عاطفه را در رگ و پی آن دواند؛ عشق بخشید و عواطف را برانگیخت برای کار و خدمت. ... به علت می آورد سربازی را که برگه مرخصی در دست، ایستاده و از پادگان نمی رود و این پا و آن پا می کند. فلانی به چه سبب نمی روی؟... وقتی می شنود که سرباز خرج تو راهی ندارد، دست در جیب می کند و 50 هزار تومان به وی می دهد... سرباز می رود اما از مرخصی که برمی گردد، اصرار دارد راهش را کج کند تا نگاهشان به هم نیفتد ...