سایر منابع:
سایر خبرها
طنز؛ توریست باز!
.... خب با لبخند راهنمایی شون کنید برن هتل و تاکسی بگیرن که دونفر دیگه هم نون بخورن. یه دوستی من دارم به اسم محمد. بچه خیابون خوش و اون طرف هاست. این آدم، ژنتیکی سفید و بوره. یه بار همینجوری با کوله پشتی تو خیابون جمهوری قدم می زده که دوتا جوان جلوش رو می گیرن که مستر، سر ظهره، خون آریایی تو رگامون نیست اگه بذاریم مهمون خارجی تو این شهر گشنه باشه و می برنش رستوران. اینم نامردی نمی کنه چلو برگ و ...
چه کنیم از فتنه ها ایمن باشیم
این ها را کوک می کنند که زودتر از موعد پیروزی خودش در انتخابات ریاست جمهوری را اعلام می کند. یا آن یکی این قدر جلو برود که دیگر از موضع خدمت بیرون بیاید، تشنه قدرت شود و امر امام المسلمین و نائب امام زمان را زمین بگذارد و چندین روز خانه بنشیند و چنین و چنان، که چرا گفتند: بالای چشم تو، ابروست. همه برای تشنگی قدرت است. آن وقت معلوم است کسی که این گونه شد دیگر فکرش، صاف و زلال نیست. امّا صیام حال ...
خاطرات معنوی شهید حمید باکری + تصاویر
را می شود کرد، می خندید و بیشتر از همه به پست و مقام. همیشه می گفت: من فقط یک بسیجی ام. یک بار که حمید از عملیات برگشته بود من نتیجه را جویا شدم. او خیلی کلی صحبت کرد و گفت: بچه ها رفتند، گرفتند، آمدند گفتم: پس تو آنجا چه کاره ای؟ گفت: من؟ هیچ کاره، من فقط با یک دوربین مواظب بچه ها هستم ک راهشان را عوضی نروند. من داخل خیچ کدام از اینها نیستم. همسر شهید اردن را دور زدیم ...
گفتگو با بلبل گیلان که بعد از سال ها روی صحنه می رود
می کردید ادامه روند پیش روی تان تبدیل به همه زندگی، شغل و حرفه تان شود و روزی برسد که مثلا خواهان روی صحنه بودن تان باشند؟ آن زمان من عاشق تئاتر بودم، اما تئاتر با من سازگار نبود، به دلیل گویش فارسی خوبی که داشتم اکثرا تیپ های ریش و سبیل دار را به من می دادند که باید صدایم را روی این تیپ ها عوض می کردم، یک بار صدایم به شدت گرفت که به واسطه آن شدیدا افسرده شدم و سه شب گریه کردم. دکتر ...
گفت و گوی منتشر نشده با زنده یاد مرتضی احمدی (2)
ساعت سه بر می گشت. ظهر که داشت می رفت خانه به او گفتم: ساعت سه برگرد من باید بروم خانه فوتبال دارد. یکهو پرید به من و گفت: اعصابم را داغون کردی مرتیکه، فوتبال دارد که دارد. گفتم: چشم. تمام کار آن روز را من بودم و یک نفر دیگر. هیچ کس دیگر نبود. من صبح لباس پوشیدم گریم کردم و آماده. بعد ساعت یک رفتم. کوشان بر می گردد و می بیند که همه آماده اند و منتظر. می گوید خب مرتضی احمدی را صدا کنید ...
قلعه نویی: لیست استقلال به من چه ربطی دارد؟
می خواهم در استقلال بمانم. من هم به او گفتم سه چهارماه سرت را پایین بینداز و فوتبالت را بازی کن. من هم پشتت هستم. برو جام جهانی و بعد از جام جهانی فکر کن و تصمیم بگیر. حتی آن روز هم که به دادگاه رفتیم. در حضور آقای حیدری، آرش برهانی و امیر عرب همین حرف ها را گفتم و خود نکونام تایید کرد. من در آن مقطع به خود جواد هم گفتم که مطمئن باش اجازه نمی دهم کسی پشت سر تو حرفی بزند. من حرف های پدرانه به او ...
