سایر منابع:
سایر خبرها
عملیات های منحصر به فرد نیروهای یمنی علیه مزدوران و متجاوزان
بخش المتون استان الجوف، هدف حملات توپخانه ای نیروهای ارتش و کمیته های مردمی یمن قرار گرفت. منابع المیادین از وقوع درگیری های پراکنده ای بین نیروهای یمنی و مزدوران در جبهه صراوح در مارب خبر دادند. ارتش و کمیته های مردمی یمن مواضع نظامی مزدوران و نظامیان سعودی در تپه المطار در مأرب را هدف قرار دادند که در پی این حملات شماری از آن ها به هلاکت رسیده و یا زخمی شدند. از ...
خواب عجیب مادر شهید در شب شهادت فرزندش
: در زمان شهادت حمید من جانشین ستاد لشکر بودم سه روز مانده بود به شهادتش، به گردانی که حمید در آن بود سری زدم و خواستم احوالش را بپرسم هنگامی که وارد گردان شدم دیدم بچه های گردان مشغول نماز صبح هستند حمید بعد از نماز به من سلام کرد و به دلیل اینکه عازم منطقه بود از هم خداحافظی کردیم به حمید گفتم توکل به خدا کن و از هیچ چیز نترس ولی در پاسخ به من گفت من از مرگ نمیترسم، با توکل برخدا و برای رضای خدا ...
حسین! تو شهید نمی شوی
. بیست و پنج دقیقه گذشته بود. با عجله بلند شدم. نگاهی به بچه ها انداختم. همه خواب بودند. حسین یوسف الهی و محمدرضا کاظمی هم که اهواز بودند. با خودم فکر کردم خب الحمدلله مثل اینکه کسی متوجه نشده است. از سنگر بچه ها تا میله، فاصله چندانی نبود. سریع سر پستم رفتم. دفترچه را برداشتم و با توجه به تجربیات قبل و با یادداشت های درون دفترچه بیست و پنج دقیقه ای را که خواب مانده بودم از خودم نوشتم. روز بعد ...
اسطوره ای از 171;میثم187; برای پسرم می سازم
که حیف بود غیر از شهادت از دنیا برود. لیاقت شهادت را داشت. از بچگی حرف گوش کن بود. خیلی کمک حالم بود. برای ما و عمه ها و مادربزرگش نان می خرید. بچه فعالی بود. بزرگ تر که شد تا من جلوتر از او وارد اتاق نمی شدم قدم برنمی داشت. هیچ وقت به من نمی گفت برایش فلان کار انجام بدهم. همیشه با وضو بود. نمازش را اول وقت می خواند. یک جوری معلم اخلاق بود و با ایمانش برای همه الگو بود. از من بپرسند میثم به ...
19 مرداد یادآور رشادت های کارکنان صنعت نفت گچساران/تأسیساتی که 56 بار بمباران شد
قرار گرفت و شربت شهادت نوشید. پیام شهید: از همسرم می خواهم همان طوری که با حال زحمت کشیده بعد از من در نگهداری بچه هایم فعالانه کوشا باشد اجر و مزد آن را از خدای بزرگ می گیرید. وی کارگر صنعت نفت بود آنقدر به جبهه علاقه داشت که در جبهه کار و تلاش در بمباران هوایی تاسیاتی نفتی در بی بی حکیمه شهید شد. شهید نادعلی زراعتی زردخونی: شهید زراعتی زردخونی در تاریخ هشتم آبان ...
ماجرای دستگیری گردان عراقی توسط چند بسیجی/واکنش امام (ره) به حضور بانوان در جبهه ها
دیدگاه شما در جبهه چه بود؟ کریمی : بزرگترین رمز پیروزی ما وحدت و پیروی از امام بود. پشت سر ایشان حرکت می کردیم. یادم است بنی صدر هنوز عزل نشده بود. بعضی از بچه ها می گفتند باید عکسش را برداریم اما دیگران می گفتند تا امام نگفته برنمی داریم. یک روز یک مجروح آوردند با دستش می خواست عکس را بردارد. گفتم بِکَن برادر هیچکس او را نمی خواهد فقط منتظر فرمان امام هستیم. تسنیم : چه زمانی ...
برگی از زندگی شهدای شرکت نفت و گاز گچساران + تصاویر
ضمن خدمت درمنطقه نفت خیز گچساران در بی بی حکیمه مورد بمباران دشمن قرار گرفت و شربت شهادت نوشید . پیام شهید : از همسرم می خواهم همان طوری که با حال زحمت کشیده بعد از من در نگهداری بچه هایم فعالانه کوشا باشد اجر و مزد آن را از خدای بزرگ می گیرید. وی کارگر صنعت لنت بود آنقدر به جبهه علاقه داشت که در جبهه کار و تلاش در بمباران هوایی تاسیاتی نفتی در بی بی حکیمه شهید شد. ...
