سایر منابع:
سایر خبرها
ادعای فاطمه هاشمی درباره سبک زندگی امام(ره)؛ تحریف یا تهمت؟!
–فارغ از هویت مدعی که در جای خود آن نیز جای پرداختن داشته و می پردازیم- نیازمند رجوع به تاریخ است. * خانه ای با نمای طاغوتی! آیت الله امام جمارانی از یاران صدیق و نزدیک امام، روایت دست اول و بی واسطه ای از نحوه ورود و اسکان حضرت امام به محله جماران نقل می کند که خلاصه آن به شرح زیر است؛ بعد از اینکه امام به آخرین مرحلۀ درمان رسید، پزشکان گفتند که ایشان باید در یک ...
اسفند، ماه شهادت بزرگ ترین فرماندهان دفاع مقدس
– عملیات خیبر شهید همت از سرشناس ترین و بلندآوازه ترین فرماندهان دوران دفاع مقدس به شمار می رود. سید مرتضی آوینی در رثای حاج ابراهیم همت گفته بودند که این سردار فاتح خیبر، قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است. سراسر حضور این معلم اخلاق در جبهه ها مملو از لحظات ماندگار است. پدر شهید پاکی و خلوص قلبی پسرش را چنین بیان می کند: محمدابراهیم از سن 10 سالگی تا لحظه شهادت در تمام فراز و نشیب های سیاسی و نظامی ...
شکنجه های عجیب داماد از سوی نوعرس / حرف های بی شرمانه اش کلافه ام کرده است و...
هم مشکل پیدا کرده اند. آیدا که نه، بیشتر شاهین، شوهرش. مرد جوان می گوید: باورتان می شود خودم پایان نامه اش را نوشتم؟ خرج و مخارج زندگی اش را بیشتر از آنچه که در توانم بود، پرداخته ام، اما تا یک کلمه به او اعتراض می کنم، می گوید خودت خواستی. یک هفته است می خواهم آیدا را ببینم، اما مدام دست به سرم می کند. یکبار مریضی، بار دیگر کاشت ناخن مصنوعی و دفعه بعد هم مهمانی Party رفتن. یا می گوید موهایم را ...
در تیم ملی عقاب آسیا شدم نه استقلال
به داخل آب پریدم تا شنا کنم. این بی خبری باعث شد تا پدرم یک ساعت به دنبالم بگردد. وقتی من را در آب دید پرسید تا حالا کجا بودی؟ بعد از آن کتکی از پدرم خوردم که هیچ وقت یادم نمی رود. با کمربندش تا خانه من را کتک زد و این خاطره همیشه در ذهن من ثبت شد. * در این سا ل ها جای چه کسی و یا کسانی را در زندگی تان خالی حس می کنید؟ - پدرم، مادرم و پدر همسرم جایشان خالی است و خاطرات ...
از - مجلس دهم - راضی نیستم - روحانی کاندید اصلی اصلاح طلبان
به من یاد داده بود که با آن ها مداحی امام حسین را انجام می دادم. مجری: پدر بعد آمد در سپاه و خیلی هم او را دوست داشتند و یک نانوایی هم برای پاسداران گیلان راه انداخت. بله. پدرم بعد از انقلاب چون مقلد امام (ره) بود و به شدت مسائل انقلاب را دنبال می کرد آمد سپاه، در سپاه بچه ها همه باهم زندگی می کردیم، من خودم جزء مؤسسین سپاه بودم، با دوستان بسیار خوبم و برادرانم که خیلی از آن ...
خاطرات یک آواره سوری از روزهای فتح حلب
به گزارش شیعه نیوز ، بیست و چهارم نوامبر بود و ما به همراه عده ای از دوستان خانوادگی قدیمی مان مراسم شکرگزاری را در نیوجرسی جشن گرفتیم. شام تقریباً تمام شده بود و میهمان ها میز شام را ترک کردند و به اتاق پذیرایی رفتند. من هم کنار سایر میهمان ها نشستم، بشقاب دسرم را روی پایم گذاشتم و همان طور که در حال تشکر از میزبان بودم متوجه شدم که پیامی در گوشی ام رسید. گوشی موبایل را برداشتم، دوستم ...