صحنه سازی با جان
شکستگی ها را ایجاد کند. – بله، من دراز کشیده بودم و آرزو می کردم که ای کاش این جا نیامده بودم اما راه برگشتی وجود نداشت چون ضربه اصلی را هم چشیده بودم. بعد از چهار پنج ضربه استخوانم شکست و هنوز صدای چکشش در ذهنم است؛ صدایی تیز که در عمق وجودت، در نهایی ترین قسمت ذهنت می نشیند. این صدا آنقدر تیز است که به اتاق دیگر که آن دو نفر دیگر منتظر بودند، هم رفت. لحظه ای که چیکه اتفاق می افتد؛ در کمتر ...
دوربینم حیا کرد و عکسی نگرفت
همان اندک کسانی که ماندند و زیر بمباران دشمن ازدواج کردند، بچه دار شدند، خندیدند و گاه گریه کردند تهران را زنده نگه داشتند. جاسم غضبانپور عکاس اجتماعی که این دوره از زندگی تهران را به چشم دیده و عکاسی کرده است، در گفتگویی خواندنی درباره روزهای سخت تهران؛ حدود 53 روز تحمل موشک باران دشمن را برایمان روایت می کند. *فارس: تصمیم داشتیم درباره یکی دو نمونه از آثارتان با موضوع موشک ...
طنز و شوخی درشبکه های اجتماعی
منم گفتم گاز و ترمز و کلاج دیگه فکر کنم پیانو اونا اتومات بود بلاک کرد. 14. یه جاش هست مولوی میگه ما به فلک می رویم، عزم تماشا که راست؟ معادل امروزیش میشه: بچه ها ما داریم میریم وید بزنیم، کیا پایه ن؟ 15. من اگه دکتر بودم اون دکتر شیفت شب بودم که مریضا بهش می گن دکتر قربوت دستت فقط یه چیزی بده دردش ساکت شه، فردا برم پیش یه دکتر درست حسابی . 16. یه سری خونه رفیقم خواب ...
ترس کودک از شب، علتش چیه؟
گهگاه با آنها همراه میشوند. دسترسی بیشتر به برنامه های تلویزیونی، ویدیوها، کتاب و اخبار هم پیام های ترسناک بیشتری را به بچه ها منتقل میکند. دنیای او حالا نسبت به زمانی که کوچکتر بود بسیار بزرگتر شده است.این مسئله روزها جذاب و سرگرم کننده است اما شب ها میتواند ترسناک باشد. پاتریشیا شیت، استاد آموزش مشاوره در دانشگاه آلاباما در بیرمنگام میگوید ترسهای شبانه، ترس از تاریکی، جدا شدن از والدین، ترس از ...
سیسمونی واسه نوزاد، چی بخرم؟
...> - پوشک ساده برای مادر - دستمال کاغذی - دو دست لباس اضافی نوزاد - کریر یا .. برای برگشت نوزاد یا یکی تو دستش بیاره - برای هوا و فصول سرد پتوی کلفت برای برگشت نوزاد - پوشک و پماد سوختگی نوزاد - دستمال مرطوب نوزاد ترجیحا برای پوستهای حساس - شیشه شیر نوزاد و آب جوشیده سرد و( بهتره شیرخشک تصمیمش با خودتون بعضی ها نگران اینن که بچه سینه مادر رو نگیره که معمولا گر سوراخ شیشه تنگ باشه و از اول هر دو رو اصولی بدید میگیره)شیرمادر اولش کمه و اغلب سیر کننده نیست و بچه سیر نمیشه و گریه و بیخوابی میاره. ...
با این روش یک ریسه عروسکی زیبا برای اتاق کودک تان بسازید
سرویس سبک زندگی فردا: برای همه مامان ها مهمه که برای دختر کوچولوهای نازشون ساخت عروسک رو توی خونه انجام بدن و خیلی راحت و سریع یه عروسک خوشگل بسازن که مطمئنا همه بچه ها خوششون میاد و دوسش دارن. خب اگه شما هم میخواین توی خونه و با وسایلی که در دسترس دارین یه عروسک جذاب و دوست داشتنی این مطلب را به نقل از آسمونی بخوانید. ساخت ریسه عروسکی همینطور که گفتم امروز با آموزش ساخت عروسک در ...
