سایر خبرها
زن بارداری که پس از 16 ساعت از زیر آوار نجات یافت!
شروع آواربرداری به سمت آوار رفتم. در میان خاک ها بدون این که بدانم کجا می روم، جلو رفتم تا این که جایی ایستادم و باز هم همسرم را صدا زدم. از خدا خواستم که در آخرین لحظات معجزه اش را نشانم دهد. ناگهان صدایی شنیدم. صدای فرانک بود. انگار از ته چاه بود، ولی مرا صدا می زد. با خوشحالی به نیروهای امدادی گفتم زنده است. همگی به سمت صدا رفتیم. همسرم آن زیر بود. او را پیدا کردیم و نجاتش دادیم. سالم ...
صدای شوهرم را می شنیدم ولی..! + عکس
نوآوران آنلاین - نیروهای ارتش و هلال احمر آمده بودند. به همراه شوهرم به دنبال من می گشتند، اما صدایم به گوش آنها نمی رسید تا این که شنیدم می خواهند بولدوزر را روشن کنند. تمام مدت ترسم از همان بولدوزر بود. با خودم می گفتم من زنده ام و به هوشم. اگر بولدوزر بندازند و من تکه تکه شوم، چه! 16ساعت گذشته بود. هنوز نتوانسته بود همسرش را پیدا کند. فریادزنان، اسم همسرش را صدا می زد. اجازه نمی داد ...
گفتگوبا زنی که 16 ساعت زیر آوار بود/ صدای همه را می شنیدم اما کسی صدای من را نمی شنید +عکس
کجا می روم، جلو رفتم تا این که جایی ایستادم و باز هم همسرم را صدا زدم. از خدا خواستم که در آخرین لحظات معجزه اش را نشانم دهد. ناگهان صدایی شنیدم. صدای فرانک بود. انگار از ته چاه بود ولی مرا صدا می زد. با خوشحالی به نیروهای امدادی گفتم زنده است. همگی به سمت صدا رفتیم. همسرم آن زیر بود. او را پیدا کردیم و نجاتش دادیم. سالم بود؟ بله. معجزه شده بود. همسرم سالم سالم بود. حرف می زد و ...
زنی جانش را داد تا پسر سه ماهه اش زنده بماند
.... چراغ وسط اتاق را خاموش کردیم اما هنوز چند لحظه بیشتر نگذشته بود که خانه شروع به لرزیدن کرد. من تلاش کردم که فرار کنم. همسرم اما آرین را به آغوش گرفت تا او را از خانه بیرون ببرد ولی ساختمان روی سرش آوار شد. همه مان زیر آوار زلزله مانده بودیم. چند دقیقه بعد یکی از همسایه ها توانست من را از زیر تلی از خاک بیرون بکشد. اما عزیزترین کسانم هنوز زیر آوار بودند. برای یک مرد خیلی سخت است که ...
مادر شهیدی که مهریه اش را بخشید
پیش به رحمت خدا رفته بود. وقتی عقد تمام شد مادر شوهرم عجله کرد و به روحانی گفت: دعا کنید در حالیکه بیق روال باید از پدرم می خواست. پدرم که این وضع را دید برآشفت و بلند شد بازوهایم را در دستانش گرفت و مرا به داخل خانه برد و گفت اگر دختر مال من است و می توانید بیایید ببرید ولی اگر دختر فلانی هست بروید از فلانی بگیرید که دعوا بالا گرفت. پدرم آنجا یک دست کتک حسابی شوهرم را زد. خدا رحمتش کند ...
روایت لحظات تلخ کودکی که مادر زیر آوار روی اوخیمه زد تا زنده بماند/خاله علی:مادرش را می خواهد،چه کنم
آفتاب نیوز : روزنامه ایران گزارشی از یک روستای زلزله زده را منتشر کرده است. در این گزارش آمده است: ساعت از 9 شب گذشته بود و من میهمان خانه خواهرم بودم. سفره را پهن کردیم تا شام بخوریم. من بودم، خواهرم، فرزندشان و همسرش؛ خواهرم برای شام خورشت خلال درست کرده بود و من از سر سفره برخاستم تا پارچ آب را بیاورم.اما ناگهان در یک چشم به هم زدن، همه چیز با خاک یکسان شد. وقتی به خودم ...
