سایر منابع:
سایر خبرها
زن ها و مردهای ایرانی مثال زدنی اند
بدانیم این دختر نوجوان که در یک خانه پر از درخت انگور در محله دامپزشکی تهران زندگی می کند، چطور با حسین آقایی ازدواج خواهد کرد که گذری به تهران آمده و می خواهد برای گذراندن دوره خلبانی به امریکا سفر کند. 16 سالم بود. حسین آمد نزدیک ما، اول با مادرم احوالپرسی کرد، بعد با دو تاشوهرخواهرهایم دست داد و نام خواهرهایم را یکی یکی پرسید. بعد رسید به من و گفت: منیژه خانم درسته؟. . بعدها حسین گفت: همون ...
سرقت طلای کودکان
دخترم مهشید، از اونجایی که دستام بند بود با شوق فراوان چند باری زنگ خونه رو زدم و کسی در خونه رو باز نکرد، وقتی خبری نشد و کسی جواب نداد با کلید در رو باز کردم و وارد خونه شدم؛ بر خلاف روزهای دیگه که خونه پر از سرو صدای مهشید می شد اون روز خونه سوت و کور بود و خبری از مهشید و خانومم نبود؛ احساس خوبی نداشتم و دل شوره عجیبی پیدا کرده بودم و فکر مهشید یک لحظه هم از ذهنم پاک نمی شد. فکرم کار نمی کرد و ...
شما بنویسید: روحانی یا رییسی؟
کار کردن دوست عزیزم یکم دقت کنی سوال میگه با وجود کدوم اینا ورزش ما راه درست رو میره بالاخره وزیر ورزشم رییس جمهور انتصاب میکنه پس این سوالم به ورزش ربط داره روحانی تا 1400 روحانی روحانی. با اختلاف پیروزه. روحانی تا 1400 از اون به بعد هم کاندیدایی با تفکرات روحانی این روزا تراختوری پرسپولیسی استقلالی .....یک صدا......روحانی... ...
بهترین پاتوق املت خوری در تهران را بشناسید
این قهوه خونه ها پاتوق املت خوری در تهران هستن که دیگه فقط به آقایون محدود نمیشن و خانوم های زیادی هستن که دلشون میخواد اون جاها املت بخورن. در بین همه ی این قهوه خونه ها بغضی هاشون خیلی معروف ترن و بهترین املت تهران رو میتونین اونجا فقط پیدا کنین. عمو هوشنگ از معروف ترین پاتوق املت خوری در تهران بی شک این مغازه ی قدیمی در بافت قدیمی محله شمیران و نیاوران هستش. مغازه ای که ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (397)
باز کردم تو نبودی و نبودنت بود باقر... با زبون خوش رأی میدین یا بیام خودم از تک تکتون رأی بگیرم؟؟ 5. نامزد شدن اصولگراها اگه هیچ فایده ای برای مملکت نداشته باشه، ولی رونق عجیبی به بخش اتوبوسرانی میده. 6. دختر دانش جو: چرا مثل کره نباشیم؟ هم انرژی هسته ای و قدرت ش رو داره و هم قطب اقتصاده. کره شمالی و جنوبی رو براش تفکیک کردیم. 7. یکی ...
پرسپولیس را دوست نداشتم و بالاجبار سرخپوش شدم
چیز من بود، من از اون موقع که توپ را شناختم دنبالش بودم، یادمه وقتی بچه بودم خونه مون ویلایی بود پدرم از سر کار که بر می گشت برای نهار، باید حتما چند تا شوت به من می زد. از اول دروازه بانی رو دوست داشتی؟ از اول من دروازه بان بودم. شیرجه و دایو و اینا... واقعا الان بازیکنایی مثل تو، هادی عقیلی و آرش برهانی خداحافظی کردن، البته اونا خداحافظی ...
با شیطنت شیث در پرواز نزدیک بود هواپیما واقعا سقوط کند
درست می کنم ولی بقیه روزها فرصت نیست و من همین جا از پسرم، عروسم و خانمم تشکر می کنم که من رو تحمل می کنن. سرزده خونه کی دوست دارید برید؟ من قبل از عید خواهرم به رحمت خدا رفتن و مادرمون رو سال 63 از دست داده بودیم و در این 32 سال ایشون حکم مادری ما رو داشت. چند روز پیش ها که رفته بودم خونشون که به بچه هاشون سر بزنم، بچه ها خونه نبودن. در زدم کسی در و باز نکرد. تا خونه اشکم جاری شد. شاید بهترین جایی که الان دوست دارم برم بهشت زهرا سر مزار ایشونه. ...
فرار هالیوودی متهم به قتل یک ایرانی از زندان ترکیه
زندگی می کرد هماهنگ کردم. او به ترکیه آمد و با اجاره کردن خودرویی، مقابل در پشتی زندان منتظرمان ایستاد. من با موبایل با او در ارتباط بودم. وقتی از زندان خارج شدیم، همگی سوار ماشین او شده و فرار کردیم. چند روز بعد هم من قاچاقی به ایران برگشتم تا اینکه دستگیر شدم. گویا برادرت هم در شعبه دیگر دادسرای جنایی به جرم قتل دستگیر شده. درست است؟ او هم شوخی شوخی قاتل شد. دوستش را در آغوش گرفته بوده که ناخواسته چاقو با او برخورد کرده است! حالا مادرم پشت در است و یکی از پسرهایش در این شعبه به جرم قتل حضور دارد و پسر دیگرش در شعبه دیگر. ...