به نام پدر
روز بعد بود که خبر به کمارفتن شان، جان را از تن دانشگاه گرفت. * در دفتر کار مرکز تحقیقات بسیج، در طبقه بالای مسجد نشسته بودیم که صدای قرآن به گوش مان خورد. همه با تعجب به یکدیگر چشم دوختیم. رفتم تا ببینم به چه مناسبت است. پارچه های سیاه در دست خادمان مسجد بود برای سیاه پوش کردن مسجد. از همان طبقه بالا از خادمی پرسیدم: چی شده؟ . سرش را بالا گرفت و با بغض گفت: حاج آقا...حاج آقا ...
سیستم اداری ما نمی گذارد تولید انجام شود/ احمدی نژاد خواست او را منتسب به راست نکنیم/ رسانه های اصلاح ...
...> پدر من کشاورز بود و او هم مانند بقیه مردم روستا می آمد رشت کار می کرد. مجری: چند برادر و خواهر بودید؟ 4 نفر بودیم، 2 خواهر و دو برادر، البته برادران زیادی متولد شدند وچون در روستا امکانات پزشکی نبود مریض می شدند و فوت می کردند، داستان تولد من یک داستان ویژه ای است که من نذر کردۀ امام حسین (ع) هستم، مادرم خدا بیامرز 7، 8 نذر پشت سر هم کرده بود که اگر این پسر ماند باید نوکر ...
مرثیه سرایی جناب آقای میثم مطیعی
...> نیست در خانه سفره اش رنگین چون پدر رفت و منقطع شد وحی همدمش ساخت حق، ملائک را همچو مریم شنید در محراب نغمه اُقنِتی لربِّک را در عبادت سرآمد امت شرح عشقش فراتر از عقل است شمه ای گر ز وصف آن خواهی قَدَمَاها تَوَرَّمَت نقل است در قدم هایش آن کبودی بود تا نشان از عبادتش باشد بازویش هم کبود بود ای وای که نشانی ز ...
درباره گاز گرفتن کیه لینی به همسرم دروغ گفتم/ هیچوقت به مراسم فیفا نخواهم رفت
بارسلونا آمدم و مجبور شدم به تنهایی در یک باشگاه تمرین کنم. حق تمرین در زمین تیم را نداشتم. او ادامه داد: فرزندانم اغلب سوال می کردند چرا من بازی نمی کنم و من جوابی برای آنها نداشتم و مجبور بودم تنها برای حفظ آمادگی خودم به تنهایی در باشگاه تمرین کنم. به همسرم درباره این اتفاق دروغ گفته بودم. علاوه بر آن چیزی که من را خیلی ناراحت کرد این برداشت هایی بود که مردم داشتند. من اصلا آدم خشنی ...
ماجرای جالب شوخی های یک جانباز و شهید مدافع حرم
ما ایرانی ها! چند روز بعد، رفتن من پیش خانواده و نزدیکان شهید عزیزی شروع شد و متوجه شدم درست براساس خواسته قلبی من به مشتی و لوتی گری و بامرامی شهره محل است همین باعث شد ایمان بیاورم که انتخابش درست بوده و من هم باید بروم. برای رفتن واقعا مصمم بودید؟چطور اقدام کردید؟ بله؛ حقیقتا با شناختی که بدست آورده بودم، تنها به رفتن فکر میکردم، ما به هر دری میزدیم بسته بود ...
اوزیل: به خاطر پدرم از رئال مادرید جدا شدم
. به همین خاطر بود که پدرم از کوره در رفت و به دفتر پرس رفت. فکر نمی کردم که پدرم بخواهد چنین رفتاری از خود نشان دهد و در نهایت هم عواقبش گریبان من را گرفت. هافبک آلمانی آرسنال که در ماه اکتبر 2016 با پدرش به عنوان مدیربرنامه هایش قطع همکاری کرد، در پایان خاطرنشان کرد: پدرم که از دست رئالی ها خیلی عصبانی و رنجور بود و از آنجایی که مدیریت حساب کاربری ام در شبکه اجتماعی توییتر را بر عهده داشت، به راحتی حساب کاربری من را که میلیون ها هوادار در آنجا داشتم را پاک کرد. انتهای پیام/ ...