وقتی رفتم خونه دیدم همسرم خودشو زده به خواب و یه مرد یه گوشه خانه قایم نشده و من هم ...+عکس
. اما من بی گناه هستم. من اگر می خواستم پسر غریبه را بکشم وقتی که او را در خانه ام دیده بودم دست به جنایت Crime می زدم. نه وقتی که از همسرم جدا شده و زن گرفته بودم. در آن زمان همسر دومم بتازگی باردار بود. بعد از قتل چکار کردید؟ عموی همسرم از من خواست تا در حمل جنازه به او کمک کنم .ما با کمک هم جنازه پسر غریبه را سوار پرایدش کردیم و ماشین را در اصیل آباد شهریار رها ...
تصویر روز وداع با پدر تنها مرحم امروز دردهای زینب/داشتن صبرو مقاومت زینبی تنها خواسته شهید از همسرش
همیشه سعی می کردی آن چیزی که محسن می خواهد را برآورده و باب میلش عمل کنی خوب این هم خواسته اش بود پس راضی باش به رضای خدا؛ در همان حال چندین بار خدا را صدا زدم و آرام شدم، خوشحال بودم همسرم به خواسته اش رسیده بود اما باز دلتنگی ها هم جای خودش را داشت انتظار داشتم حداقل یکبار دیگر او را ببینم و از ناگفته های بینمان برایش بگویم و بچه ها هم آرام بگیرند چون زینب دختر سه ساله ام در این ماه آخر بی قرار ...
ترافیک مردمی برای کمک به زلزله زدگان
.... زنده ماندن زن باردار و بچه هایش شبیه معجزه بود. دکتر دیباجی که لحظه به لحظه وضعیت این 3نفر را کنترل می کرد به همشهری می گوید: با اینکه خطر برای زن باردار رفع شده بود اما از وضعیت جنین 7ماهه او مطمئن نبودیم. به همین دلیل زن را به بخش زنان بیمارستان که تازه احداث شده، منتقل کردیم و در آنجا صدای قلب جنین را کنترل کردیم و به لطف خدا همه چیز طبیعی بود و خطر برای جنین نیز رفع شده بود ...
مادری که زیر آوار خیمه زد تا کودکش زنده بماند
روزنامه ایران گزارشی از یک روستای زلزله زده را منتشر کرده است. در این گزارش آمده است: ساعت از 9 شب گذشته بود و من میهمان خانه خواهرم بودم. سفره را پهن کردیم تا شام بخوریم. من بودم، خواهرم، فرزندشان و همسرش؛ خواهرم برای شام خورشت خلال درست کرده بود و من از سر سفره برخاستم تا پارچ آب را بیاورم.اما ناگهان در یک چشم به هم زدن، همه چیز با خاک یکسان شد. وقتی به خودم آمدم، دیوارهای ...
روایت مادر شهیدی که 25 آبان، خانه جدید پسرش را تبریک گفت
را شنیده بود، حالش بد و بستری شده بود. من چشم انتظار خبر از او، روی پله های هلال احمر نشسته بودم، نزدیک غروب بود که به خانه برگشتم و دخترهای بردارم را دیدم که روسری سیاه به سرکردند، نتوانستم در خانه بمانم، به مسجد رفتم و خانمی به من گفت، خوش به سعادتتان، انشالله هر دو را با هم می آورند، زمانی که این صدا را شنیدم، بند دلم پاره شد. از مسجد بیرون زدم و به خدای خودم گفتم که خدایا ...
دردناک ترین لحظات زلزله کرمانشاه | جنازه زن و بچه ام را از زیر آوار بیرون کشیدم | حمله سارقان به مناطق ...
طرف ویرانه های سنگین خانه های شان. خودشان هم باور ندارند که زنده مانده اند و نفس می کشند اما بعد از خدا قدردان کسانی هستند که آنها را از زیر آوار بیرون کشیده اند اما سوگوار عزیزانی که زیر آوار خانه های شان جان داده اند. اینجا در میان خرابه ها، با تمام سختی ها زندگی جریان دارد و مردم به انتظار کمک هایی هستند که مانند معجزه نجات، آنها را از بلاتکلیفی و سرگردانی نجات دهد. مردم مصیبت دیده ...