داستانی تکان دهنده از کرامات حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السّلام)
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : آقا آمد، صورت مثل مهتاب. زبانم بند آمده بود. می خواستم برای ملیکا دست به دامن شوم، نمی توانستم. امّا آقا علیه السّلام خود به طرف من آمدند و فرمودند: دیگر برای چه نگرانید؟! آن دختر شفا گرفت. سرطان؛ سرطان روده از نوع پیشرفته؛ سه چهارم روده ها از بین رفته است؛ متأسّفم! آن چه آقای صالحیان می شنید این کلمات نبود، پژواک یک فریاد، یک ضجه از درون بود که در مغزش می پیچید. سعی کرد تقلّا کند تا صدای دکتر حمیدی را واضح تر بشنود. آقای دکتر! معنی حرفتان چیست؟ آقای صالحیان! وظیفه من اینست که حقایق را بی پرده بگویم. شهامت داشته ...
نوری؛ پازولینی فوتبالفارسی
را که در میان همه معاودهای دهه پنجاهی، به دریبل های ریزش شهره بود. نمی دانم این ارث ژنتیک را از کُردتباران بغداد به همراه داشت یا وقتی به ایران آمد، از تک تک سلول هایش زایید و بیرون تراوید. اولش وقتی از بغداد به ایران آمد، بهش گفته بودند که برو چشمه ای از دریبل هایت را واسه پرسپولیسی ها رو کن، بعدش دیگر تو را رو هوا می قاپند. نوری هم پرسون پرسون آمد تهران، رفت محل تمرین پرسپولیسی ها ولی آنجا آن ...
برخورد دولت با آسیب های اجتماعی اداری است
بروم و برای کشور چیزی را کسب کنم و بیایم و دوستان من هم که با من بودند همه می گفتند تو در واقع دچار یک دگردیسی شدی. تو که معتقد بودی به علم بومی خب علم بومی خارج از مرز که نیست. در یک جلسه مفصلی با دوستان در سال 67 نشستیم و من پاسخم این بود که من احساس می کنم چیز دیگری در فارسی وجود ندارد که خوانده شود و ما باید برویم کسب کنیم بیاوریم. خیلی جلسه سختی بود. بعد از ظهر جمعه ای بود و ساعت 2 تا ساعت5-4 ...
بعضی کتاب ها را باید چشید برخی دیگر را باید بلعید/کتابخوان ها؟! کتابخوارها؟!
که می زنیم بیشتر وقت ها خاموشند، هنوز چشمم دنبال کتاب شاخه زرین است که مجتبی... برد و دیگر نیاورد و بعد هم برای همیشه رفت شیراز و یا آن عضو دانشجوی معماری 5 جلد کتاب خوب و مرجع معماری مان را که یکی یکی از این و آن گرفته بودم امانت گرفت و دیگر نیاورد. وقتی کتابهایی را که خودم علاقه بهشان دارم و برای کتابخانه خریده ام، عضوی نا آشنا امانت می برد، دلم هم با کتابها می رود. توی ...
خمارلو: هدایتی نقشی در نقل و انتقالات باشگاه ندارد
بزرگان رو کم رنگ کنید . این هوادار که تو سرما وگرما پشت تیم رو گرفته فقط بخاطر آرامش و حرمت نام پرسپولیسه که پشت تیم رو گرفته و سکوت کرده اگه با حرفای امشب حاح حسین هرکوتاهی در نقل و انتقالات کنید مطمئن باشید هم تو و هم اون اربابت طاهری میرید بغل دست ترکاشوند کیسه پرست این رو با اطمینان بهتون میگم که هوادار سکوت نخواهد کرد . نقل قول +128 #14 donte 2017-01-02 02:50 با چه رویی ...
طنز؛ دردسرهای یک محمود
.... معلم مون خیلی خوش تیپه، ماشاا... ماشاا... خدا حفظش کنه. برامون فیلم گاو رو گذاشته، من دستم رو می برم بالا می گم: استاد، آدما چه جوری گاو می شن؟ جواب می ده: به مرور... . +این خوابت دیگه واقعا ماقبل بد بود، خواب بعدی. -با علی مطهری تو مجلس نشستیم، هیچ حرفی نمی زنیم فقط داریم به هم نگاه می کنیم... . +ای بابا، تو تا پروانه وکالت ما رو به گاندولف خاکستری تحویل ندی ول کن نیستیا. پاشو ببینم، پاشو. خانوم منشی بیا این رو بندازش بیرون، اون برگه اعلام برائت منم بیار. دیگه هم نمایندگان محبوب و مردمی رو نفرست رو کاناپه من، مرسی، اَه. ...
