سایر منابع:
سایر خبرها
16 سالم بود که به صیغه صادق در آمدم و حالا او حاضر نیست مرا عقد کند وفقط ارتباط زناشوئی می خواهد و ...
طرف منزلمان حرکت کرد و من از آن روز به بعد نزد مادرم زندگی کردم. با این وجود مادرم آن قدر درگیر مشکلات خودش بود که توجهی به من نمی کرد. هنوز مدت زیادی از ماجرای طلاق شان نگذشته بود که روزی مادرم مردی با چهره ای عصبانی را به من نشان داد و گفت: از امروز او را پدر صدا کن! با این که من از چشم های آن مرد می ترسیدم ولی نمی خواستم مادرم ناراحت شود چرا که می فهمیدم ناپدری ام دوست ندارد من با آن ها زندگی ...
به زنم گفتم با یک زن قرار دارم تا به خانه بیاورم ، بچه ها را بیرون بفرست! / با آن زن خلوت کرده بودیم که ...
دیگری ببرد تا من با آن زن ملاقات کنم ولی همسرم به پلیس گزارش داده بود و ما توسط نیروهای انتظامی دستگیر شدیم. پرونده ما هنوز در دادسرا مورد رسیدگی قرار داشت که آن زن غریبه پیامکی برای من ارسال و عنوان کرد: مرددیگری برایش پیامک می فرستد. او به من مشکوک بود که شماره تلفنش را در اختیار فرد دیگری گذاشته ام من هم بلافاصله به همسرم مظنون شدم و به او گفتم تو شماره آن زن را به کسی داده ای؟ همسرم نیز بدون ...
یادی از استاد
وگفت :با عرض سلام خدمت دوستان که در این مکان جمع شده اند این روز متعلق به تمام زحمت کشان عرصه فرهنگ است همه روزها وسالها ی تدریس خاطره ودرس است که بچه های صاف وبی آلایش روستا به من دادند . اوایل تدریس ،آن روزها که خیلی جوان بودم وپر شور در روستایی مشغول به کار شدم . امتحان نهایی کلاس پنجمی ها بود سوالات روز قبل از مرکز رسیده و آنروز اولین روز امتحان بود همه حاضر بودند جز اکبر پسر درس ...
معلمی که روزی 35 کیلومتر راه می رود
بودیم و تنها بعد از امتحانات خردادماه بود که به روستا بازمی گشتیم. تمام تابستان ها به پدرم در کشاورزی کمک می کردم. تا مقطع دوم راهنمایی ادامه تحصیل دادم اما مشکلات مالی خانواده بیشتر از این اجازه نمی داد و پدرم در تأمین هزینه ها بشدت تحت فشار بود. چاره ای جز این نداشتم که تحصیل را رها کنم و مشغول کار کشاورزی شوم. مشمول سربازی که شدم به خدمت رفتم. محل خدمتم ارومیه بود و من سربازی ام را هر روز با این ...
سناریویی برای قتل مرد مزاحم
مقتول را در این مدت دیده ای؟ یک بار. همان موقع در خواب به او می گفتم مرا ببخش نمی خواستم این حادثه رخ دهد. حرف پایانی؟ خیلی پشیمانم. از خانواده مقتول طلب بخشش می کنم. ای کاش می رفتیم و از آن مرد مزاحم شکایت می کردیم که این ماجرای تلخ رخ نمی داد. شاید او اکنون زنده بود و سرنوشت من و زن مورد علاقه ام این طور تلخ و کارمان به زندان کشیده نمی شد. جام جم ...
درخواست طلاق از طراح دکوراسیون
: آقای قاضی اگر همسرم واقعا مرا دوست داشت و می خواست در کنارم زندگی کند، چنین موضوع بی اهمیتی را بزرگ نمی کرد. من روی رمز گاوصندوقم خیلی حساسم. این رمز را هیچ کس نمی داند، چون تمام زندگی ام در آن است. اما این زن در این مدت فقط دعوا به راه انداخت و اصرار کرد که رمز گاوصندوقم را به او بگویم. او زندگیمان را به خاطر چنین موضوع بی اهمیتی تلخ کرد. برای همین من هم دیگر نمی خواهم در کنارش زندگی کنم. ...