فضای شهری برای معلولان مناسب سازی نشده است
همسرم هم دیپلم فنی هستند. چند سال است ازدواج کرده اید و آیا فرزند هم دارید؟ – حدود 6 سال است و فعلا فرزند نداریم، ولی گفته شده تا یک فرزند برای ما آسیبی ندارد. شغل شما و همسرتان چیست؟ – در حال حاضر هر دو بیکار هستیم ولی حدود یک سال قبل من در بهزیستی در قسمت حسابداری بودم و همسرم هم یک مغازه موادغذایی داشت که به علت عمل جراحی نتوانست به کار ادامه دهد. ...
روزگار دشوار در ویرانه ها
شب هنگام، سوز سرما و باد کوهستان چهره زنان و مردانی را می گزد که پای روشنی خرمن آتش کز کرده اند و پدران و مادرانی به چشم می آیند که کودکان بازمانده از شب زلزله را تنگ به گرمی سینه شان فشرده اند و در روشنی شعله های آتش چهره افسرده و دردمندشان بازگوی ماتم عزیزانی است که در ویرانه خانه هایشان به زیر خاک سپرده اند. درسومین روز پس از زلزله، چادرهای توزیع شده مامن مردمی است که چند شب قبل خانه هایشان زیر پاهایشان لرزید و ویران شد و دار و ندارشان را در ویرانی خانه ها زیر خشت و خاک گذاشتند. ...
مسکنی که مزار شد
به کار شده اند و خیلی ها را زنده از زیر آوار بیرون کشیده اند. محمد رحیمی 35 ساله از نبود امکانات گلایه می کند و می گوید: دیشب ارتش زودتر از همه خودش را اینجا رساند. خدا پدرشان را بیامرزد که آمدند و کمک کردند و خیلی ها را زنده بیرون آوردند اما تا الان که 10 صبح است، امکانات و وسایل کافی برای تجسس نرسیده و باید زودتر از اینها لودر و بولدوزر می رسید. شاهین جوان 25 ساله ای است که زمان زلزله در حال ...
زندگی لا به لای خرابه ها
بالاتر بعد از چند پیچ جایی که دیگر جاده در میان کوه ها گم می شود، روستای دیگری به نام الیاس احمدی در دامنه کوه جا خوش کرده است. از جاده اصلی تا ابتدای این روستا حدود 800متر جاده خاکی است که با یک پل باریک فلزی وارد روستا می شود. روستایی با 600نفر جمیعت که 3نفر از اهالی آن در زلزله کشته شدند. وقتی زلزله آمد، من و همسرم و سه تا از بچه هایم در خانه بودیم. وقتی زلزله آمد، من زنم را صدا زدم، زهرا ...
موج سرما شهر را در آغوش می گیرد
همدم و غمخوارم آن دختر بود. شب زلزله وقتی از زیر آوار بیرونش آوردم، اصلا زخمی نبود، حرف می زد. خوشحال بودم که چشم و چراغ خانه ام را نجات دادم. اما دو ساعت بعد صدیقه ام از حال رفت. هر چه کردم دیگر حرف نزد. دستش را گرفتم سرد بود، بچه ام از دنیا رفت. امدادی به ما نرسید. گفتند خونریزی داخلی کرده. دستانش را می تکاند. قطره های اشک روی گونه های آفتاب سوخته اش سر می خورد. با گوشه آستین ...
روایتی از ماه بی بی
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما ، ماه بی بی عرب انصاری 55 ساله که در کلاته خیج از توابع شهرستان شاهرود زندگی می کند ، 25 سال است که همسرش را از دست داده و مسئولیت زندگی چهار دختر و 2 پسرش را بر عهده گرفت . پس از مرگ همسر ، ماه بی بی در همان زمان کشاورزی چغندر کاری و در خانه تانه بافی می کرد . ماه بی بی بی توجه به حرفهایی که می گفت زمین را بفروش ، کار و تلاش کرد و حالا صاحب 6 ...