گوش به فرمان ولی فقیه زمان خود و ادامه دهنده راه شهدا باشید
کمترین در اسفند ماه سال 1357 همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی در شهرستان قائم شهر دیده به دنیا گشودم و در خانواده ای تربیت شدم که یک شهید علی عباسی را تقدیم انقلاب اسلامی و یک شهید سردار علیرضا بلباسی را تقدیم دفاع مقدس کرده و پدر مرحومم جانباز جنگ تحمیلی بود و مادرم مرا با ذکر ائمه معصومین و توسل به این چهارده نور واحد شیر داده و تبعیت و سربازی ولی فقیه حضرت امام خامنه ای جزو اصول زندگی ما بود ...
در تیم ملی عقاب آسیا شدم/بازیکن دودی خانواده درستی ندارد
؟ بعد از آن کتکی از پدرم خوردم که هیچ وقت یادم نمی رود. با کمربندش تا خانه من را کتک زد و این خاطره همیشه در ذهن من ثبت شد. در این سا ل ها جای چه کسی و یا کسانی را در زندگی تان خالی حس می کنید؟ پدرم، مادرم و پدر همسرم جایشان خالی است و خاطرات شیرینی از آنها در ذهن دارم. امسال اولین سالی است که مرحوم منصور پورحیدری در قید حیات نیست و در سال نو یاد و خاطره او برای ...
آیا عشق پیامبر به فاطمه (س) جنبه احساساتی داشت؟
که ما تن به ذلت بدهیم. پیامبر آن خدا نمی پسندد که ما تن به ذلت بدهیم. بعد می فرماید: آیا آن دامنی که حسین در آن دامن بزرگ شده است، آن پستانی که حسین از آن پستان شیر خورده اجازه می دهد حسین تن به ذلت بدهد؟ پس من جواب پدرم علی را چه بدهم؟ جواب مادرم زهرا(س) را چه بدهم؟ گویی مادرم این جا حاضر است و به من می گوید: حسین! تو از پستان من شیر خورده ای؛ و آن که از پستان من شیر خورده، تن به ذلت نمی دهد ...
الیاس حضرتی: با کامیون و کانتینر از لابلای قوانین مجلس رد می شوند
، یکی آرد و گندم می داد، اینها را کلاً جمع می کردم، پدرم هم یک شعرهایی به من یاد داده بود که با آنها مداحی امام حسین را انجام می دادم. مجری: پدر بعد آمد در سپاه و خیلی هم او را دوست داشتند و یک نانوایی هم برای پاسداران گیلان راه انداخت. بله. پدرم بعد از انقلاب چون مقلد امام (ره) بود و به شدت مسائل انقلاب را دنبال می کرد آمد سپاه، در سپاه بچه ها همه با هم زندگی می کردیم، من ...
شهادت حضرت فاطمه(س) به روایت امیرالمؤمنین(ع)
... گفت: ای پسر عمو! من مرگی را که چاره ای ندارد و نمی توان از آن فرار کرد، می یابم ...ای ابو الحسن این فرزندان یتیم من دل شکسته و غریب و تنهایند. آنان دیروز جدّشان را و امروز مادرشان را از دست داده اند، وای بر مردم و جماعتی که آنان را می کشند و با آنان دشمنی می کنند! علی علیه السّلام فرمود: تو این خبر را از کجا می دانی با اینکه وحی از ما قطع شده است؟ فرمود: ای ابو الحسن! هم اکنون ...
یک روز مرد غریبه با پسر جوان وارد خانه سارا شدند و...
ها را می دیدم یاد حرف سارا می افتادم تو نشسته ای که خدا برایت از آسمان شاهزاده ای بفرستد؟ از آن روز به بعد سارا بیشتر به منزلمان می آمد و تلاش می کرد که راضی ام کند تا به شهر برویم. بالاخره یک روز زن عمویم به خاطر این که آن حمیرای همیشگی نیستم تحقیرم کرد و مرا کتک زد. بنابراین تصمیمم را گرفتم و با سارا فرار Escape کردم. شب بود که به شهر رسیدیم. سارا مرا به منزلش برد. چند روز اول زندگی با ...