از شوهر اولم طلاق گرفته بودم که پسر جوانی در پارک فریبم داد و با آبمیوه مسموم بیهوشم کرد
.... نمی دانم چرا این قدر بدبختی به سرم می آید. کلاس چهارم ابتدایی بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند. پدرم عیاش و بی مسئولیت بود. من ماندم با مادرم و اشک و نالۀ او که راه می رفت و از پدرم می گفت. طاقت دیدن ناراحتی مادرم را نداشتم. دو سال گذشت که مادرم ازدواج کرد. ناپدری ام چشم دیدن مرا نداشت و هر روز سروصدا راه می انداخت و می گفت: تکلیف این بچه را روشن کن! چهارسال از بدترین روزهای عمرم را سپری ...
مادر امام زمان (عج) کیست؟
خواهشی داری به من بگو تا حاجتت را برآورم. گفتم: پدر جان! اگر در به روی اسیران مسلمین بگشایی و قید و بند از آنان برداری و از زندان آزاد گردانی امید است که عیسی و مادرش مرا شفا دهند. پدرم درخواست مرا پذیرفت و من نیز به ظاهر اظهار شفا و بهبودی کردم و کمی غذا خوردم. پدرم خیلی خوشحال شد و از آن روز به بعد، نسبت به اسیران مسلمین احترام شدید انجام می داد. در حدود چهارده شب از این ...
دختران پولدار حرف های این دختر تاجر را بشنوید و عبرت بگیرید!+فیلم و عکس
عراق حق طلاق با زن نیست و حتی اگر همسرم نخواهد من نمی توانم زندگی جدیدی شروع کنم و هر روز با این امید زندگی می کردم که فردای خودم و بچه هایم درست می شود. از فرزندانت خبر داری؟ نه، عراق هستند. پدرت متوجه ازدواج و بچه هایت شده؟ شاید الان متوجه این اتفاقات شده باشد. خودت به پدرت حرفی نزدی؟ نه فرصتی نشد که با پدرم صحبت کنم. الان که بازداشت شدی چطور؟ فقط ...
دختر جوان گفت دیگر وسوسه شیطانی ندارم / ناصر به من شک داشت!
اش با کارتن خوابی در شهر به میانسالی رسید. برادر بعدی ام معتاد به تریاک و هروئین بود. از این قسمت به بعد داستان زندگی ام را تماما با اشک و درد می نویسم... پدرم معتاد به الکل بود و به همین دلیل اعضای خانواده ام هم هر کدام به نحوی دچار مشکلات متفاوتی شدند، در چنین فضایی که هیچکسی به یک دختر بچه خردسال توجهی نمی کرد اولین بار توسط نزدیکانم مورد آزار و اذیت قرار گرفتم، آن موقع فقط 7سالم بود ...
زن بیوه با چه نقشه ای پسر دانشجویی را به دام کثیفش کشاند و ..! + عکس
شده است و می خواهد مرا هرچه سریعتر ببیند. من که تا آن لحظه با دختری صحبت نکرده بودم خام حرفهایش شدم و احساس کردم که عاشقش شده ام. سحر که هر روز مرا وابسته به خود می کرد یک هفته پس از دوستی مان به من زنگ زد و گفت مادرش دچار حمله قلبی شده و به اتاق عمل رفته است و مدام گریه می کرد، خیلی ناراحت شدم و از وی خواستم اگر نیاز به کمک دارد به من بگوید، وی ابتدا قبول نمی کرد ولی روز بعد به من زنگ زد و گفت که ...
داستان کوتاه زنی با موهای خاکستری؛نویسنده:مهدیس رجب بیگی (بخش مسابقه ششمین جشنواره دیالوگ)
. ترسِ از دست دادنش همیشه گوشه ای از ذهنم بود ؛ فکر می کردم او هم مثل پدرم یک روز می رود و مرا در آن خانه ی نیمه ویران که تَرَک های دیوارهایش روز به روز بزرگ تر می شدند ، تنها می گذارد . نوجوان که شدم یائسه شد . گُر که می گرفت به قول خودش عرق از هفت الیَش سرازیر می شد ، صورتش کبود می شد و اگر بادبزنش را پیدا نمی کرد ، داد می کشید . گُر که می گرفت می ترسیدم نفَسَش دیگر باال نیاید و بمیرد . تصمیم ...
سرقت میلیونی از زن ایرانی در ترکیه +عکس
صدور قرار قانونی از سوی بازپرس پرونده در دستور کار کارآگاهان پایگاه دوم پلیس آگاهی قرار گرفته است. جام جم 110 هوشنگ نامردی کرد و همه چیز را در مورد ارتباط کثیفمان به شوهرم گفت! وقتی زنم را داخل شاسی بلند آن مرد دیدم به همه چیز پی بردم! آرمین وقتی متوجه شد دختر 19 ساله بار دار کرده او را دوباره به جنگل کشاند و ..! + عکس علی دایی رخت ...
