سایر منابع:
سایر خبرها
ازمدرسه که برگشتم مادرم مرا به محضر برد و به عقد پسر گل فروش درآورد!
ادامه دادیم. وقتی فرزندم به دنیا آمد بیماری قلبی مادرزادی داشت و در دو سالگی و به دلیل همین بیماری جان باخت. مدتی بعد از این همسرم مرا در حالی که شش ماهه باردار بودم به خانه پدرم فرستاد ولی چند روز بعد فهمیدم که او دچار فساد اخلاقی شده و همه درآمدش را صرف زنان خیابانی می کند این بود که به محل کار همسرم رفتم و تلاش کردم تا او را از این کارهای زشت باز دارم ولی اکنون متوجه شدم او نه تنها دست از کارهای ...
خیانت زن جوان را به دادگاه کشاند
شوهرش نه با پدر و مادر او حرف زد و نه موضوع را با خانواده خودش در میان گذاشت. زن جوان ادامه می دهد: با قهر کردن و کنایه آمیز حرف زدن کاری کردم که همسرم بفهمد متوجه دروغگویی او شده ام و می دانم دوست دختر دارد. شوکه شده بود، اما خودش را کنترل کرد. با آرامش و بدون جنجال از او خواستم دست از این رفتارهایش بردارد و اگر مشکلی در زندگی مان وجود دارد یا از من ناراضی است، با هم در مورد آن صحبت کنیم و اگر ...
آخرین خواسته شهید مدافع حرم از همرزمانش
میز کارش را که باز کردند توی دفتر تلفن ثبت کرده بود که در فلان تاریخ 20 دقیقه مکالمه شخصی با تلفن اداره داشته است. چهرقانی: اولین بار که با عباس آسمیه سوریه اعزام شدیم، خانواده اش از موضوع بی خبر بودند. وقتی مادرش خبردار شد، خیلی ناراحت شد. در فرودگاه بودیم که وصیت نامه اش را به پدرم داد. همان جا تماس گرفتند و خبر دادند که مادرت از ناراحتی حالش بد شده و در بیمارستان بستری شده است. کمی با ...
بنیاد در آینه مطبوعات
حسین آقا رفت و آمد داشتند و به نوعی دوست خانوادگی بودند. یک روز مادرشوهرم به همین مستاجر ما گفته بود که برای حسینعلی دنبال دختر میگردم. او هم حسابی از من و خانواده ام پیش آنها تعریف و مجابشان کرده بود که برای خواستگاری پا پیش بگذارند. همه چیز کاملا سنتی جلو رفت و درنهایت ما با هم ازدواج کردیم. باوجود همه مشکلاتی که بود، زندگی واقعا خوبی داشتیم تا اینکه حدود دوسال پیش به سوریه رفت و شهید شد. ثمره ...
دردسر عاشق شدن دختر تهرانی در مسیر مدرسه
سال آخر دبیرستان با پسری آشنا شدم. به خواستگاری ام آمد. پدرم جواب رد داد. اما من اسیر دلم شده بودم. نه نصیحت های پدرم، نه اشک و آه مادرم و نه حتی زهر چشم برادرم ، هیچ کدام نتوانست مرا از این عشق هیجانی دور کند. به عشق آن پسر از خانه کردم. پدرم که عمری با آبرو زندگی کرده بود، به ناچار با ازدواج ما موافقت کرد. آن موقع نمی فهمیدم چه بلایی بر سر سرنوشتم آورده ام. متاسفانه شوهرم از آب در آمد و تن به ...
انتقام وحشتناک زن از شوهرش که می خواست ازدواج مجدد کند / 2 مرد اجیر شدن و ...
همسرت آشنا شدی؟ آشنایی من و بهرام و خواستگاری او از من سنتی برگزار شد. برادرش همکار عمویم بود. همدیگر را دیدیم و با موافقت خانواده ها ازدواج کردیم. این ازدواج به میل خودت بود یا اجبار؟ پدرم در این مورد بچه هایش را آزاد گذاشته بود و من نیز به میل خودم با بهرام ازدواج کردم. البته به خاطر موقعیتی که در آن زمان داشتم به گونه ای مجبور به این ازدواج شدم. چه ...
وقتی عزیز را در آن حالت دیدم، کنترلم را از دست دادم و ....
سه ساله بودم که پدر و مادرم از هم طلاق گرفتند و من پیش پدرم ماندم. مادرم یک سال بعد از طلاق دوباره ازدواج کرد و دیگر سراغ من نیامد. فقط سالی یکبار برایم عیدی می خرید و نیم ساعت من را با خود به پارک می برد و دیدار بعدی را به سال بعد موکول می کرد. پدرم تاجر بود و به همین دلیل مسافرت های طولانی به خارج از کشور داشت و مرا در آن زمان به پدربزرگ و مادر بزرگ می سپرد. تمام دوران کودکی ام در خانه پدربزرگ ...
مسافر ایران شد تا رزمنده سوریه شود
شدید؟ من با برادرم در منطقه در تماس بودم. ده روزی می شد که از ایشان بی خبر بودم. برای همین کمی نگران شدم. با خودم می گفتم شاید در جایی است و نمی تواند با من در تماس باشد. در این مدت یک بار بنده خدایی تماس گرفت و از من سؤالاتی درباره خانواده ام کرد. وقتی علت این پرسش ها را از ایشان خواستم گفت برای تشکیل پرونده محمد است. یک هفته بعد شهیدی از هم محلی هایمان را آورده بودند و من برای تشییع پیکر ...
شهید بی حرم مدافع حرم!
