سایر منابع:
سایر خبرها
امام زاده ای که مقام معظم رهبری به زیارتش رفت
فین و کاشان نیز به ملاحظة نزدیکی راه و طی مسافت، بیش تر به نماز حاضر شوند. مردم نیز با او همصدا گشته، همین درخواست را کردند و قدر و رأی عامر ناصر را از یاد بردند و همگی سعی و اهتمام کردند که حضرت را از آن قریه به بارکس حرکت دهند، و هر چه خواجه جلال الدین و خواجه ملک شاه سرو صدا کردند که حضرت به آن محل مسافرت نکند، مؤثر واقع نشد. در نتیجه حضرت متوجه بارکرس شده و در دامنة حَیَل (کوهی) که نزدیک ...
طالقانی؛ مفسری در تکاپوی بازخوانی قرآن در دوران جدید
...> شکرانی: بسم الله الرحمن الرحیم. بنده از حضور در این جلسه چند انگیزه داشتم. نخست تکریم مجاهد بزرگ مرحوم آیت الله طالقانی و دیگری دیدار بزرگانی که قراربود درجلسه حضور داشته باشند و ازجمله استاد ما در مبارزه و مجاهده در راه انقلاب، جناب آقای دکتر صلواتی. خداوند ایشان را سالم و سلامت بدارد. همان طور که جناب آقای دکتر عابدینی فرمودند، با حضور دکتر صلواتی ما باید مستمع باشیم و امروز سخن گفتن ما از دست رفتن ...
روایت لطف الله میثمی از برخورد آیت الله طالقانی با فداییان اسلام
برای مرحوم امام در نجف نامه نوشت که این 9 نفر اصحاب کهف هستند و از امام خواسته بود تا به آن ها کمک کنند. این پیام به دست آیت الله خمینی رسید. در مراحل بعدی حتی آقای بازرگان گفته بود که اگر لازم است من خانه ام را بفروشم و خرج چریک های مجاهد کنم. این مسئله را مهندس سحابی، آقای بسته نگار و آقای محمدمهدی جعفری نقل کرده اند. دستگیری مجاهدین در سال50 باعث ناراحتی آقای طالقانی شد تا جایی که در ...
سرکار! این هیزم ها برای توست که شب ها سرما نخوری
یادداشت از خاطره ملاقات جلال آل احمد با آیت الله طالقانی پس از آزادی از زندان نوشته و از ایشان به عنوان تنها روحانی حاضر در مجلس ختم تختی در مسجد فخرالدوله یاد می کند. نگارنده در ادامه از مهر طالقانی به جمال عبدالناصر سخن گفته و با اشاره به توجه او پس از پیروزی انقلاب به وصل شدن حقوق استوار ساقی زندانبان شهره قزل قلعه، به این فراز پرداخته است: آذر 1350 آقا در خانه محصور است، جز فرزندان کسی ...
37 سال است به فوت پدرمان مشکوکیم/ از زیر کالبدشکافی پدرمان در رفتند
...: منزل پیچ شمران ما سه طبقه بود. یک دایی داشتیم در آلمان زندگی می کرد که به ایران برگشت و ازدواج کرد. پدر ما به دایی مان پیشنهاد داد که طبقه سوم خانه ما بنشیند. خانم دایی من یک خواهری داشت که چپ بود، مجتبی هم آن زمان 15 -16 سال سن داشت یعنی بچه دبیرستانی علاقمند به کارهای سیاسی بود آن هم در حدی که یک اعلامیه بخواند. یک علامیه ای برای فرار اشرف دهقان به دست مجتبی می رسد، ساواک خواهر خانم دایی من ...
زندگی خصوصی آیت الله
...، من بدوم می توانم بروم آن طرف مرز، آن وقت تو مرا با تیر می زنی؟! پاسبان جواب می داد نه آقا شما از این کارها نمی کنید! مردم هم شنیده بودند یک روحانی به آنجا آمده؛ اما نمی دانستند چه کسی است. پدر تعریف می کرد پیرمردی آمده بود تا برایش کف بینی کنم! پدر مانده بود به او چه بگوید. دست او را که پینه بسته بود، دیده بود و گفته بود تو خیلی در زندگی سختی کشیده ای! هرچه درآورده ای دیگران خورده اند؛ اما ...
سرخط ...
دو روز بعد کتاب در دست های مهندس است با حاشیه های فراوان که جلال به فارسی بر کتاب نوشته است. با جلال راه می افتیم به سوی پیچ شمران، به خانه آقا... به خانه که می رسیم... جمعی جمع اند؛ در راه جلال می گوید زادگاه من اورازان است و زادگاه آقا گیلیرد...دو روستا نزدیک هم، در طالقان. ما منسوبیم. در خانه آقا سخن از نامه جلال می رود درباره اسرائیل، آن نامه در بارو نشر یافت؛ نشریه ای به یاری بامداد و رؤیایی ...
از جوی خون خیابان 17 شهریور تا پای قطع شده آقاجری در والفجر مقدماتی - افسانه ای که از مدرسه علوی سا
روح امام هم از آن بی خبر است. خیلی از اتفاقات در نظامات رسمی صورت نگرفته است. این اعدام ها در نظامات رسمی صورت گرفته و در عین حال، ما بعد از پیروزی انقلاب تا ماه ها، یک ساختار حاکم واقعی نداریم. کوچه و شهر ما در اختیار کمیته هاست که هیچ سازمانی ندارند. یکی از گلایه های همیشگی مهندس بازرگان، این بود که اصلاً اداره ی این مسئله دست ما نیست. درست هم می گفت. اما فکر می کرد دست ما نیست، یعنی دست ...
جلال به قلم و شیوه بیان جلال مطلب ویژه
قالب های ایسمی گریزان بود و ترجیه می داد در قالب ادبیات مستعمل روز مردم توصیف عینی شود تا منتسب شدن به فلان مکتب ادبی ،هنری ، سیاسی و یا اجتماعی. او را در شهریور سال 1348 بعد از مرگ مشکوکش در اسالم با عجله در مسجد فیروزآبادی شهرری خاک کردند، تا عالم قلم و سیاست از شر کلام تند و تیزش برای همیشه در امان باشد. انچه در ذیل می خوانید توصیف جلال به قلم خود او در زمانیست که با دکتر شریعتی و آیت ...
طالقانی منحصر به هیچ گروهی نبود
. چند شب اول در مسجد هدایت سخنرانی های تند و پرنکته ای را ایراد می کند، ولی بعد به ایشان اطلاع می دهند قرار است ساواکی ها در شب عاشورا عده ای از اوباش را تحریک کنند و به مسجد هدایت بریزند و علیه شاه شعار بدهند و در پی آن عده ای از مردم بازداشت شوند! آن شب ایشان به خادم مسجد می گویند: به همه بگو من مریض هستم و امشب نمی توانم به مسجد بیایم! آن شب این عده به در بسته مسجد می خورند و به تخریب مسجد و ضرب ...
جلال عین نوشته هایش بود
نبود و برخلاف ساعدی دیگران را خیلی خوب تحمل می کرد. حرف مردم را می شنید و صبور بود و معمولاً کسی را نمی رنجاند. بسیار با عاطفه و دلسوز بود. شاگردان و دوستان جلال، در انقلاب سال 57 نقشی مهم داشتند. برای شما از آن روزهای تاریخی، چه به یادگار مانده است؟ روزی که شنیدم امام (ره) به ایران می آیند، اولین غزل حماسه در دلم جوشید: یاران خوش است بانگ بلند خروشتان ...