چند وجب جا برای خوابیدن
بودن اتاق ها می گوید: الان فقط حدود 40 نفر در اینجا نگهداری می شوند. یعنی از 150 نفر ترک کرده ای که از حدود یک سال قبل به اینجا آمده اند، همه رفته اند و فقط اینها مانده اند. به گفته وی طول مدت درمان در بهاران 9 ماه است. وی می گوید: مددجوها تا 3 ماه اول حق ترک کمپ را ندارند و برای تردد به بیرون باید اجازه تردد بگیرند اما بعد از آن مانیتورینگ نامحسوس و تردد به بیرون مجاز است. منصوریکی از میهمانان ...
آقای هاشمی! لطفا نور را به چشمان ستایش برگردان
کیلومتری مسیر روستای آخکند تا تهران را برایشان هموار کرد.70 شبانه روز راهروهای بیمارستان امام خمینی را به امید بهبود فرزند، بالا و پایین رفتند، روزهای روشن را در زیر پلک های تاریک ستایش به شب گره زده بودند. تنها راه نجات ستایش از این وضعیت، عمل جراحی چشم بود، عملی که نیاز به میلیون ها تومان پول دارد و تامین آن از عهده پدر و مادر ستایش غیرممکن است. اشک امان از پرستو برید و در حالی ...
سایه فراموشی/درباره فراموش شده هایی که از بیماران آلزایمری نگهداری می کنند
کلثوم در خانه هشت بچه اش گذشته است. در دنیای تو ساعت چند است؟ پنج سال است که صدیقه دیگر زن سرزنده مهمانی ها نیست، صبح و شب ورزش نمی کند که درد کمرش خوب شود. ناآرام است. یا راه می رود یا می رود سراغ وسایل خانه، نیمه شب میان کابینت های خانه نوه اش می گردد، همه را بیرون می ریزد، دوباره مرتب می کند. می گوید می خواهد برود خانه خودش. عروس ها و نوه اش مراقبش اند. هر روز هفته. به عروسش می گوید ...
در عصر زوال کلمه زندگی می کنیم
و عضو تلگرام یا شبکه های اجتماعی دیگر نیستید؟ نه، اصلا وارد نیستم. فقط ملیحه، همسرم گفته که وقتی موبایل زنگ خورد این دکمه سبز را فشار بده؛ وقتی هم تمام شد دکمه قرمز را بزن. یک بار بچه ها کامپیوتر را درخانه روشن گذاشته بودند، برای خاموش کردنش فیوز کنتور را قطع کردم! آن وقت چطور شبکه های اجتماعی را مفید می دانید؟ می بینم که همه شادند. حتی پدربزرگی که تا دیروز با اخم ...
یخ زدگی دُرُح در سرمای زمستان
خالی به چشم می خورد که می توان منزلگاه هزاران جوان بی سرپناه شود. فقط اندک توجهی از سوی مسئولان را می طلبد . تنها با حضور چند مقام عالی رتبه استان می شود رنگ آبادی را به دُرُح بخشید. چراکه اهالی اش مردمانی پای کار بوده و در نیروی انسانی از هیچ همتی دریغ نمی کنند . * دُرُح در انتظار گازرسانی یکی از اهالی روستای دُرُح که گویی برای زیارت قبور آمده است می گوید: این روستا ...
گفت وگو با فرج علیپور به بهانه برگزاری کنسرت آیین شب چله لری در قلب پایتخت
.... برگرفته از موسیقی لری بود که استاد پایور ساخت و استاد عبدالوهاب شهیدی خواند. رضا سقایی هم بعد ترجمه شعر، همان آهنگ را خواند. شعرش را هم آقای حمید ایزدپناه به لری برگردانده بود. بعد این آهنگ لری خیلی گرفت و معروف شد و آن مجری معروف هم برای اولین بار آوردش تلویزیون و گفت هر کس صدایش مثل این بچه خوب باشد، من به او جایزه می دهم. (خنده) سن آقای سقایی بالا و بیشتر از بیست سال بود. چون ریش نداشت ...