داماد 3 روز قبل از جشن عروسی، دخترخاله اش را به خاطر یک مرد دیگر طلاق داد
برای فسخ نکاح به دادگاه آمده ایم. قاضی بعد از شنیدن حرف های زن جوان، از شوهرش خواست دادخواستش را بگوید که او گفت: من دخترخاله ام را دوست دارم و با همین عشق و علاقه بود که با او ازدواج کردم. فکر نمی کردم رفتارهای سردی که با من دارد و بهانه هایی که می آورد به خاطر این است که او به فرد دیگری علاقه مند است. عشقم یکطرفه بود. بیش از این نمی خواهم این ارتباط ادامه داشته باشد که هر دویمان عذاب ...
رئیسی:برخی با “سایه جنگ” هم تجارت می کنند
ایران را به هم بریزد. طالب زاده: مطلب دیگری وجود دارد که خیلی مهم است و آن هم بحث غفلت است. ما در 10 سال اول جنگ جهاد سازندگی داشتیم که بعد از رحلت امام منحل شد و آن قدرت بسیار قدرتمندی در اصلاح مسائل داخلی کشور بود. برق رسانی، آب رسانی، فاضلاب و هرچه کمبود در روستاها بود بر عهده جهادسازندگی بود و یک لابی بسیار قدرتمندی هم در مجلس داشت. کسانی هم که می خواستند آن را از سر راه بردارند، هر ...
بعد از چند ماه ارتباط عاشقانه و قرار خواستگاری تازه فهمیدم که آتوسا متاهل است!
با یک زن در فضای مجازی زندگی اش را به ورطه نابودی کشانده است، به کارشناس اجتماعی کلانتری احمدآباد مشهد گفت: بعد از گرفتن دیپلم و پایان خدمت سربازی وارد بازار کار شدم و خیلی زود پیشرفت کردم به طوری که در بازار به فردی معتمد تبدیل شدم و کارم رونق گرفت. در همین سال ها خانواده ام اصرار می کردند هرچه زودتر لباس دامادی بر تن کنم تا از این بلاتکلیفی نجات یابم. خانواده ام معتقد بودند حالا که در شغل آزاد ...
وقتی زنم را داخل شاسی بلند آن مرد دیدم به همه چیز پی بردم!
همراهش تماس گرفتم، جوابم را نداد. نگران شدم اتفاقی برایش افتاده باشد. با ثبت شکایت، تحقیقات پلیس برای یافتن این زن آغاز شد اما دو روز بعد، اهالی یکی از روستاهای جاده چالوس، جسد زن جوان را در حالی که در برف گرفتار شده بود، پیدا کردند. او به دلیل خفگی کشته شده و جسدش در کنار یک پست نگهبانی رها شده بود. به این ترتیب شناسایی قاتل آغاز شد تا این که همسر مقتول بار دیگر به کلانتری مراجعه و این بار ...
شوهرم در حال خودش نبود / دوستانش با بی حیایی فکر پلید خود را با من عملی کردند و ..!
ایّام مورد مهر و محبّت فراوان خود قرار می داد، ولی پدرم آنگونه که می بایست هیچگاه به اعضای خانواده ش و نظرات آنان هیچ بهایی نمی داد و همیشه حرف ،حرف خودش بود. فراز و نشیب های گوناگون زندگی دوران کودکی را به سرعت در بستر رویاهای عاشقانه، پشت سر گذاشته و به سن پانزده سالگی رسیده بودم که پدرم به اجبار و بدون انکه هیچ نظری از من بخواهد، در برابردریافت مقدار بسیاری پول ،من را مجبور به ازدواج با ...
همسر شهید: به سجاد گفتم 50 ساله که شدی حرف شهادت بزن، او هم گفت شهادت باید در جوانی باشد/ به من گفت ...
ای که پادگان برای روز زن داده است، بدهم به بنده خدایی که لازم دارد؟ گفتم: نه چه اشکالی دارد؟ من از خدام است. من تازه چادر گرفتم فعلاً لازم ندارم. من آن روز نپرسیدم چادر رو برای چه کسی می خواهی، تا اینکه بعد از شهادت همسرم، یکی از دوستانش به من گفت موضوع چه بوده. گفت: در دانشگاه یک دختر خانم بود حجاب خوبی نداشت. سجاد به دوستش می گوید برو با این خانم صحبت کن ببین چرا حجابش این طور است. سجاد به دلیل ...
