سایر خبرها
ادامه دادم، از روی اتوبوس افتادن باعث شد دست چپم بشکند وچون چپ دست بودم سختی بسیاری کشیدم، آن موقع هم مصرف کننده بودم. سربازی که تمام شد، زمزمه های ازدواج را می شنیدم، همه می دانستند چکاره ام، تریاک وکفتر و...، اما دختر همسایه را که از قضا برادرش هم دوستم بود، به عقدم در آوردند. همسرم، در حقم خانمی را تمام کرده بود، خداوند به ما پسری داد، اما در 22 روزه گی پسرم،همسرم طلاق گرفت وبا نوزادی ...
. یادم میآید که ما همه بچه های کوچکی بودیم و ملایی که جهت تدریس در مکتب حاضر میشد، در صورت کوچکترین خطایی، بچه ها را تنبیه میکرد و کتک میزد. طی مدت شش ماهی که به مکتب رفتم، توانستم خواندن یاد بگیرم. حافظ میخواندم و سواد قرآنی نیز از ملزمات بودن در مکتب بود. تنها حساب درس نمی دادند که آن را هم پدر که خودش مغازه دار بود، در خانه به من آموزش میداد. گلوکوم زاویه بسته حاد اولیه این ...
هم حمایت کردند. پرسپولیس آنقدر بزرگ هست و بزرگان زیادی در این تیم آمده و رفته اند که با رفتن یک بازیکن به مشکل نمی خورد. من سال قبل که آزاد بودم و بعد برگشتم هواداران می گفتند برگرد یکسال بمان و جام قهرمانی را بگیریم و برو. مصاحبه من روز بازگشتم جلوی باشگاه هم یادم هست که گفتم هر اتفاقی بیافتد امسال پرسپولیس قهرمان است. خوشحالم که قولی که دادم را توانستم عملی کنم و شرمنده نشدم. از حمایت همه جانبه ...
. مادرم نقشه می ریزد و تلفن می زند و دست به دامان دوست ها و آشنایان دکترش می شود تا قرار ملاقاتی از یک متخصص ریۀ مشهور برایم جور کند. وقتی سرانجام می رسیم به مطب دکتر، مادرم توضیح می دهد که نمی توانم در خانه مان از چند پله بالا بروم بدون آنکه از نفس نیفتم. دکتر ازم می پرسد که حالم چطور است. هیچ چیزی در مورد خونی که در سرفه هایم هست نمی گویم. می گویم: حالم خوب است. در همین اثنا ...