روایت دانش آموزی که پایش بعد از عمل کوتاه شد
.... رفتم به قاضی گفتم. گفتم تو هم جگر گوشه داری. خودت پسر بچه بودی. وقتی زنگ می خورد همه با هم می آیند بیرون. چطور آن روز که این اتفاق افتاد، همه در کلاس بودند. من چنین چیزی را قبول ندارم. تازه بچه ها خودشان گفتند فلانی پسرت را انداخت؛ یعنی قبل از تعطیلی پسر من با یکی از بچه ها درگیر می شود، آن پسر هم او را می اندازد. همه هم دیده بودند. مدیر نبوده. پسر من می گوید مدیر همیشه یک ربع ...
صبر و مهربانی او، عامل موفقیتش بود
. مثلاً آقای جمی امام جماعت مسجد دشتستانی ها بودند. حسینیه اصفهانی ها را یادم می آید که با سخنرانی مرحوم فلسفی شروع به کار کرد. یک بار هم شهید هاشمی نژاد برای سخنرانی آمدند. شهید مطهری می آمدند و در مجموع همه این بزرگان به آنجا می آمدند و سخنرانی داشتند. من خودم مرحوم علامه جعفری را دعوت کردم که چندین شب در آنجا سخنرانی کردند. ایشان معمولا در مجالس عمومی، آن هم چند شب پشت سر هم، صحبت نمی کردند و این ...
25 تا 35 ساله ها رکوردار معتادان بی خانمان / سرپناهی برای آنان که خیابان دارایی شان است
شعار سال : به دهکده سلامی خوش آمدید این اولین چیزی است که با آن مواجه می شویم و با دیدن این اسم به یاد دوران نوجوانیم می افتم که هرگاه کاری غیرمعمول انجام می دادم پدرم با خنده می گفت: آخرش باید تو را ببریم شهرک سلامی. در آن زمان دهکده سلامی یا همان شهرک سلامی فقط برای نگهداری بیماران حاد روانی بود و من با شنیدنش تصور می کردم آنجا مکانی مخوف و تاریک است پر از بیماران روانی خطرناک و حتما ...
متاگپ | رضا شاهرودی: قرار نیست ما همه چیزمون رو بدیم دست آقای کی روش / نسل ما تکرار نشدنی است چون پولی ...
... خوب می دونید احمد یه خورده زود می خوابه و زود بلند میشه و آن تایمه، به من نمی خورد. آقای مایلی کهن اون اوایل زیاد اردو می ذاشت که ما خونه نریم، اردوهای ده روزه و بیست روزه. من اول با احمد بودم و بعد رفتم با افشین پیرووانی، تو جام جهانی هم با مهدی مهدوی کیا هم اتاقی بودم. پس با همه می تونستین بسازین ... با این سه تا بیشتر مچ بودم. شیطون شما کی بود تو هم دوره ...
جمع کنید بساط کاسبی های حقیرتان را
زندگی دارید. در شبکه های اجتماعی از ماجرای گورخوابی باخبر می شوید. شب تحت تاثیر آنچه دیده اید با همسرتان مشورت می کنید و تصمیم می گیرید برانید تا نصیرآباد و یک نفر را بردارید و بیاورید به خانه ی خودتان. بچه ها را در اتاق خواب خودتان بخوابانید و به مهمانتان در اتاق بچه ها جا بدهید. اولین شوک در رسیدن به نصیرآباد به شما وارد می شود. در راه بارها به جلوه های فقر و نابه سامانی برمی خورید ...
اگر دست من بود نمی گذاشتم عالیشاه و نوراللهی بروند
فوتبالیست استثنایی بوده که جایگاه بالایی دارد. بین هواداران و بازیکنان پرسپولیس هم از محبوبیت خاصی برخوردار است و همه ما از وجودش استفاده می کنیم. سیدجلال، خودت هم شباهت هایی به کریم باقری داری. کم حرف و بی حاشیه هستی. بچه ها حرف هایت را گوش می دهند. راستی چرا در اردوها اتاق تکی می گیری؟ به شخصه ترجیح می دهم شب قبل از مسابقه تنها باشم... (باز هم صدای آن طرف خط قطع می شود!) ببخشید ...