نوجوان 16 ساله ای که موقعیت سعادت را شناخت
سالگی از طریق بسیج به کردستان اعزام شد. بعد از اتمام سه ماه دوباره از مادر خواست که اجازه دهد باز هم به جبهه برود با وجود مخالفت های شدید مادر که می گفت ؛ تو هنوزبه سن سربازی نرسیدی و میتوانی وقتی سرباز شدی به جبهه های جنگ بروی و مجید همچنان اصرار می کرد و همیشه می گفت میدانم تا وقت سربازی من جنگ تمام می شود، وهمین طور هم شد. خواهر می گفت: چهلمین روز مراسم برادرم رادیو اعلام ...
محورهای مبارزاتی حضرت فاطمه(س) در دفاع از ولایت چه بود؟/ واکنشی که امام علی(ع) هنگام هجوم غاصبان به ...
. همچنین وقتی پیامبر(ص) دست و سینه ی حضرت زهرا(س) را بوسه می زنند، این را همه می شنوند و می بینند و حجتی می شود بر اینکه موضع فاطمه(س) عین موضع پیامبر(ص) است و این به راحتی از شخصیت ممتاز ایشان از یک سو و از جمله معروف پیامبر(ص) ( که فرمودند هرکس فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته و هرکس فاطمه را مورد آزار قرار دهد، مرا آزار داده است) قابل استنباط است. فاطمه(س) در کلام دشمنان اهل بیت(ع) ...
هنوز از رکود خارج نشده ایم/ از مجلس دهم راضی نیستم؛ کارهای ما خسران به حال ملت است/ پیش کروبی گریه کردم ...
هم یک شعرهایی به من یاد داده بود که با آنها مداحی امام حسین را انجام می دادم. مجری: پدر بعد آمد در سپاه و خیلی هم او را دوست داشتند و یک نانوایی هم برای پاسداران گیلان راه انداخت. بله. پدرم بعد از انقلاب چون مقلد امام (ره) بود و به شدت مسائل انقلاب را دنبال می کرد آمد سپاه، در سپاه بچه ها همه با هم زندگی می کردیم، من خودم جزء موسسین سپاه بودم، با دوستان بسیار خوبم و برادرانم ...
گفت و گویی خواندنی با حاج آقا لی جو ؛ روحانی چینی ساکن مشهد
برای ادامه ی تحصیل به مدینه یا سوریه برود. بعد از طی شدن مراحل آشنایی و اقامت چند روزه ی طرفین در منزل یکدیگر و آشنایی با خانواده ها، جشن نامزدی برپا می شود. زوج جوان دو سالی را با هم سپری می کنند تا این که درس داوود تمام می شود. درست بعد از روز فارغ التحصیلی داوود، مراسم عروسی شان را برپا می کنند و عروس و داماد در طبقه ی دوم خانه ی لی جو ها ساکن می شوند. ایوب و ...
بلای سیاهی که مرد شیک پوش بر سر سرایدار ویلا و زنش آورد
...، سپس او را متقاعد کردم که آن دو سه قرص را بخورد، البته باید بگویم که اصلا فکر نمی کردم او بمیرد. مثل اینکه در خوراندن قرص به او زیاده روی کردم. -بازپرس: بعد از این ماجرا، چه شد که سر از شهر ری در آوردی؟ - بعد از سرقت از خانه آن پیرمردسرایدار مانند همیشه چند روز صبر کردم که آبها از آسیاب بیفتد و هفته بعد مجددا به همان منطقه رهسپار شدم که در میان راه اعلامیه فوت جوانی ...
پدر و برادر، دوست پسر منحرف دختر جوان را کشتند/ “با خواهرم رابطه داشت، برایش شیشه می برد”
جوان به پلیس گفت: غروب بعد از اینکه با پدرم از جایی برگشتیم متوجه شدیم که خواهرم باز هم به خانه نیامده است او خانه مجردی داشت به آنجا رفتیم و دیدم او با کامران در شرایط نامناسبی در خانه هستند. این اولین باری نبود که سعید دست به این کار می زد و زمانی که من او و خواهرم را در شرایط بدی دیدم و مهدرو الدم تشخیص دادم و او را به قتل رساندم بعد با کمک پدرم جسد را بیرون بردیم و در بیابانی رها کردیم. ...