"خیبرآنلاین" - نام شهید را خداوند بر مردان خدا نهاده است، نامی که بر حق برازنده شهدا است، افرادی که از قبل انتخاب و دستچین می شوند، در سختی های روزگار و زندگی دوام می آورند و دست آخر خانواده و همه دنیای خود را رها می کنند و بدون دلبستگی های مادی پای در میدانی می گذارند که در انتهای مسیر سیدالشهداء(ع) قرار می گیرند تا مهر تأیید شهادت آنها به دستان مبارک حضرتش بر آنان زده باشد. به گزارش ...
من عفت مرعشی، همسرسیاستمدار نامی ایران زمین؛ مردم مرا با دو روایت سالهای 58 و 88 می شناسند
...، چنین شوهری می کند. وقت نماز صبح بود. بلند شدم. وضو گرفتم. هنوز تردید داشتم. دو دل بودم. با خود می گفتم: می خواهی چه کنی دختر؟ بالاخره جواب پدر را چه می خواهی بدهی؟ دیشب پدرم کمی دیرتر از هر شب به خانه آمد. برای دیدن آمیرزا علی به نوق رفته بود. همین که وارد حیاط شد، خانم جون را صدا زد. با هم آهسته صحبت کردند. باد خنکی می وزید. استکان های تازه شسته را کنار بساط ...
جوانترین استاد منچستر از غربت کرسی ایرانشناسی می گوید
حدود دوماه بعد از آن، خانواده ام به ایتالیا سفرکردند و در آنجا مستقر شدند. بنابراین تا 19 سالگی در ایتالیا بودم و دوره های گوناگون مدرسه را طی کردم. پدر و مادر شما تا چه سالی در ایران بودند؟ آنها تا سال 1974 میلادی در ایران بودند. خانواده ام کاملاً ایرانی هستند و من در یک خانواده کاملاً ایرانی بزرگ شدم. پدرم که اصالتاً تبریزی است، فارغ التحصیل رشته فیزیک بود و در یکی از دانشگاه های لندن ...
شهیدی که در سوریه هم مشاوره خانواده راه انداخت +تصاویر
که می توان برای این شهدا تصور کرد . امروز همسر شهید حسین رضایی گذری کوتاه از زندگی همسرش برای مخاطبان ما روایت کرده است: همسرم از فامیل های دور ما بود، ما یکدیگر را ندیده بودیم. یک روز ایشان به همراه خانواده شان برا تفریح به پارکی نزدیک خانه ما می آیند، پیک نیک یادشان می رود بیاورند. مادرشان میگوید : اینجا خانۀ دختردایی من است، برو یک پیک نیک ازشون بگیر. حسین در خانه ما آمد ...
راز اذیت های ناپدری که در کلانتری لو رفت / او مرا خیلی دوست داشت!
از او انتقام بگیرم. تلاش های حبیب آقا برای سر به راه کردن من هیچ نتیجه ای نداشت و من هر روز بیشتر تحت تأثیر حرف های دیگران قرار می گرفتم و از هیچ کاری برای زجر دادن حبیب آقا دریغ نمی کردم؛ تا این که خودم از این وضعیت خسته شدم و دوباره به شهرستان بازگشتم تا با پدربزرگم زندگی کنم. در همین حال، درس و مدرسه را رها کردم و تصمیم گرفتم برای تأمین هزینه های زندگی، نزد یکی از دوستان خانواده پدربزرگم شاگردی ...
انکار قتل مادر و پدربزرگ در جلسه دادگاه
و او اعتراف کرد که مادر و پدربزرگم را کشته است و من که خیلی ناراحت شده بودم به خاطر این اتفاق با پدرم درگیر شدم و او را به قتل رساندم. چند روز قبل از حادثه، پدر و مادرم با هم دعوا کردند و عمویم برای آشتی دادن آنها آمده بود. آن روز مادرم حرف هایی زد که پدرم خیلی ناراحت شد و به همین خاطر دعوا بالا گرفت. پدربزرگم هم به دفاع از مادرم صحبت کرده بود. این موضوع باعث دلخوری بین آنها شده بود. آن شب من خانه ...
آخرین دفاع پسری که 3 عضو خانواده اش را به قتل رساند
بیهوشی ریختم. آبمیوه را در دسترس آنها گذاشته بودم تا بنوشند. بعد از خانه بیرون رفتم و ساعتی بعد وقتی برگشتم پدر و مادر و پدربزرگم بیهوش شده بودند. به این ترتیب اول مادرم بعد پدربزرگم و در نهایت پدرم را به قتل رساندم. برای انتقال اجساد آنها از دوستم کمک خواستم اما او گفت بهتر است به کلانتری برویم. متهم در ادامه صحنه جنایت را بازسازی کرد و در نهایت پرونده اش با صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری فرستاده شد ...
انتقام خونین از پدربزرگ/جزییاتی از پرونده مادر شور ساطور کش/داماد مادر زن کش/اعتراف تکان دهنده مادر از ...
...> در روزهایی که سال جدید میلادی از راه می رسید، ساره زن داروساز،خود را از ایالتی در امریکا به تهران رسانده بود تا در دادگاه خانواده حاضر شود. با این حال در جلسه دادرسی خبری از شوهرش نبود و به جایش خانمی به عنوان وکیل او حضور داشت. قاضی غلامحسین گل آور به پرونده ساره و شوهرش نگاهی انداخت و گفت: همسر شما درخواست طلاق کرده است، به نظر می رسد مهریه تان را هم قبلاً بخشیده اید.پس اگر حرفی یا ...