سایر منابع:
سایر خبرها
سر رسیدند و مرا برگرداندند خانه؛ البته نه همین طور ساده، با کتک کاری و دعوا و مرافعه. نزدیک منزلمان بودیم که فکر فرار زد به سرم. خواهرم جلوتر از بقیه بود. خودم را به او رساندم و با بقیه فاصله گرفتم. یک کوچه مانده بود به خانه از دست همشیره در رفتم و دوان دوان آمدم سپاه پاسداران و برگه اعزام گرفتم. خواستم بروم که احمد، برادرم، از پشت، آستینم را گرفت. سرم را که برگرداندم ببینمش یک سیلی محکم زد توی ...
از نوشته های شهید چمران می خوانیم: "حدود ساعت 10 صبح موقعی که دانشجویان در کلاس ها بودند، چندین نفر از سربازان دسته "جانباز" به معیت عده زیادی سرباز معمولی رهسپار دانشکده فنی شدند. ما در کلاس دوم دانشکده فنی که در حدود 160 دانشجو داشت، مشغول درس بودیم. آقای مهندس شمس استاد نقشه برداری تدریس می کرد. صدای چکمه سربازان از راهرو پشت در به گوش می رسید. اضطراب و ناراحتی بر همه مستولی شده بود و ...
اضطراب و افسردگی اختلال های جامعه متن داستان هاست. سوم: دریغی بزرگ در داستان ها وجود دارد . دریغِ از دست دادن، که گویا از دیروز تا امروز کشیده شده است و شخصیت های داستان را در چالشی مدام با خود قرار داده است. برای تمرکز بیشتر، جهت تحلیلی که دستِ کم اگر نه همه جانبه بلکه جوانب بیشتر داستان ها را رصد کند؛ مشخصا سه داستان( روز متفاوت و زمین بازی و آهنگ پلنگ صورتی را سوت بزن) مجموعه بررسی ...
حضور داشت. الوعده وفا ، اجازه دهید طلبه شوم پس از اخذ مدرک دیپلم به من گفت، الوعده وفا حال موقع آن رسید که اجازه دهید مسیر طلبگی را پیش بگیرم؛ به او گفتم چرا می خواهی وارد حوزه علمیه شوی، گفت: من سرباز امام زمان(عج) هستم ، هنگامی که با او موافقت کردم در حالی که چشمانش غرق در خوشحالی بود، دستانم را با تمام وجود بوسید. هر زمان گمش می کردیم به گلزار شهدای فاطمیون می رفتیم ...