سیدپابرهنه، بزن بهادری بود برای خودش
و ناراحت نباش ... سید حمید ما مدتی بعد بر می گرده رفسنجان، اولین جا هم میره پیش دوستاش که سر کوچه بودن !! می گه بچه ها من دارم میرم جبهه !! شماها هم بیائید!! می گه بچه ها خاک بر سر من و شماها؛ پاشیم بریم ناموسمون در خطره...! اومد خونه از مادر حلالیت طلبید و خداحافظی کرد و رفت ... به جبهه که رسید کفشاشو داد به یکی و دیگه تو جبهه کسی اونو با کفش ندید، می گفت: اینجا جایی که خون شهدامون ...
به او گفتم شهید شو، اما اسیر نه
.... وقتی که محمدامین به سوم راهنمایی رفت یک بار نزدم آمد و گفت: مامان می خواهم در حوزه ثبت نام کنم. گفتم: من راضی نیستم دوست دارم تو درس بخوانی و بعد از دیپلم وارد حوزه شوی؛ اما محمدامین همچنان اصرار می کرد. وقتی دیدم دست از اصرار خود نمی کشد. گفتم: تنها در صورتی به تو اجازه می دهم که در حوزه قم پذیرفته شوی، او نیز با معدل بسیار بالا در قم پذیرفته شد و وارد حوزه قم شد. پسر دوست داشتنی بود، هر جا ...
دفاع مقدس تبلوری از ایثار و از خودگذشتگی رزمندگان اسلام
هم دور زدن دشمن. با این دو موضوع شروع می کنیم. معایب و محاسن هر دو موضوع را ادامه دادیم و راه سوم هم بحث شد که از چند طرف به دشمن هجوم ببریم. دو تا از بچه های تیم تا نزدیکی کمین ها رفتند و برگشتند و اطلاع دادند وضع عادی است. در ادامه می خوانیم: کار به جایی رسیده بود که هر چند روز یک بار رادیو رژیم بعثی عراق شهرها را از روی حروف الفبا نام گذاری می کرد که در هر اعلام دزفول در گزینه اول ...
روایتی از شهیدی که معلمش را "امر به معروف" کرد
زیادی بدهیم و از طرفی کوهستانی بودن منطقه بچه ها را نیز متفرق کرده بود. عملیات که انجام شد من نیروهای خودم را برگرداندم و دو مرتبه برگشتم که نیروهای پشتیبانی را برسانم، آنقدر کنارم انفجار صورت گرفت که دچار موج انفجار شدم و راه خودم را گم کردم. حدود 6 5 ساعت طول کشید تا خودم را از خط دشمن به نیروهای خودی رساندم. بچه ها تعریف کردند در این مدت که من نبودم و همه از من بی خبر ...
آیا تخمه ژاپنی برای کشور ژاپن است؟ /ویژگی های طناب خوب برای ورزش کردن /تاکی تخلفات باغ وحش وکیل آباد ...
تابی اش را جویا شدم. او گفت: مسجد جامع را آتش زدند و بچه های ما توی مسجد هستند، خدا به خیر بگذراند. از من خواست که آماده شوم تا به مسجد برویم. من در پاسخ گفتم: می خواهم نان بپزم، شما هم آرام باش و بچه ها را هم به صاحب مسجد بسپار، خدا خودش آن ها را حفظ می کند. او دقایقی نشست و بعد خداحافظی کرد و رفت اما واقعیت اینکه من وضعیتی بهتر از او نداشتم و بی نهایت دل شوره داشتم و حال و حواس خودم ...
با یک نگاه، عاشقش شدم
وعرفانی جمع ما را با خواندن آیاتی از قرآن به عمق معنویات برد، با تلاوت دلنشینش. بعد از تلاوت قرآن خودش را معرفی کرد واز جمع خواست یکی یکی با ذکر مسئولیت خودشان را معرفی کنند. نوبت من که رسید جابجا شدم و با یک نفس عمیق واز روی غرور وجوانی گفتم: حسین توکلی دیده بان هستم نگاه نافذی بهم کرد ونفر بعدی. در ادامه جلسه با ذکر نکاتی ما را برد به حال وهوای اول جنگ و سال های 60و61 وگفت وگفت در ایامی ...