سایر منابع:
سایر خبرها
چهره ها از خاطرات شیرین بلندترین شب سال می گویند
. همه انگار منتظر یک بهانه بودند تا گوشی تلفن را بردارند و همدیگر را خبر کنند؛ خانم ها با کمک هم، یک ناهار یا شام ساده و خودمانی تدارک ببینند و آقایان خریدها را انجام دهند و دور هم گپ بزنند؛ ما بچه ها هم که غرق بازی و خنده بودیم. یادش بخیر دست های پرمهر عمه، شوخی های خنده دار دایی، شال خوشبوی مادربزرگ و نگاه های پرمهر عمو. یادش بخیر عکس های دسته جمعی، پذیرایی های ساده و دیدارهای خودمانی. بله! زمان ...
آداب و رسوم شب یلدا در چادگان
سرکوفت میزنه که طولانی بودی ولی سردنبودی ومیگه برو دیگه با اون قد درازت حالا سرما را بهت میگم چیه !؟ چله بزرگه هم برای این که کم نیاره روز های آخر خود را به ویژه، چهار روز آخر را سرمای شدیدی ایجاد می کند وبر همین اساس زمانی که هوا گرم تر می شود مردم می گفتند: باشه بابا سردی، برو دیگه وآغاز چله کوچیکه می شود حتی یک شعر هم به سبب سرما شدید میخواندند. چار چار چله ها شد زق زق بچه ها شد میو میو گربه ها شد و ننه سرما می آمد و تمام زمستان را در کنار مردم می ماند تا بابا نوروز از راه برسد. شیرین کشفی انتهای پیام/ ...
یلدا، شبی به سرخی انار و به شیرینی اشعار حافظ
یلدا را به رسم کردها بشناسی و اگر پایتخت نشین هستی به رسم لرها، تا یلدا اینبار نه تنها خانواده ها را بلکه مردمان را به هم نزدیک کند. با ما همراه باش در شبی به سرخی انار و به شیرینی اشعار حافظ یلدا، این شب سرخ ... این جشن باستان که قلب دارد، رنگ دارد، حیات دارد و عمری به اندازه هفت هزار سال، از گذشته در میان ایرانیان جایگاهی ویژه داشته. جشنی که دلایل و افسانه های زیادی برای ...
رنج نامه کودکان افغانستان به روایت دختر 14ساله افغان؛
بود به مردی به اجبار شوهر داده شد که سنش از پدرش خیلی بیشتر بود. خاله من فقط 28 سالشه ولی اون پیرمرد بالای 80 سال سنشه. وحشتناکه که اون مرد نزدیکش بشه و از اون بچه داشته باشه. وقتی این صحنه رو دیدم خیلی ناراحت شدم. از اینکه برای خالم همچین اتفاقی افتاده. برای دختر جوون همچین اتفاقی خیلی بده. اصلا به این زندگی راضی نبوده و واقعا دوست نداشته با این مرد ازدواج کنه، ولی با زور و کتک پدرش قبول کرده ...
برای گرم و مهربون نشستن همیشه کرسی لازم نیست
...، که با هم بودیم مهربان و صمیمی ، که بچه بودیم. نکنه یادمون بره چقدر نزدیک بودیم به اندازه دور کرسی مادربزرگ، نکنه کرسی، خونه، اون حیات برفی که دل و جون مادربزرگ بود یادمون بره ... اونوقتا مثل حالا موبایل، دوربین عکاسی و فیلمبرداری نبود، هرچی خاطره است تو دل آدما ضبط شده بود، هر چی مثل و شعر و قصه و حکایته تو دل و یاد آدمای قدیم نقش بسته بود، اگه دلت می خواست بدونی، اگه دلت خواست که ...
