سایر منابع:
سایر خبرها
به گزارش پارس به نقل از اعتماد مشتم را بالا آوردم. پیامک های آن مرد غریبه به زهره جلوی چشمانم بود. محکم به صورتش زدم. او افتاد روی زمین و سرش خورد به تیزی دیوار و بیهوش شد. دیگر بلند نشد. تازه با هم ازدواج کرده بودیم. همه در جلسه دادگاه به اعترافات حمید گوش می دادند و منشی حرف های او را روی کاغذ می نوشت. حمید جوانی 33 ساله است که پنج سال پیش همسر 18 ساله خود را به ظن داشتن رابطه با مردی ...
به گزارش دولت بهار به نقل از باشگاه خبرنگاران، مرتضی عضو 25 ساله باند مخوف سیانوری ها روز گذشته جزئیات دیگری از زورگیری های وحشتناک خود را افشا کرد و گفت: زورگیری از پیرزن ها را از 7 ماه قبل شروع کردیم اما اگر کسی با مادرم این کار را می کرد هرگز اور ا نمی بخشیدم. وی در حالی که بی پروا سخن می گفت ادامه داد: با پیشنهاد امیر عضو دیگر باند کلاه لبه دار بر سرم می گذاشتم تا به خاطر وضعیت خاص ...
.... مثلاً شازده معزی در سال 1308 در خوزستان بود. در آن سال اعتصاب معروف خوزستان که توسط یوسف افتخاری رهبری می شد انجام گرفت. آن قدر یوسف افتخاری را با لگد زده بودند که نای تکان خوردن نداشت! این مطلب را در دیداری که در سال 1359 با یوسف افتخاری داشتم از خود او شنیدم. در شهربانی انواع شکنجه های دیگر نیز اعمال می شد، همچون ناخن کشیدن، سوزن و تراشه های نی زیر ناخن کردن، با مشت به گوش ...
کاسته شده و مشکل اسکان مددجویان کاهش می یابد. وی با اشاره به ساخت زندان جدید اسفراین با 250 نفر ظرفیت، گفت: این زندان دارای پیشرفت فیزیکی 92 درصدی است و طی سال جاری با تکمیل زیرساخت های برق، گاز و آب شرب افتتاح خواهد شد. بلوکی عنوان کرد: هم اکنون سرانه فضای فیزیکی زندان بجنورد6.3 مترمربع، شیروان 11.7 مترمربع و اسفراین نیز 6.11 مترمربع است. وی با بیان اینکه بیش از ...
به بخارا درآمد. بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خرمیثن به کار گماشته شد. به نزدیکی آن روستا، روستای افشنه بود. در آنجا پدر من، مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد. نام مادرم ستاره بود من در ماه صفر سال 370 از مادر زاده شدم. نام مرا حسین گذاشتند چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن و ادب بیاموزم ...
ارتباط او با مادرم باخبر شدم. خیلی عصبانی شدم و نمی دانستم باید چه کار کنم. برای همین او را به بهانه معامله خودرو به خانه ام کشاندم. آنجا با هم درگیر شدیم و من هم خفه اش کردم. پس از آن جنازه را لای پتو پیچاندم و به بیابان های اطراف پاکدشت بردم و همانجا رها کردم. حسن درباره فروش خودروی مقتول نیز گفت: پس از ارتکاب به قتل احتیاج به پول داشتم برای همین در روزنامه آگهی دادم. بعد از آن مردی ...
که در کنار شهید چمران برای ابد در تاریخ انقلاب باقی ماندند. خودتان را معرفی می کنید؟ من صباح فیاض دری هستم . جانباز 70 درصد که از ناحیه صورت و تنفسی و پا دچار مشکل شدم. شهید چمران را از کی می شناسید؟ در اصل همه چمران را از پاوه می شناختند. ما هم او را در آنجا دیدیم. پس شما از همان ابتدای جنگ حضور داشتید؟ وقتی که دکتر برای خواباندن قائله پاوه رفت هنوز صدام ...
تحصیل به ایتالیا فرستاد. در آنجا مهندسی برق می خواند. برخلاف تصور پدرش، بهرام در آنجا با گروه انجمن اسلامی آشنا شد و صدای انقلاب را از تلویزیون شنید. این سفر جرقه ای برای بیداری بهرام بود. بهرام پس از ازدواج برایم آن دوران را یکی از بهترین دوران زندگیش تعریف می کرد و می گفت: نخستین بار نمازم را در ایتالیا خواندم و با اسلام و دینم در آنجا آشنا شدم. در ایتالیا جذب گروه ...
در امتداد تاریکی روزنامه خراسان خیلی آموزنده است و من ماجراهای واقعی این ستون را همواره مطالعه می کردم اما هنوز هم باورم نمی شود که نتوانستم از این ستون عبرت آموز درس بگیرم. برخی شاکیان پرونده آن قدر سالخورده بودند که توان راه رفتن نداشتند. دزدان مخوف بعضی طعمه های خود را با شگرد پرسیدن آدرس دعانویس به دام انداخته بودند. پیرزن ها در حالی که از خوشحالی اشک می ریختند برای کارآگاهان پلیس آگاهی دعا می کردند. ...