لحظاتی با یک کبوتر گلگون کفن /معرفی شهید ماشالله نامجو
ماشاءاله در این عملیات حضور دارد. تلفن منزلمان به صدا در آمد، ماشاءاله خودش پشت خط بود. با صدایی خندان گفت: من از بیمارستان زنگ می زنم. پایم از زیر زانو قطع شده! ناگفته نماند من هم به این مقدار راضی بودم! می گفت: روی مین رفتم و پایم قطع شد. طوری خرد و متلاشی شد که فقط پاشنه ام سالم بود ولی آرزوی یک آخ را بر دل دشمن گذاشتم. از روحیه خیلی بالایی برخوردار بود. سعی کردم متقاعدش کنم به ...
قلب های داغ، شب های سرد کرمانشاه
کنی انگار قلبت را داغ می کنند. با زحمت این زندگی را ساخته بودی. با کار فراوان، با شب بیداری، با قرض، با سرخ نگه داشتن صورت زندگی می کردی اما حالا ... وضعیت شهر را که می بینی اوضاع همسایه را که فرزند از دست داده است. یا مغازه دار سرکوچه را که همه خانواده اش زیر آوار مانده اند. او همچون ارواح در شهر می چرخد که شاید معجزه ای شود و بار دیگر کسی او را پدر صدا کند. یاد پسرعمویت که در ...
داستان عکس تولدی که در مسکن مهر بود+عکس
کمک امدادگران و همسایگان از زیر آوار بیرون می کشید، اشک ریخت و بوسید: مادر! تنها و خسته ام، تشنه ام، گرسنه ام. مادر! مثل همیشه دستم را بگیر، یاری ام کن... اما مادر به خواب ابدی فرو رفته بود و صدای رومینا را نمی شنید. سردی دستان مادر، تمام وجود رومینا را لرزاند. این لرزش سهمگین تر از زلزله بود. رومینا که از آوار ساختمان، جان سالم به در برده بود، در زیر آوار غم از دست دادن مادر بر زمین افتاد، بر سر زد ...
بم را دوباره ساختند اما نه برای ما!
. بعد از زلزله صاحب یک فرزند دیگر هم شدم. همسرم ساعت 4 صبح می رود سر کار و همه بار زندگی می افتد روی دوش من. باید با همین ویلچر بروم بازار، این ور و آن ور شهر. هیچ جا هم که مناسب سازی نشده. شهر را دوباره ساختند اما ما را ندیدند. مجبورم مقابل مغازه ها بایستم و بگویم برایم جنس بیاورند. خودمان که نمی توانیم برویم داخل مغازه ها. بانک می رویم، باید 10 بار صدا کنیم تا یک بار یک نفر صدای ما را بشنود. ...
21 خانمان برانداز
امام رضا (ع)مرتب جنازه می آوردند آنجا کمک می کردیم. خواهرم رو توی بیمارستان دیدم. 300 نفر رو با هواپیما آوردند تهران . تا امروز هم پس لرزه آمده و هنوز هم خانه ها می ریزند وضعیت خیلی وحشتناک است. امروز مطلع شدم ارتش کمک می کند و به آبادی ها هیچ کمکی نشده.واقعا نیاز به کمک دارند. خدا رو شکر تهران خیلی خوب به خواهرم می رسند. داخل بخش بستری پر است از تصویر آدم هایی که دو شب پیش یا حیران ...
اختصاصی / زلزله؛ قلب فولادی را زیر خاک برد
خانواده ناراحت و نگران به کمک چند نفر دیگر از فامیل٬ بیل به دست بر روی انبوهی از خاک و آجر و آهن در حال زیر و رو کردن خرابه هاست. بانو می گوید: دنبال مدارک و شناسنامه ها می گردد شانس آوردند که موقع زلزله خانه فامیلشان مهمان بودند وگرنه هیچکدامشان زنده نمی ماند. خانه بانو اما تقریبا سالم است خودش می گوید: شوهرم پایه هایش را محکم ساخته است.موقع زلزله سر سفره شام٬ احساس کردم زمین ...