دورهمی های به یاد ماندنی
از زلف یار باز کنید/ شبی خوش است به این قصه اش دراز کنید. این مطلع غزلی بود که به تفال آمد. عمه عصمت زد زیر گریه و گفت: یادشان بخیر آقاجان و ننه جان. بیایید همیشه اینجوری دور هم باشیم و هوای همدیگه رو داشته باشیم. چقدر خوب شد که یک امشب را بدون گوشی های همراه سپری کردیم. مطمئن باشید روزی می رسد که به یاد امشب می افتید و با خودتان می گویید ای کاش دوباره این لحظات تکرار بشن. همه یک لحظه چشمانشان پر از اشک شد و به هم نگاه کردند و زدند زیر خنده. محمد پسر عمو هم گیتارش را برداشت و شروع کرد به نواختن. صدای بچه ها از بیرون اتاق شنیده می شد. کوفته برنجی دست پخت عموها هم آماده شد. چه شبی شد امشب. ...
90/ نیشگون آبدار
باشد که چه باید بکند گفت عمو از من یه بسته چسب می خری... به خدا هزار تومنه بیرون. شما 500 تومان بده. گفتم یک فال هم بگو داداشت بیاره گفت: اونم داداشم نیست. ما همه به اون خانم می گیم مامان. این بچه تازه اومده به گروه. بلدنیست برای همین من باید همراهش باشم. از روزی که همراه من شده هم شب کتک می خورم. مامان می گه چرا پول کم میاری. آخه من بیشتر مواظب اونم. گناه داره می ترسم گم بشه. هنوز 5 سالش نشده ...
لاک قرمز، فیلمی در ستایش تیره روزی های اهالی اعماق جامعه
مشکلات پیش رو. مددکار به او خبر می دهد که اگر قاضی تأیید کند که صلاحیت عقلی یک دختر 18 ساله را دارد، می تواند حضانت بچه ها را برعهده بگیرد. با تأیید قاضی، اکرم شانزده ساله موفق می شود، حضانت بچه ها را به عهده گیرد و یک شبه بزرگ شود؟! در لاک قرمز، قصه فیلم یک درام تلخ تراژیک است که اتفاقات پی در پی شانزده سالگی یک دختر نوجوان با خانواده ای از قشر ضعیف را به نمایش می گذارد. از این منظر، قصه ...
گفت و گو با جعفر مدرس صادقی، مرد درجه یک ادبیات ایران (2)
زاینده رود اصفهان بود آبتنی می کردیم... من تهران بودم اون موقع. تلفن زد به من که این مزخرفات چیه می نویسی؟ خجالت نمی کشی؟ داشتم توضیح می دادم (همان توضیح واضحات) که بابا، اصلا این بابا چه ربطی به شما داره؟ خیاطه این بابا، مُرده این بابا... که پرید وسط حرفم. گفت من یکی رو بی خیال شو! اصلا گوش نداد به توضیحات من. اولین داستانی هم که توی مجله چاپ شد- بچه ها بازی نمی کنند - راوی داستان یک شباهتی به پدرم ...
از فال فروشی در خیابان تا بازیگری روی صحنه
...! اما خود امین انگار کمی خجالتی تر از بقیه بچه هاست و در جوابشان می خندد ما از حرف های امین به نوشته ای که برای خودش نوشته بسنده می کنیم هیچ وقت اولین تمرین تئاترم رو یادم نمیره و چهره جدی خاله آناهیتا؛ استادمون که توی زیر زمین جمعیت که در اون هوای سرد داشت در مورد تئاتر می گفت اینکه تئاتر یک دنیاست و باعث میشه دید آدمها به زندگی تغییر کنه. راستش اون روزها به الان فکر نمی کردم. تصورش برای من ...
Q & A آی اسپورت: سرنوشت منصوریان و استقلال
قهرمانی آسیا هست و تمام. اون ترتری هم بهتره ساکت بشه بره بشینه ببینه بالاخره تیمش به سپاهان گل میزنه یا نه بعدش میتونه بشینه بازیهای سرورشو تو آسیا از تلویزیون تماشا کنه علی الحساب جزو نیمه بالای جدول بشین ، کسی انتظار قهرمانی (خخخخخخخ نمیری ، خندوندی ما رو !) آسیا رو نداره. تراکتور یه گل هم زده بود به سپاهان ، در فضای فرشینگ بشکه یخ بقیه بازی ها رو هم زاویه بدین !!! حالا بشین تا ...