آقای بازیگر: نگذاشتند در فیلم دیوید لین بازی کنم!
مهرجویی خواندند که...". من دو یا سه روز بعد رفتم پیش مهرجویی دیدم مرتب دارد فیلم را عقب و جلو می کند، گفتم "این فیلم مگه تمام نشده؟" گفت "چرا". خلاصه دو یا سه سکانس از بهترین سکانس های من را درآوردند. بعد که فیلم اکران شد، بچه هایی که روز اول فیلم را دیده بودند، متوجه شدند از جمله هوشنگ حسامی که با من تماس گرفت و گفت: رمضانی فر سکانس های مهم تو را درآوردند. خلاصه بچه های گروه هم فهمیدند و ...
شرح خاطرات شیرین و توفیقات استاد انصاریان
نمی توانست به خاطر حفظ مسائل محرم و نامحرمی مرا با خود به مجالس مذهبی ببرد، قرعه فال به نام پدرم افتاد که در باطن و پیش از ازدواجش آرزو داشت اولین فرزندش چنانچه پسر بود در سلک روحانیت قرار بگیرد و همواره و به ویژه شب ازدواجش برای این منظور دعا کرده بود. ایشان مرا تا حدود 12 یا 13 سالگی به مجالس مذهبی می برد. به یاد دارم که پدرم با آن که کاسب بود و سواد قابل توجهی نداشت در انتخاب مجالس و وعاظ و ...
نگاهی به زندگی فردوس کاویانی از زبان خودش
چهاردهمین جشن بازیگر خانه تئاتر در حالی عصر روز شنبه 16 اردیبهشت ماه برگزار شد که از سال ها تلاش فردوس کاویانی بازیگر باسابقه تئاتر تجلیل به عمل آمد. چهره رنجور کاویانی که در این روزها با بیماری دست و پنجه نرم می کند باعث شد، فضای رسانه ای کشور این موضوع را بیشتر مورد توجه قرار دهد. اما به مناسبت بزرگداشت این هنرمند بازخوانی داشته ایم از گفت وگویی که فردوس کاویانی در سال 92 با ما داشت. در این گفت ...
شب عروسی ام، سخت ترین لحظه زندگی ام بود که بدون پدر گذشت/پشتیبانی از ولایت فقیه اصلی ترین وصیت شهدا بود
قزوین : شب دیدار با پیکر پدرتان چه درد دلی کردید؟ مهدی علوی: شبی که با خانواده ام در آبیک کنار پیکر پدرم بودیم با بازکردن کفن شهید، استخوان هایش را در آغوش گرفتم، زبانم قفل شده بود و با بغض هیچ کلامی بر زبانم جاری نشد و دوست نداشتم از پدرم جدا شوم. صبح قزوین : زمان مفقود شدن پدرتان چه سنی داشتید؟ مهدی علوی: در زمان مفقود شدن پدرم دوساله بودم و از همان ایام که عقلم رسید جای خالی ...
من را وصله جدا در جامعه خطاب نکنید/آرزو داشتم بیماری ام را برای یک خبرنگار روایت کنم
ادامه نداشتم ناخودآگاه در حس عجیبی فرو رفتم که بعد از دقایقی به خود آمد و شروع به روایت تلخ و خاکستری نمود. گرفتاری او یک اتفاق ساده بود، اما با سکانسی وحشتناک تر ازدواج با فرد مبتلا بدون آگاهی از درد بی درمان او.... نوزده ساله بودم که به اصرار پدرم ازدواج کردم و به عقد پسری بدون شناخت از گذشته او راهی خانه بخت شدم، تا مدتی زندگی متعادلی داشتیم و من بی خبر از همه چیز در آرزوی ...
همسر بی شرمم قصد دارد حتی ارتباط پنهانی اش را علنی کند!
برادرزاده شوهرش تعریف می کرد. موضوعی که باعث شد وابستگی احمقانه ای به این مسئله پیدا کنم، اسم من و این پسر بود...! شیرین و فرهاد. شیرین گفت: موضوع را به مادر و پدرم اطلاع دادم اما خانواده ام با این ازدواج مخالف بودند. پدرم می گفت درست است که یک بار شکست خورده ای اما خودت را این قدر خوار و ذلیل نکن. پدرم بعد طلاق از همسر اولم برای من یک خانه خریده بود. حدود هفت ماه با پدر، مادر و خواهرم درگیر ...