سایر منابع:
سایر خبرها
جان مادرتان در تئاتر موبایل تان را خاموش کنید
در کشور ما هنوز تئاتر دیدن به یک عادت عمومی تبدیل نشده و یک جور ژست روشنفکری به حساب می آید. پس نتیجه اش می شود مخاطبی که تنها برای این ژست به سالن نمایش می رود بدون آن که فرهنگ آن را آموخته باشد. به گزارش تئاتر آنلاین، خاموش کردن تلفن همراه و یا حداقل قرار دادن آن در حالت سکوت کمترین ارزش و احترامی است که باید برای هنرمندان قایل بود. هنرمندانی که تمرکز آن ها وابسته به جوی است که ...
آیت الله منتظری به روایت فرزند: با آغوش باز حصر را قبول کردند
طور شود. اول هم با اکراه قبول کردم، چراکه ایشان آن موقع داغ بزرگی دیده بودند، اما بعدا علاقه مند شدم و ادامه تحصیلات حوزوی ام با علاقه کامل بود. آیا از اول فضای خانه، فضایی انقلابی و مبارزه گونه بود یا از سال 42 به بعد بود که متوجه شدید پدر مشغول کارهای سیاسی شده اند؟ قبل از سال 42 ایشان درگیر مبارزه با بهایی ها بودند و جریان بایکوت بهایی ها. البته آن ماجراها هم جریان مفصلی ...
از خاطرات ممنوع الفعالیتی تا حضور ستاره ها بر صحنه تئاتر روایتی از مصائب گاه و بی گاه ورود عنصری به نام ...
...، جا زد و اجازه داد نمایش مان را اجرا کنیم. 10 شب روی صحنه رفتیم. تا این که شورای نظارت آن زمان که حسین جعفری، محمود فرهنگ و بهروز انسانی بودند آمدند و گفتند دیگر نمی شود اجرا کنید و همان اول کاری، مرا ممنوع الفعالیت کردند و گفتند تو دیگر اصلا پایت به تئاتر باز نشود چون بدون اجازه کار کرده ای! رئیس تئاترشهر گفت ما زیر نظر وزارت ارشاد نیستیم که بخواهیم از شورایش اجازه بگیریم، ما زیر ...
نمایش "دایره گچی قفقازی" ادای دین به سمندریان
...، بنابراین دچار سوءتفاهم شده و بعدش هم من واقعا به کلمه مترجم اعتقادی ندارم. گذاشتم خوانشگر، پشتش هم هستم. هر موقع هم ایشان خواست ما می رویم یک امتحان زبان می دهیم، هیچ اشکالی هم ندارد. ما به ظاهر همه تئاتری هستیم، اما نمی دانم چرا این قدر از هم دور هستیم. کافی بود یک زنگ به من می زد و من متن خودم را در اختیارش می گذاشتم و این قدر نباید پاسخ گوی تلفن هایی باشم که او در ...
پیاده روی تماشاگر نماها روی اعصاب بازیگران!
را مخاطب قرار می دهد. خبرنگار ایران تئاتر می نویسد: در میان تشویق مخاطبان ناگهان برآشفته با جملاتی که آدمی را به یاد ناظم های مدرسه می انداخت با عصبانیت فریاد زد: اون کسی که گوشی اش در میانه اجرا زنگ زد خودش بایستد! می دانم کیست پس بهتر است خودش بایستد- بایستید... تماشاگر نگون بخت هم ایستاد و عذرخواهی کرد ، اما غائله به همین جا ختم نشد و خانم کارگردان خواست تا حاضرین او را تشویق کنند. جمعیت شوک ...
تنیس ممنوع نمی شد به فرانسه نمی رفتم
در غربت آسان نبود. انقلاب و مهاجرت موجب شد بهرامی در دهه سوم عمرش که سال های طلایی زندگی یک ورزشکار محسوب می شود، نتواند آن طور که باید بدرخشد و فرصت بروز استعدادش را در بخش انفرادی پیدا نکند. با این وجود او در تنیس دونفره به درخشش ادامه داد و در سال 1989 موفق شد به همراه اریک وینوگرادسکی به دیدار فینال مسابقات آزاد فرانسه راه یابد و مهم ترین افتخار دوران ورزشی اش را رقم بزند. گذر عمر را اما ...
