستم، اما امیر که 17 ساله بود، به غرورش برخورد و ناراحت شد. گفتم باشه تو پشت تیربار باش. بقیه تو سنگر بودند و برای نجات دعا می خواندند. یهو صدای مهیبی آمد که حدس زدیم با توپ فرانسوی ما را زدند. صدای ناله بچه ها سنگر رو پر کرد. موج انفجار توپ، منو از زمین بلند کرد و چشمانم تار شد. شیمیایی شده بودم. بمحض اینکه چشمم ...
شهید عاشورایی حاج یدالله کلهر:اگر به آب رسیدید سلام مرا به امام حسین (ع) برسانید
جا می ماندند و غروب که هوا گرگ و میش می شد شناسایی را شروع می کردند. بچه ها در تاریکی خط دوم را رد کردند و به پشت دشمن رسیدند. ادوات نظامی و مسیرها با شناسایی های قبلی جور در نمی آمد. مجبور شدند تمام مسیر را دوباره چک کنند. هوا داشت روشن می شد و برگشت را سخت تر کرد. آفتاب که بالا آمد هنوز در خط عراقی ها بودند. زیر یک پلیت پناه گرفتند تا هوا تاریک شود. هر حرکتی منجر به از دست رفتن تلاش ...
سردار امیدزاده هیجدهمین شهید کرمانشاهی مدافع حرم/حاج صادق به دنبال درجه و مقام نبود
محله مسیر نفت شهر کرمانشاه چشم به دنیا گشوده و از کودکی بچه ای زرنگ و حرف گوش کنی بود و هر کاری به او می سپرده می شد به درستی انجام می داد. در چهارمین روز از شهادت حاج صادق به منزل پدرش در یکی از محله های شهر کرمانشاه رفتیم و اگرچه مراسم داشتند و داغدار بودند اما به گرمی از تیم خبری خبرگزاری ایرنا استقبال کردند و به حوصله به سوالات ما در ارتباط با این فرزند برومند کرمانشاه پاسخ دادند ...
پنج مهر 59 بدترین روز پایگاه دزفول و خوزستان بود
و گفتم او را مقابل در پایگاه پیاده کنند که به اندیمشک برود. به بچه ها هم گفتیم برویم پناهگاه. هنوز به پناهگاه نرسیده بودیم که روبروی گردان چهارفروند سوخو را دیدیم که آمدند و بمباران کردند. قصدشان زدن گردان های پروازی بود. چون درست به فاصله حدود هفتادهشتادمتر پشت گردان پروازی ما را بمباران کردند که اگر بچه ها به واسطه بمباران اولیه توپولوف ها از گردان فرار نکرده بودند، حتماً چهارپنج نفر از بچه ها ...
امام جمعه برازجان: دین و باورهای مذهبی آدمی را ازسرگردانی و حیرت می رهاید
به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه از بوشهر. حجت الاسلام حسن مصلح امام جمعه برازجان عصر دوشنبه در جمع دانش آموزان هنرستان فنی و حرفه ای نمونه دولتی ثامن الائمه برازجان با اشاره به موضوع دین و ارزش های مذهبی گفت: علت اصلی سرگردانی و بحران انسان معاصر را باید در پشت کردن به دین و غفلت از خدا و بی توجهی به معنویات دانست. هویت دینی به پرسش های بنیادین آدمی پاسخ می دهد. وی ادامه داد: دین برای ...
شهید طالبیان؛ آقای معلمی که پهلوانِ رنج بود
به گزراش ایرنا ؛ آقای معلم همواره سنگر تعلیم و تربیت و جهاد و جنگ را با هم حفظ کرد تا یک وجب از خاک کشور به دست دشمن نیفتد و یک سر سوزن از روح پاک دانش آموزان به زهر واژه های پر فریب دشمن آلوده نشود. شهید حاج محمد طالبیان در چنین روزهای سرد زمستان در هفتم دی ماه 1316 در شهرستان نهاوند به دنیا آمد و به نقل از مادر این شهید والامقام، رشد کرد و تربیت او با قرآن و مفاهیم دینی و معارف الهی ...
گفت مادر زود می آیم و 40 سال دیر آمد
برادرم آمده بود با همه نشانه هایی که ما از او در ذهن داشتیم. ژاکتی که مادر روز آخر بر تن سید کمال دیده بود. همان لباس پاسداری که با افتخار به تن می کرد و سربند الله اکبری که حالا نوشته هایش کمی کمرنگ تر شده بود. باورتان نمی شود، اما دکمه های روی لباس سید کمال هنوز سر جایش بود. همه نشانه ها عیان بود. نیازی به آزمایش دی ان ای نبود. ما هر آنچه را از سید کمال در ذهن داشتیم بعد از 40 سال مجدداً دیدیم ...