صنعتی زاده در جبهه های جنگ چه می کرد؟
. باورم که نشد. از این قولا خیلیا داده بودن. این دفعه دیدم صدام می زنن و لباسامو به من پس دادن. بشر! منو از کار دولتی معذور کرده بودن. هیچ کسو نداشتم که هوامو داشته باشه. خودش جلو در زندون وایساده بود. منو برد خونه ی خودش. به زندان هم می گفت هتل اوین. یا دانشگاه. کاری رو که الان دارم اون برام درست کرده. یه چیزی می گم یه چیزی می شنوی. نابغه اس ... در سالهای پس از انقلاب نیز همچنان ارتباط همایون ...
یا کریم ها
سفارش کرده بود این قدر الکی نگردد. به خصوص که من به قول بابا زود خسته می شدم. بابا به مادر می گفت: علی نمی خواد بیاد، زود خسته می شه. اصلاً نای راه رفتن نداره. مریم هم همین طوره. راه نمی رن. وقتی مادر پیشنهاد کرد من هم همراه بابا بروم، اول قبول نکرد، اما بعد زودی راضی شد تا چند کیسه هم من بیاورم و کمکش کنم. همین طور که چشم به جلو دوخته بودم، آن صحنه را دیدم. گونی های لوبیا، لپه، عدس ...
سرهایی که دیگر تحمل صدا ندارند/ پروانگان جا مانده در اسارت دنیا
مجروح شدم یه ترکش توی کمرم خورد و از ناحیه اعصاب و روان هم آسیب دیدم، اینجا هم در طول سال چند بار میام یعنی تقریبا 9 ماه از یکسال رو اینجا هستم آخه وقتی میرم خونه حوصله سروصدا کردن بچه ها رو ندارم، واقعا خیلی اذیتشون می کنم البته خانوادم تحملم می کنم، ولی خودم عذاب وجدان دارم اما اینجا راحتم، همه مثل خودم هستن، با بعضی از این بچه ها توی جنگ با هم بودیم، درسته با بودن توی این آسایشگاه از خانواده دور ...
همسر شهید سالاری: دخترم خبر شهادت امید زندگی ام را داد/ صورتش را ندیدم
...> *از ماجرای ازدواجتان با عبدالحمید سالاری بگویید؟ ما دختر خاله پسرخاله بودیم. اولین صحبت از طرق خاله ام با مادرم مطرح شد. مادرم خیلی هم موافق نبود اما از طرف پدرم خیالم راحت بود که با عبدالحمید موافقت می کند. مادرم بحث خواستگاری رو با پدرم مطرح کردند که عبدالحمید با خانواده اش قرار است شب برای خواستگاری بیان. چون خودم موافق بودم و از طرفی هم پدرم با این ازدواج موافق بودند، مادرم ...
داستان کوتاه یک میس کال از شیرین؛نویسنده:مرجان ظریفی (بخش مسابقه ششمین جشنواره دیالوگ)
از این حرفها می زد . اما کجا رو داشت که برو ؟!. جایی رو ن.اشت . ننه باباش دوسال پیش ریق رحدت رو سرکشی.و بود ن. . خودش بچه بزرگه بود . چهار بچه ریزو میزو ای که ننه اش بع. اون پس ان.اخاه بود، هدون دوسیییال پیش رفان. تو باغهای شهریار و ورامین گارگری . چی می گماز ؟...آهان ... داشاز می گماز . پشت هدین میز فکسنی نشساه بودم . داشاز به سالمای خودم س ر می ک شی.م .انگار.. انگار ص.ا ش از اعداق تاریخ می اوم ...
داستان کوتاه اتوبوس؛نویسنده :مهشادلسانی (بخش مسابقه ششمین جشنواره دیالوگ)
سرتاپای پیرزن نگاه کرد.پیرزن پشتی صندلی را گرفت تا نیفتد.بعد گفت:پسر جان!نگه دار می خوام برم دس به آب! همه مسافرها زدند زیر خنده.شوفر گفت:مادر من! هنوز راه نیفتاده، چه شاش همه تنده! اتوبوس نگه داشت.مرد جوان تندی آمد و کنار دست دختر نشست:سلام. دختر نگاهش کرد:سلام.اینجا جای اون خانومه ها! مرد خندید و عینک را زد بالای سرش.روی موهای پرپشت و مشکیش. ...
