سایر منابع:
سایر خبرها
من زاده شده است. موسیقی همیشه در زندگی ما جریان داشت چرا که در خانواده مادری ام رسم بود که همه زنان آواز بخوانند. صدای مادربزرگم هم خیلی به صدای قمر الملوک وزیری نزدیک بود. نوار کاست های قدیمی دارم که حتی شب عروسی مادر و پدرم، بعد از اینکه همه از باشگاه افسران جدا می شوند آنها دور هم جمع می شوند و آواز می خوانند. به خاطر دارم از 5 سالگی همراه با هر صفحه ای که در گرامافون گذاشته می شد آواز می خواندم ...
آنقدر به این در و آن در نمی زد، از تویش یک مادربزرگ آبرومند بیرون می آمد، اما الان چی؟ آه، وقتش شد، لیدی ماما را باش، در اتاقش یک دوربین کاشته و با خودش مصاحبه ترتیب داده، نه امکان ندارد، خودش سوال می کند و خودش جواب می دهد، دیگر کافی ست، به روانپزشک اش زنگ می زنیم، لیدی ماما الان در تیمارستان است و دوره شل کن حالا معروف هم بشوی هیچ پخی نمی شوی را می گذراند، در بخش مادربزرگم کلی آدم دیگر بستری ...
برداشت و اجازه دیدن به من نداد. گفتم: چرا اجازه نمی دهی بخوانم؟ گفت: وقتی رفتم بخوان و لبخندی زد که ناراحت نشوم. گفتم: مگر چه می نویسی؟ گفت وصیتم را! چند لحظه ای سکوت کردم و بهت زده بودم که آیا درست شنیده ام؟ گفتم: نمی خواهد بنویسی. سررسید را به من بده. گفت: نه، باید بنویسم. گفتم: احتیاجی به این کار نیست. تو همیشه به مأموریت می روی. این بار به کجا می روی که وصیت می نویسی؟ گفت: وصیت احتیاج است ...
مادربزرگم مریض بود ولی هیچ وقت یادم نمی رود که با چه ذوقی، برایم عروسک صحیح می کرد و چه طور ساختن عروسک را به من توضیح می داد. .. پویان در صحبت با ذاکرنیوز به تاریخچه این عروسک اشاره و اظهار می کند: این عروسک اکثر از 70 سال قدمت دارد. مادربزرگ مادری من، تولید عروسک را از خاله اش یاد گرفته بوده؛ خاله او خیاطی می کرده و آن وقت از این عروسک ها برای تزیین اتاق عروس بکارگیری می شده هست. ...
در 20سالگی با آرش آشنا می شود که سه سال از او کوچکتر است. درست زمانی که مادر هم با شخصی آشنا شده و رفته است و دختر تنهای تنهاست. بهاره به عشق آرش، دست از تن فروشی برداشته و شروع به ساخت و فروش پایپ می کند. آرش هم به قول بهار عشق خلاف است. این کار راه امرار معاش دو جوان می شود. مدتی بعد از زندگی با آرش، بهاره باردار می شود و در زمستان 91 پسر دومش به دنیا می آید، آن هم در شرایطی که بابت اتاق اجاره ...