الیاس حضرتی: با کامیون و کانتینر از لابلای قوانین مجلس رد می شوند
می رفتم از مردم روستا یکایک وسیله جمع می کردم، یکی قند می داد، یکی شکر می داد، یکی آرد و گندم می داد، اینها را کلاً جمع می کردم، پدرم هم یک شعرهایی به من یاد داده بود که با آنها مداحی امام حسین را انجام می دادم. مجری: پدر بعد آمد در سپاه و خیلی هم او را دوست داشتند و یک نانوایی هم برای پاسداران گیلان راه انداخت. بله. پدرم بعد از انقلاب چون مقلد امام (ره) بود و به شدت مسائل ...
باورم نمی شد رهبر معظم انقلاب را از نزدیک ببینم /حضرت آقا پرستاری ام از سید نورخدا را کار بسیار "بزرگ و ...
که با کسب رتبه نخست جشنواره ایثار توسط زهرا ما نیز به جمع آن ها پیوستیم تا بار دیگر از نزدیک با رهبری دیدار داشته باشیم. وی که شوق دیدار در کلامش موج می زد حرف هایش را این گونه ادامه داد: دخترم زهرا در حضور مقام معظم رهبری خودش را برای آقا معرفی کرد و گفت من نفر اول جشنواره ملی ایثار شدم، پدرم 9 سال است که مجروح شده است، حضرت آقا نیز پس از شنیدن سخنان زهرا برای او دعا کرد و گفت موفق ...
کابوس هایی که رفتنی شدند/ افق دیگر تیره نیست
. پول توجیبی از ما می گرفت و کارهای غیراخلاقی می کرد که باعث نفرت دخترهایم شده بود. نمی گذاشت درس بخوانند و ازار و اذیتشان میداد. بچه ها از دست کارهاش به تنگ امده بودند در کل پدر خوبی برای بچه هایم نبود. قتل در چه سالی اتفاق افتاد؟ سال 93 از روز حادثه تعریف کن؟ تعریف کردن روز حادثه برایم سخت و آزار دهنده است. ای کاش این کار را نمی کردیم . تصمیم نادرستی بود و راه خوبی را انتخاب ...
دستگیری زن شوهردار و مرد ناشناس؛ عاقبت ازدواج اجباری/ “شوهرم هم با زنان زیادی رابطه دارد!”
جا ماندم. با پسر یکی از اقوام مادرم دوست بودم و خیلی دوستش داشتم اما به اصرار خانواده ام با همسر فعلی ام که هیچ علاقه ای نیز به او نداشتم عقد کردم. رابطه من با همسرم درست شبیه رابطه پدر و مادر خودم بود. آن ها مدام با هم جنگ و دعوا داشتند و اکثر اوقات قهر بودند همسرم عین پدرم بود هیچ توجهی به من نداشت مدام با هم درگیری لفظی داشتیم. زن در این لحظه قیافه حق به جانبی به خود می گیرد و می ...
راز بزرگ رحیم زهیوی: با یک پا بازی می کنم
خاطر الشحانیه ادامه دادم و یک پاس گل دادم ولی بعد از آن یک صدای بلندی از عضله پایم برخاست که نتوانستم به بازی ادامه دهم. روز بعد از این مصدومیت به کلینک اسپایر رفتم و قرار شد که من استراحت کنم. قرارداد با الشحانیه: در قراردادم بندی وجود دارد که در صورت سقوط الشحانیه به دسته دوم من می توانم از این تیم جدا شوم چون من یک بازیکن ملی پوش هستم. البته آرزوی قلبی من است که الشحانیه در لیگ ستارگان بماند و در فصل آینده هم با تمام وجودم برای این تیم بازی کنم ای خدا این جاش باید تو پرسپولیس میبود این برانکو گاهی چه بد سلیقه میشه ...
حضرت فاطمه (س) را بهتر بشناسیم
خدا قرار داشت، راهنمایی نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (س) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (س) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر می بردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردن بندی را که فرزند حمزه، دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود و در نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب می شد، از گردن باز ...