روایت یک مددکار اجتماعی پیرامون خشونت خانگی علیه زنان در کردستان؛ روایت چهارم
سریع به مادرم زنگ زدم. از درد داشتم میمردم. بچه ام سقط شده بود و من دغدار بچه ای شدم که 3 ماه بیشتر نتونستم ازش مراقبت کنم. از اون روز به بعد دیگه شوهرمو ندیدم. فرار کرده بود به عراق . یه مدت با شماره های مختلف مزاحم خودم و خانواده ام شد. خیلی دردسر کشیدیم. مجبور شدیم تلفن خونه رو قطع کنیم. شماره موبایلمو بین همه دوستهای نامردش پخش کرده بود. هر شب یکی زنگ میزد و پیشنهاد نامشروع و دور از اخلاق میداد ...
مامان! بگو بابا بیاد من رو بغل کنه...
را آورده اند. سراسیمه برای دیدن پیکر ظاهر رفتم ،اما با استخوان های ظاهر روبه رو شدم. همسرم را دیدم اما سر نداشت. از او می پرسم با دلتنگی ها و نبودن آقا ظاهر چه می کنید؟ می گوید: باور نمی کنم که ظاهر نیست. شاید باورش برای مردم عادی سخت باشد ولی واقعا حضور ظاهر را حس می کنم. همین الان حس می کنم که ظاهر مثل یک کوه کنار من ایستاده. (مکثی می کند و لبخند می زند ،بغضش را فرو می خورد و ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (396)
من مادرخرج شدم فهمیدم از صدتا فحش هم بدتره! 4. تو بیوی این شاخای اینستا جوری با حجم زیادی از شروط و تهدیدها مواجه میشی که انگار اومدیم خواستگاری. وقتی آنتی ویروس رایگان رو لپتاپت نصب میکنی 5. یه استاد هست فامیلش آغاسیه بعد میگه برید تو سایت من هرچی واسه دانلود گذاشتم بگیرید. بهش میگم من فول آلبوم شما رو دارم، ناراحت شد انداختم بیرون. 6. کریم بنزما اگه ...
طنز؛ تو منو انتخاب کن
. آهنگ بعدی رو تقدیم قلب های مهربون تون می کنم. درگیر رویای توام/ منو دوباره شاخ کن/ از لج اون چهار درصدی/ تو منو انتخاب کن هستند اونا زالو صفت/ باید برم لوله کنم/ گازانبر هم دارم تا/ احساس آرامش کنم باور نمی کنم ولی/ بهم میگن برو کنار/ نمی دونم چه کار کنم/ برام یه گازانبر بیار معاون اول نمی شم/ با من تو این کارو نکن/ پاستور همه اش سهم منه/ به کم قانعم ...
طنز؛ طرح زل زدن دکتر قالیباف به دوربین
اینکه در این پنجاه و خرده ای سال که برای ریاست جمهوری کاندیدا شدم، هر وقت دهان باز کردیم و یک ادعایی مطرح کردیم، چهار تا گذاشتند رویش و تحویل خودمان دادند! دوم هم اینکه دیگه تو این پنجاه و خرده ای سال هر چی از هر کی داشتیم رو کردیم و الان فقط یک پرونده دارم درباره اینکه آقای روحانی ده ها سال قبل توپ بچه هایی که سر ظهر دم خونه اش فوتبال بازی می کردن رو پاره کرد و بهشون گفت برن دم خونه خودشون بازی ...
ماجرای سرقت خودروی صفر کیلومتر در شب عید
هنوزم که هنوزه بوی خوش و زیبایی وصف ناپذیرش از یاد نرفته؛ هرگز نمی تونم اون همه زیبایی و خوبی رو فراموش کنم؛ درسته که خیلی زود از دست دادمش، ولی هرگز نتونستم فراموشش کنم و حسرت نبودنش رو همیشه با خودم دارم و همیشه حسش می کنم. چند سال پیش؛ دم دمای سال نو ماشین زوار در رفتمو که دیگه داشت اوراق می شد، فروختم و بعد از چند روزی با فروش طلاهای زنم و پس اندازی که کنار گذاشته بودم، تونستم یه ماشین ...
پیامک بازی شبانه با زن غریبه - زن جوان گفت مردی دیگر هم به من پیامک می دهد که..
و ضرباتی به همسرم زدم و چند ضربه هم با ته دسته چاقو به سر پسر بزرگم کوبیدم. سپس از خانه فرار کردم! گزارش خراسان حاکی است با اعترافات صریح متهم این پرونده جنایی، دستور بازداشت موقت وی توسط قاضی ویژه قتل عمد صادر شد تا تحقیقات بیشتری درباره برخی از ادعاهای متهم صورت گیرد. خراسان 110 این اخبار را از دست ندهید: دختر ایرانی گفت: مجبور شدم نوزادم ...
اشک پشیمانی در دادگاه قتل برادر + عکس
هراسان با من تماس گرفت و گفت مسعود با مادرمان درگیر شده است. من که از بدخلقی های همیشگی برادرم کوچکم کلافه شده بودم از محل کارم مرخصی گرفتم و همراه همسرم به خانه پدرم رفتم. آنجا وقتی متوجه شدم مسعود با لیوان به سر مادرم کوبیده و او را زخمی کرده است عصبانی شدم. مسعود به سمت من حمله کرد و من سعی کردم او را ارام کنم اما نشد. همسر باردارم ترسیده بود و فریاد می کشید که برای ترساندن مسعود چاقو کشیدم. او ...