سایر منابع:
سایر خبرها
تازه صمون صبحانۀ آن میزبانان سخاوتمند بود. نیم ساعتی هم بعد از صبحانه معطل شدیم تا به نوبت دوستان به حمام رفته و غسل زیارت کنند. بعد از آنکه از صاحبخانه خداحافظی کردیم، چند دقیقه رفتیم تا به خیابان اصلی رسیدیم. از کوچه های مختلف زوّاری که شب گذشته در آن محل مهمان شده بودند، به جمعیت در حال حرکت می پیوستند. یک ون جلوی پایمان ترمز کرد و گفت حرم. به وی گفتم: کم تومان اجرت؟ بل لحنی خاص جواب ...
سپس پیاده شده و چند ایستگاه ایست و بازرسی بدنی و از اثاث همراهمان را پشت سر گذاشتیم. سرانجام در قسمت بیرونی دیوار حفاظ حرم کوله پشتی ها و گوشی های تلفن را در یک جا قرار دادیم و دو نفر مسئولیت آن را پذیرفتند تا به نوبت نگهبان آنها باشند و قرار شد بعد از نماز ظهر و عصر همگی در آن مکان برای حرکت به سوی کربلا آماده باشیم. برای انجام یکی دو تا مصاحبه و تماشای اوضاع و احوال به دوستان گفتم یک ...
شهید گمنام - مدتی بود که از راه دور جویای احوالش بودیم. پدر یکی از دوستان بود که هر از چند گاهی، از اوضاع و احوالش برایمان تعریف میکرد. سفارش کرده بودیم که مایل به مصاحبه با این رزمنده باسابقه و عاشق هستیم اما تا آن روز توفیق یارمان نشده بود! بعد ازظهر روز پنج شنبه، اربعین سیدالشهداء بود که با تماس یکی از فرزندانش به خانه او دعوت شدیم. صدای دعوت کننده کمی دلتنگ بود و گواهی از حال نه ...
... خاطره ای در این باره در خاطرم هست که بیانش خالی از لطف نیست؛ گوشی موبایل من قبلا مجهز به سیستم عامل اندروید نبود، آقا مهدی عراق که بود یک گوشی مجهز به سیستم عامل اندروید برای من خریداری کرد و داد به دوستش تا بیاورد در خانه مان و به من تحویل دهد و سپس از من می خواست که از طریق فضای مجازی با هم در ارتباط باشیم. به من تأکید می کرد که به روز باشم و می گفت خانم من نباید از تکنولوژی های زمان خود ...