کنایه پسر ذوالنور به پسر عارف: صاحبان اندیشه ژن خوب نژاد پرستند
در یک کمپانی شغل موقتی داشتم و قراردادی استخدام گردیدم، اما به سبب اینکه آن را با علایقم یکی ندیدم، از آن خارج شده و ادامه ی تحصیل دادم چون احساس کردم آغاز به کار کردن با مدرک کارشناسی به آینده ام ضربه خواهد زد. البته از سال 87 تا الان فعالیت های حقوقی و فرهنگی متفاوتی داشته ام ،الان هم منحصرا همراه حاج آقا هستم و شغل خاصی به آن مفهوم ندارم. * * برداشتی که در مورد آقازاده ها وجود دارد ...
واکنش سوسن پرور به خبر توهین او به تماشاگر
دوشنبه همین هفته خبری مبنی بر توهین سوسن پرور کارگردان و بازیگر نمایش هایلایت منتشر شد. خبری که در محافل تئاتری به سرعت بازتاب پیدا کرد و ما را بر آن داشت تا از چند و چون این ماجرا مطلع شویم. آنچه در متن این خبر آمده از زنگ خوردن تلفن همراه یکی از تماشاگران در حین اجرای نمایش هایلایت حکایت دارد. اتفاقی که بعد از آن به قطع نمایش و برخورد کارگردان اثر منجر شده است. در ادامه این خبر آمده ...
همسر شهید: برای رفتن به سوریه راضی کردن من زیاد سخت نبود، به این نبودن ها عادت داشتم/ وصیت نامه شهید: ای ...
برایشان عادی شده بود. عبدالرحیم 27 روز در منطقه بود و به واسطه تیری که به گردنش خورد شهید شد. از صبح آن روز تلفن های مشکوکی داشتم و مدام تلفنم زنگ می خورد. به پدر شوهرم زنگ زدم ایشان گفتند: عبدالرحیم مجروح شده و همین یکی دو روز برمی گردد. خیالم با حرف هایش کمی راحت شد. از اتاق که بیرون آمدم دیدم برادرهایم گریه می کنند. تازه آن موقع بود که فهمیدم چه شده و دیگر هیچ چیزی نفهمیدم. دقیقاً بعد ...
تاکسی درمی تاکسی ها
روبه من لبخندی زد و گفت: یکم دیرتر اومده بودم یخ زده بودیا! گفتم: بله؛ دست شما درد نکنه. تو همین حین تلفن همراهش زنگ خورد. -الو، سلام خوبی خانم؟ -سلام، کجایی؟ خریدی؟(صدای خفیف آن طرف خط) -عه، خب حالا نمیشه فردا شب بگیرم؟ دکترش گفت... -نه، نمیشه، ادامه نده. و بوق اشغال. خب من کنجکاو شدم، شاید به خاطر حرفه و کارم بود و حساسیت هایی که به ...
من و بچه ها می دانیم که ماهی دلش می گیرد!
ها درباره ی داستان حرف می زدیم و فکر می کردیم. وقتی زنگ می خورد، چشمان بچه ها مثل چشم های همان بچه شیر، برق می زد. انگار، هرکدامشان وقتی قدم هایشان را از کلاس بیرون می گذاشتند، هنوز درگیر داستان بودند و به عاقبت بچه شیر فکر می کردند. این داستان، جایزه ای بزرگ و شاید مهم ترین جایزه را برای سوسن طاقدیس به ارمغان آورده است. سال 1386، کتاب قدم یازدهم جایزه ی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را ...
بهم گل دادند!
دانشجویی تهیه کند . خوابگاه اول/ تا صبح گرسنه ماندم روز اول به سراغ خوابگاهی در حوالی میدان پونک رفتم و برای یک شب اقامت مبلغی حدود 35 هزار تومان پرداخت کردم. مسئول خوابگاه گفت که تخت خالی ندارند و می توانم در اتاق میهمان بمانم. وقتی به اتاق میهمان رفتم متوجه شدم اتاق میهمان همان سالن مطالعه خوابگاه است و زمانی که داشتم با تلفن صحبت می کردم، دانشجویان دیگر تذکر دادند که به بیرون ...
تمرکز زیاد فراموشی می آورد
...:”صدای زنگ و نور موبایل شما تمرکز بازیگر من را در حساس ترین لحظه بازی اش به هم ریخت . من ممنون هستم از شما که بهترین لحظه نمایش من را به گند (!) کشیدید... و چه چه چه.” و بعد تیر خلاص را به تماشاگر موردنظر زد وقتی که از تماشاگران خواست که برای او دست بزنند. اگرچه ابتدا تک وتوک صدایی از کف زدن تماشاگران شنیده شد اما به ثانیه ای نکشید که در همدردی با احوال آن تماشاچی قطع شد. انگار هرکس ...