سایر منابع:
سایر خبرها
شما سعی می کنید ساعتی را با همسرتان و به دور از جار و جنجال بچه ها تنها بمانید و کمی هم درباره خودتان و زندگی مشترکتان با هم گفت وگو داشته باشید اما اغلب مثل مجسمه ساکت می ماند. خانمی با خوشحالی از سر کار به خانه می آید تا به شوهرش خبرهای خوبی بدهد. وقتی به خانه می رسد با هیجان به شوهرش اطلاع می دهد که در شغلش ترفیع گرفته و می خواهد جزئیات را مو به مو با او در میان بگذارد. اما شوهر ...
موافق نیست و به تحریک آنها به اجبار به ایران بازگشت داده می شود و بلافاصله به اتهام فعالیت های کمونیستی به زندان می افتد. سرانجام او و دیگر افراد خانواده اش به بدبختی و فقر کامل دچار می شوند. قهرمان درویش مومیایی فرد مطرود دیگری است. با همه ی معلومات و پشتکار در تحصیلات خود را در اتاق دانشجویی اش در ژنو محبوس ساخته، بدون خواب و خوراک کافی، غرق اندیشه های انتزاعی از قبیل وجود خدا، راز آفرینش ...
ساعت دیگر یک دسته گزمه ی مست برای دستگیر کردنم بیایند. هراس از پلیس و بازداشت در سراسر کتاب به چشم می خورد. توالی رویدادها (آنجا که بتوان توالی و ترتیبی سراغ کرد)، در خواب و بیداری، گه گاه به عربده ی گروهی گزمه ی مست قطع می شود، اینها از توی کوچه می گذشتند، شوخی های هرزه با هم می کردند و با صدای بلند دسته جمعی آواز می خواندند. این ترس از پلیس، اگرچه تلویحاً، حالت روحی افراد ناسازگار و نابسامانِ ...
...> آنچه ما نقل مسلم داریم این است که عبیدالله زیاد در کوفه وقتی وارد شد، یک نفر یا دو نفر همراهش بودند. یکی مسلم بن عمر است و یکی هم غلامش مهران که از اسمش معلوم است ایرانی بوده. البته عبیدالله با 500 نفر از بصره حرکت کرد که تازه این 500 نفر افراد مورد اعتمادش بودند که با خودش حرکت داد. ولی عموماً آنها هواخواه امام حسین (ع) بودند که با ترس و وحشت در بصره با عبیدالله همراه شده بودند. لذا داریم که اینها ...
این دو قصه بسیار چشمگیر است. نامیرا بودن قهرمان داستان و زنده شدن وی با رویش یک گیاه از قطره ی خونش، پیوند و ارتباطی که با عوامل طبیعی خاص مثل گیاه، آب و اسب دارد، پیوند با میوه هایی مثل انار، نارنج و ترنج و ... همه ردپاهای قوی اسطوره در این داستان هاست . در هر دو قصه می بینیم که قهرمان داستان بی مرگ است و این باززایی متناوب، بقایای اسطوره ی ایزد گیاهی است که هرگز دچار مرگ ابدی نمی شود ...
- لازم نیست قبل از اینکه کودک را به دکتر ببرید به او چیزی درباره آمپول بگویید چون خیلی از بچه ها در این موقعیت می ترسند. بنابر این بگذارید خودش آرام آرام این موضوع را بفهمد. 2- اگر کودک تان به هر طریقی فهمید که قرار است آمپول بخورد و از شما در این باره سوال کرد، به او دروغ نگویید و ازجواب دادن هم طفره نروید چون ممکن است دیگر به حرف تان اعتماد نکند. تنها با کمی لبخند به او توضیح دهید که ...