سایر منابع:
سایر خبرها
نماینده سیستان: در دولت احمدی نژاد پس از جنگ افغانستان 500 میلیون دلار به این کشور کمک کردیم /200 هزار ...
مصرفی خود مردم هم کاملا قطع شده است و متاسفانه مردم به دلیل خشکسالی و قطع ارتباط با کشور همسایه منبع درآمد آنچنانی ندارند از همین رو در دیداری که با وزیر نیرو داشتم به آقای اردکانیان پیشنهاد دادم، پول آب و برق تا حد نیاز از اهالی سیستان گرفته نشود، چراکه اصلا پولی برای پرداخت آب و برق ندارند. نیاز مردم به اندازه یک کیسه آرد شده است یعنی در این حد فقر در استان وجود دارد. آیا مردم منطقه ...
زندگی برای انتها پایانی ندارد
مدرسه بروم و آنقدر درس بخوانم تا زود زود صاحب یک شغل نان و آب دار بشوم و خستگی های پدر و مادرم را به انتها برسانم. اینطور که انتها می گفت وقتی پدرش به روستا بازمی گشت پا به پای او در زمین های کشاورزی کار می کرد تا گندم ها را با سرعت بیشتری درو کنند. اوقاتی هم که در خانه بود هوای خواهر و برادر های کوچکترش را داشت و به گفته خودش هر کاری از دستش برمی آمد انجام می داد تا برای سختی های مدرسه و ...
کودکی که همنام پدر شهیدش شد
را که آن روز تنها پسرشان را از دست دادند. سال ها توی پایگاه بسیج کوچک دانشکده فنی فعالیت داشت. صاحب تجربه بود. هنوز کاملا فارغ التحصیل نشده بود که خواهرش هم به همان دانشکده و پایگاه بسیج پا گذاشت. یکسال بعد هم خواهر دیگرش به جمعشان اضافه شد.کم تجربه ترهای بسیج دانشجویی می دانستند وقتی مشاوره بخواهند باید سراغ محمد بروند. هرچند او دیگر فارغ التحصیل رشته مهندسی مکانیک شده بود و جذب سپاه ...
متهم به قتل در آستانه سفر حج،از همدستش خواست نزد پلیس برود و اعتراف کند
نداشته و نمی دانم چه کسی شوهرم را کشته است. تحقیقات پلیس برای برملا شدن راز جنایت در ابهام باقی مانده بود که پنج سال بعد فریبا در ششم تیر 89 به اداره آگاهی پلیس رفت و پرده از جنایت پرداشت . وی گفت: وقتی با منوچهر ازدواج کردم متوجه شدم او مرد بد اخلاقی است. ما مدام با هم اختلاف دشتیم. به دنیا آمدن دخترمان هم از اختلاف هایمان کم نکرد. به همین خاطر بارها از احمد که واسطه این ...
قتل همسر از سوی زن هوسر ان
. همان پوشه نارنجی رنگ را روی میز می گذارند. قرار است علیرضا واقعیت را بگوید. : زن داشتم، دلم نمی خواست کس دیگری وارد زندگی ام شود. اما شادی خیلی اصرار کرد، مرتب تماس می گرفت و حتی پول هم به من می داد. شغلم رانندگی است، همین باعث می شد بیشتر در خدمتش باشم. با او رابطه خاصی نداشتم اما می دانستم با مردهای دیگری ارتباط دارد. یکی دو بار خودم او را سر قرار رسانده بودم. از دست شوهرش همیشه می نالید. قبلاً ...
با همسران معتاد چه کنیم؟
دوست دارد، چرا می خواهی از او جدا شوی؟ همیشه به شوهرم می گفتم دوستش ندارم. او هم به شوخی در جواب می گفت، اما من تو را دوست دارم و نمی خواهم از دستت بدهم. تاریخ عروسی در حال نزدیک شدن بود و من هنوز راه حلی برای فرار و جدایی از همسرم پیدا نکرده بودم. برخلاف دخترانی که بی صبرانه منتظر روز عروسی شان هستند، من از این موضوع خوشحال نبودم، اما بالاخره این اتفاق افتاد و وارد خانه او شدم. پس از یک ماه ...
