سایر منابع:
سایر خبرها
بخونم پسر شیرین زبان مادر!... سرتو بذار رو دستام و آروم بخواب و غصه هیچی رو نخور؛ من اینجام؛ اینجا؛ پیش تو... لالایی کن پسر نازنین مادر... لالایی کن... لالایی... لالا... لا..." ... پیرزن در حالی که لبخند شادی و رضایت بر لب دارد، به آرامی سرش را روی دستم می گذارد و چشم هایش را می بندد و به خواب فرو می رود؛ گویی دیگر مرا نمی بیند وحضورم را احساس نمی کند... به صورت شکسته اش خیره می شوم که ...
درد نهان رفت به دیده خالی از تصویر نیلی به حنجر داشت از غم استخوان رفت علی شد پیر از این غصه یارب چرا یارش از این دنیا جوان رفت همان یاری که بین کوچه افتاد صدای ناله اش تا آسمان رفت علی راحت شد از داغ مدینه به سوی بانوی قامت کمان رفت امیرالمؤمنین رخت سفر بست سرش بشکسته بود و چشم تر بست ...
های خانه را که دود از آنها بلند است، می بیند. شامگاه است، اما منتظر سیاهی شب می شود تا کمی به تیره روزی او سایه بیندازد. از دور صدای پدرش را می شنود، زانوانش خم می شود، به زمین می افتد و چهره را با دست می پوشاند، زیرا از شرم خود شرم دارد. هر چند که می داند بچه مشروع خانه است. گرسنه است. دیگر در چین وشکن پالتو مندرسش مشتی از آن بلوط شیرین که خود نیز مثل خوک هایی که نگه می داشت، از آن تغذیه می کرد ...
این رو واژه لیلا را به عنوان تأکیدی برای آن ذکر می کنند. کنار هم قرار دادن این دو واژه این معنا را نتیجه می دهد که همه رفت و برگشت واقعه ی معراج، شبانه بوده و در مسجدالاقصی واقع شده است. عبارت لِنُرِیهُ مِنْ آیاتِنا نشان دهنده غرض و نتیجه این سیر شبانه است و به این معناست که خداوند متعال خواسته است به وسیله معراج، بخشی از نشانه های بزرگی و کبریایی خود را به آن حضرت بنمایاند. فراز پایانی ...
انتظار بنشینم که به سرنوشت دردناک نیاکانم دچار شوم. در جهان پهناور بی گمان برای شخص روشن ضمیر و دلیری چون من امکان زندگی بهتر هست. آنگاه همچنان که از شاخه ی درخت آویخته بود، به فکر فرو رفت که چه کاری می تواند بکند. سرانجام بدین نتیجه رسید که مصلحت نیست سفر پر خطر خود را در جهان پهناور به تنهایی آغاز کند. با خود اندیشید که هر گاه همراهانی برگزیده و دلیر، اگرچه به شمار اندک باشند، داشته باشد ...