سایر منابع:
سایر خبرها
ریزد و از خون او درخت نارنجی سبز می شود. شاهزاده بعد از بازگشت، به ناچار کنیز را به همسری انتخاب می کند اما درخت را نیز با خود می برد و در خانه می کارد. هر روز هنگام وزش باد، از درخت صدای ناله برمی خیزد و کنیز را آزار می دهد. کنیز دستور می دهد درخت را ببرند و از چوب آن تختی بسازند. اما لحظه ی برش چوب درخت باز هم صدای ناله بلند می شود. از آغاز تا پایان این داستان، دختر نارنج و ترنج هرگز نمی میرد و ...