گفتگوی خواندنی با زوج رکابزن گلستانی در اربعین حسینی + تصاویر
اربعین حسینی آنهم با همسرتان بفرمایید: خدا را شاکرم برای این لطف بزرگ که شامل حالمان شد... سفرهای زیارتی همچون عتبات آرزوی قلبی مان بوده است، برات کربلا را در عید غدیر پشت پنجره فولاد امام رضا (ع) آرزو کردیم خوشبختانه این آرزو برآورده شد و اما ایده سفر با دوچرخه کاملا خودجوشانه و دلی بود هرچند در سالهای گذشته من با دوچرخه اجین بودم. پیشنهاد رفتن با دوچرخه را با همسرم ...
بذر زندگی در میان آوارها
...> آنجا یک دختر 13ساله را چند ساعت قبل از زیر آوار بیرون کشیده و دفن کرده بودند. پدرش را پیدا کردم. دست من را گرفت و برد؛ نور گوشی فقط بود و همین. ما مقابل یک خانه که فرو ریخته بود، ایستاده بودیم. علی آقا گفت: دختر نازنینم را با کمک مردم از زیر این آوار بیرون آوردیم. علی آقا دستم را گرفت و با خود برد و رسیدیم به میدانگاهی روستا. اصلا گریه نمی کرد اما صورتش پر بود از نگرانی. خدا دخترم را ...
هدف پیامبر(ص) رهایی انسان ها بود/ نهادسازی رسول خدا در صدر اسلام
چهره واقعی آشنایی پیدا کنیم. وحی از اخلاق حضرت رسول(ص) تمجید می کند نه به خاطر اینکه موجودی آسمانی بود که به زمین آمد. ایشان انسان بود مثل همه ما اما رفتارشان، رفتار درستی بود. می گویند این آیه به این خاطر نازل شد که هرکسی ایشان را صدا می زد جوابشان لبیک بود. هر کس رسول الله(ص) را صدا می کرد ایشان می گفتند: لبیک. طبق فرهنگ عرب ها فقط غلامان باید می گفتند لبیک. افرادی که برده نبودند به کسی لبیک نمی ...
روستایی در کرمانشاه که اهالی آن شیمیایی اند و تخریب بالایی در زلزله داشته است
ساعت وقوع زلزله، حالشان را نپرسیده، با این که خانه هایشان ویران شده، با این که اهالی خود جانبازند و حالشان به وخامت می رود. به گزارش صدای ایران،یکشنبه شب، روستای زرده شهرستان دالاهو در بخش ریجاب کرمانشاه، آن قدر تکان های شدیدی خورد که کمتر خانه ای از زلزله 7,3 ریشتری جان سالم به در برده. خانه ها با هرچه در آن بود، بر سر اهالی و دام ها، ویران شد، 3نفر را کشت و چندین نفر را راهی بیمارستان ...
سه روایت تکان دهنده از دخترانگی
دکترتون به شما اینو نگفته بود؟ من یخ کرده بودم. ترسیده بودم. لباسم را پوشیدم و از اتاق آمدم بیرون. شوهرم منتظر نشسته بود. گفت: چی شد؟ گفتم: می گه من باکره نیستم. شوهرم چند دقیقه نگاهم کرد و هیچ نگفت. چند ساعت سکوت سختی بین ما گذشت. یک دفعه صدایم کرد: فرشته! این موضوع یه راز بزرگ بین من و توئه؛ برای همیشه. حتی یه نفرم نباید از اتفاقی که واسه تو افتاده باخبر بشه. گفتم چشم و بعد رفتم برای ...
گزارش میدانی نیویورک تایمز از زلزله کرمانشاه؛ من زنده ام
علاقه اش را در تلویزیون می دید زمین لرزه اول برای او آشنا بود ولی سگ او داشت برای یک ساعت پارس می کرد به همین دلیل به بیرون رفت. فکر کرد که این زلزله هم مثل دیگر زلزله های کوچک عادی است. به داخل رفت تا تلویزیون ببیند. چند لحظه بعد دیوارهای خانه او لرزیدند و در راهرو خانه دوید تا فرار کند، سکینه، همسرش هم پشت سرش دوید. نظری می گوید: در آن ثانیه ها فقط می توانید به نجات خود فکر کنید. در آن ...