سبک زندگی امام جواد (ع) در برخورد با والدین و اطرافیان / روش احسان به والدین را باید به کودک آموخت
اسباب بازی هایی را که خریده ام، برایشان بدهم . وقتی دور و بر حضرت جواد علیه السلام خلوت تر شد، پیش رفتم و هدیه ام را به ایشان دادم. امام جواد علیه السلام بدون آن که توجهی به اسباب بازی بکند، رو به من کرد و گفت: ای مرد، خدا مرا برای بازی نیافریده است. با خجالت و پشیمانی، اسباب بازی را برداشتم و با شرمساری گفتم جسارت مرا ببخشید. امام جواد علیه اسلام با لحنی سرشار از مهربانی فرمود: باشد، تو را ...
توصیه شهید مسلم خیزاب به جوانان
...> رنجبر ادامه داد: همسرم به من می گفت دعا کن که شهید شوم و پیش حضرت زهرا (س) روسفید باشم؛ من ثواب شهادتم را به شما می دهم. وی می گوید: پسرم محمدمهدی همیشه یکی از سوالاتش این است که چه زمانی امام زمان ( عج ) برمی گردد؟ به او گفتم: چرا این قدر منتظر امام زمانی؟ گفت: یک بار که رفتیم یادواره یکی از شهدا، سخنران گفتند که وقتی امام زمان رجعت کنند، شهدا برمی گردند. حتی من هم منتظر آن روز هستم. ...
شهید زیبایی که زبان زد لشکر 25 کربلا بود
به گزارش پایگاه خبری حامیان ولایت شهید احمد نیکجو رزمنده خوش سیمای لشکر ویژه 25 کربلا بود که در بیست و سوم دی 1365 در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. او رساله امام را حفظ بود و برای بچه ها تو سیدمحله قائمشهر کلاس احکام می گذاشت به طوری که بچه ها تا وقتی او را می دیدند، می گفتند: آیت الله احمد نیکجو آمد. پدر شهید می گوید: شب شهادت احمد، خواب دیدم در کربلا هستم، جمع زیادی را ...
قهرمان ابوقریب
فاش نیوز - یادی از روحانی شهید غلامرضا جانفزا برگه های مرخصی بچه های گردان را امضا کرد، خستگی یک نبرد سهمگین پس از عملیات والفجر 8 از سر و روی بچه ها می بارید. یکی از برادران سراسیمه وارد سنگر شد و به غلامرضا خبر داد: منطقه ابوقریب محاصره شده است . غلامرضا ننشسته، ایستاد! چشمانش پر از اشک شد. رو به رزمندگان کرد و گفت: بچه های گردان، فکر مرخصی را باید از ...
نوربالا| جایزه شهید طهرانی مقدم به نیروهایش
موفقیت انجام شده بود و بعد از او بقیه بچه ها هم آمدند. همه از خوشحالی همدیگر را در آغوش گرفتند. حاج حسن همان جا به عادت همیشه 2 رکعت نماز شکر خواند. بعد بچه ها را برای صحبت کردن جمع کرد. من پیش خودم گفتم: الان حتماً حاجی می خواهد حرف پاداش به بچه ها را بزند. اما اصلاً در این مورد حرف نزد و گفت: بچه ها! حالا که این تست با موفقیت انجام شده، یعنی خدا ما را نگاه کرده و به ما نظر دارد؛ پس ...
صادق الوعد
. ذاتا آدم سردی بودم. بعضی وقت ها به بچه ها می گویم، ما نه دختر داریم، اون موقع خواهر هم نداشتیم، یه خرده آدم زمختی بودیم. پدر ما یه مقدار آدم جدی بود. من به مادره نبرده بودم، به پدره برده بودم! آن موقعی که آقارسول درد مجروحیت می کشید، خب یکی باشه میره دستش رو می گیره، دلداری میده. من همینطوری نیگاش می کردم! خدا رحمتش کنه. لابه لای صحبت هایش با حاج علی فهمیدم آمده ایران دنبال دوا و درمان خودش و زود ...
