سایر منابع:
سایر خبرها
...، امام فرمودند: “آقایان منتظری و طالقانی و مطهری هم مرا تشویق به دفاع از آنان کردند ولی شماها متوجه نیستید. اینها شماها را بازی داده اند آنها به اسلام ما معتقد نیستند، دوستان خارج کشور هم در این مورد به من فشار آورده اند ولی آنها هم کلاه سرشان رفته است.” بعد از انقلاب من مانند امروز شما، فکر می کردم که می شود منافقین و لیبرالها و سایر گروههایی که در مبارزه دخالت داشتند را جذب نمود ...
بود؟ واقعیت این است که آن شب باران می بارید. حال و هوای عجیبی در سرم افتاده بود. به حاج اکبر ستمکش گفتم صبح دیگر برادرم را نخواهیم دید! واقعا منوچهر برای شهادت رفته بود. قبلا که با هم حرف زده بودیم، به او گفته بودم از اسیر شدن نمی ترسی؟ می گفت: من هرگز اسیر نمی شوم. من آن قدر جبهه می روم تا شهید شوم! از شهادت منوچهر چگونه خبردار شدید؟ صبح روز بعد از آن دیدار با حاج ...
مذهبی و معتقد بزرگ شدم. شهید همان اولین روز آشنایی و روز خواستگاری به نوعی شما را برای شهادت خودش هم آماده کرد؟ وقتی ایشان را همان بار اول دیدم و این حرف ها را گفت من احساس کردم ایشان زمینی نیست و آدمی نیست که خیلی بخواهد در این دنیا بماند. من تا دیدمشان هزار دل عاشقشان شدم. عاشق سادگی، خودمانی بودن و خدایی بودنش شدم. وقتی کنارش بودم خدا را بیشتر احساس می کردم. یعنی یک ...
.... آقا بزرگ (امام خمینی) به خوابم آمده بود. عکسی که روی دیوار بود عکس امام (ره) بود و آن عکس را درخواب دیده بود. همسرم تا موضوع خواب را شنید گفت از فردا آزادی و می توانی به جبهه بروی. من حدود 56 ماه سابقه جبهه دارم و مجروح هم شدم. یکی دیگر از خاطرات پسر شهیدم این است که وقتی حسن به استخدام سپاه درآمد، دیپلمه بود. یک شب خواب می بیند امام خمینی به او می گوید برو درس بخوان و از فردای آن پسرم روز ...