آیه آرامش بخشی که برای پدر شهید در معراج آمد
زمان که آقا مهدی به دنیا آمد من در پایگاه سوم شکاری شهید نوژه خدمت می کردم. او در شرایطی تربیت شد که ما در پایگاه نظامی بودیم و روز های جنگ را سپری می کردیم. همین حضور در این شرایط باعث علاقه پسرم به نظام شد. مهدی از همان دوران نوجوانی علاقه اش را نشان داد. من گفتم: دوست داری وارد کدام نیرو شوی، گفت: فرقی ندارد، اما من خودم دیدم که به سپاه گرایش بیشتری دارد، از این رو وارد سپاه شد و ما ...
فرازی از وصیت نامه سردار شهید طاهر اسدی
سلام خدا بر مهدی موعود و نایب بر حقش امام خمینی و بر سنگر نشینان جبهه های نبرد و بر مبارزین مسلمان فلسطینی و لبنانی و افعانی و سلام و درود بر مهدی زین الدین ها و حاج همت ها و قامت ها و شهید بهرام حیدری ها و بر خانوادۀ شهید پرور شهدا. ای برادران پاسدار و بسیجی و رزمنده سعی کنید حتی یک قدم هم از هدفی که داریم و دارید عقب نشینی نکنید. برای اینکه امام همیشه ثابت قدم است و استوار. ما هم امت آن ...
جلب شدن توجه کاربران فضای مجازی به یک شهید خاص
کرده بود. در واقع ایشون طراح و مجری اخراج آمریکایی ها از سوریه بود. بله درسته، پدرخونده تصمیم می گیره، سگ دست آموز عملی می کنه. یک کاربر توئیتر هم با تاکید بر لزوم گرفتن انتقام این شهدا، بر ادامه مبارزه صحه گذاشت و نوشت: راه حاج قاسم ادامه دارد. تا آخرین قطره خون پای رهبر، نظام و راه شهیدان هستیم، به کوری چشم صهیونیست های بچه کش و منافقین وطن فروش و مزدوران داخلی. از دیروز که خبر شهادت عزیزانمان ...
فرزندان شهید را به سختی، اما با یاری خدا بزرگ کردم
و میهن شان رفتند. ما روزگاری را گذراندیم که هر روز شهید می آوردند. مردم آن دوران را فراموش نمی کنند که چگونه سرزمین مان حفظ شد. وی در خصوص سختی های بعد از شهادت همسرش بیان داشت: بعد از شهادت همسرم وقتی بچه ها مریض می شدند شب تا صبح راه می رفتم و گریه می کردم تا هوا روشن شود و بتوانم بچه ها را به بیمارستان برسانم. وقتی صبح می شد، به خیابان می رفتم و تا ماشین گیرم بیاید، خدا حافظم بود. تنها ...
شهدایی که رزق لا یحتسب داشتند
فرزندم برای عملیات حریق ساختمان پلاسکو رفت و برنگشت، گفتم: خب، این سرنوشتی بود که 30 سال در انتظار خودم بود. من لایقش نبودم اما پسرم لیاقتش را داشت.... چیزی که یک عمر آرزو داشتم قسمتم شود، خدا نگه داشت و روزیِ فرزندم کرد. در سال های جنگ، در عملیات های بزرگی حضور داشتم و شرایط سختی را تجربه کردم. حتی گلوله مستقیم تانک کنارم به زمین خورد اما نرسیدم به شهادتی که آرزویش را داشتم. در 30 سال خدمت در آتش ...
برکتی که قربان با خودش آورد
در آن موج می زد پدر، مادر و برادر شهید به گرمی از ما استقبال کردند بعد از احوالپرسی از پدر شهید در خصوص ویژگی های پسر شهیدش جویا شدم و او گفت: پسرم بسیار باخدا و اهل نماز و روزه بود او کمک کردن به دیگران را بسیار دوست داشت. * شهادت مرگ تاجرانه است حاج جعفر سعادتی با بیان اینکه شهادت مرگ تاجرانه است، ابراز کرد: شهدا یک هدف داشتند آن هم دفاع از انقلاب و آرمان های امام بود شهید ...
گفتار مرحوم آقامجتبی تهرانی درباره یادخدا در خوشی + صوت
.... حالا من نمی خواهم وارد روایات بشوم. یک روایت از امام صادق صلوات الله علیه داریم به این که، شخص در حال خوشی، خدمتتان عرض شود؛ دعا می کند. بله دعا داریم در حال خوشی. خیلی هم خوب است. سرکیف هستی، خدا! الحمد الله، شد، خدا! بله ممنون متشکرت هستم. خدا! بله. این را از من نگیر، این خودش دعا است. همه این ها دعا است، این را به شما بگویم ها! خدا! بله، موفقم بکن، در راه رضای تو، من این کار ...