تولید لوازم الکتریکی در کارگاه بانوی کارآفرین البرزی
اکنون 11 نفر در این شغل مشغول به کار هستند که تمامی این افراد نان آور خانواده هستند. وی با اشاره به گوشه هایی از زندگی پرفراز و نشیب خود گفت: درسال 74 ازدواج کردم و صاحب یک فرزند دختر شدم؛ همسرم اهل کارکردن نبود، همیشه یا در خانه بود یا با دوستانش مشغول خوش گذرانی، بنابراین به ناچار مجبور شدم برای تأمین مخارج خانه در یک شرکت حسابداری کارکنم؛ بعد از 12 سال زندگی دیگر نتوانستم تحمل کنم، از ...
قرائتی در درس فقه آقا چه گفت؟
از اساتیدش استاد تمام و پروفسورند، پس علمی بگو؛ گفتم من قرائتی ام، طلبه ام، علمی میخواهید بروید سراغ علما؛ گفت مثلاً میخواهی وَ بِالوالِدَینِ اِحساناً (34) را بگویی؟ اینها که بچّه نیستند؛ من ناراحت شدم و گفتم به من گفته اند علمی حرف بزن، من میخواهم امروز آبکی حرف بزنم، روی تخته نوشتم وَ بِالوالِدَینِ اِحساناً ، گفتم بیست تا نکته از این میکشم بیرون؛ این با اش بای الصاق است؛ دو تا نامه را که سنجاق ...
لحظه وداع با یدالله دلم آشوب بود
دوباره به خط بروند و قرار شد لحظه آخر دوباره تماس بگیرد و حدود یک ربع بعد دوباره زنگ زد و آخرین جملاتی که بین ما رد و بدل شد این بود که گفتم مراقب خودت باش، یه یدالله که بیشتر ندارم. همسرم هم در جواب من گفت: نگران نباش، من هر لحظه بیادتم... بعد از این تماس تا روز شهادتش تماس نگرفت و من خیلی نگران بودم، ظهر روز 12 فروردین ماه این حالت به اوج خود رسید و من نتوانستم از شدت نگرانی لب به ...
محمد موسوی هیچ گاه هنرش را نفروخت
آنکه سال هاست پدرم را از دست داده ام، اما ایشان همیشه حق پدری را به گردن من داشتند. من مدیون استاد هستم و اگر امروز ما – من و همسرم- به جایگاهی رسیده ایم، مدیون شما هستیم. این دو هنرمند سپس قطعه ی ایران را اجرا و آن را به محمد موسوی تقدیم کردند. میلاد کیایی - آهنگساز و نوازنده ی سنتور- دیگر سخن رانِ این مراسم بود: من اولین دیداری که با ایشان داشتم تابستان سال 1342 در اردوی ...
دنیا ظرف این نیست که ارزش شهید در آن روشن شود- خاطرات استاد از شاگرد شهیدش
.... رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) با بیان این که شهید تقی پور حقیقتا عاشق علم و دانش و فقه بود، ادامه داد: در کنار همه اینها اخلاص داشت، یعنی نشان نمی داد که بخواهد بگوید من دارم می روم و بدانید این عنوان را دارم. چندین بار که به سوریه می رفت و برمی گشت، خبردار نمی شدم بعد از اینکه برمی گشت می پرسیدم شما چند وقت نبودید؟ می گفت رفته بودم سوریه ، حتی پیشنهاد داد که یک سفری به سوریه بیائید، گفتم ...
گفت وگوی شفقنا با دکتر حسینی: مردان جامعه ایران باید باز تربیت شوند/ جامعه در حال جنگ نگه داشته شده در ...
...، حتی اگر زن و مرد کار می کنند بایستی نسبت به شغل و درآمد خودشان امنیت داشته باشند. اگر ما امنیت شغلی و امکان شغلی را به وجود بیاوریم خود به خود افراد دستفروشی نمی کنند. شما در خیابان های تهران و شهرهای بزرگ ببینید، در مجموع صدها هزارنفر دستفروش داریم، دستفروشی شغلی کاذب است. اتفاقاً این مشاغل کاذب موجب می شود کسانی که صاحب سرمایه هستند و مغازه و کالا دارند در خطر قرار گیرند لذا اگر ...
شوهرم پیشنهاد بی رحمانه ای به من کرد/ بمان ولی با من کاری نداشته باش!
او موافقم، ولی همه این سال ها او را عاشقانه دوست داشتم و تمام عشقم را نثارش کردم و اکنون او با این حرف ها انگار کوهی از یخ بر سرم ریخته و جسدی بی روح شده ام. حالا از او متنفرم و هم او از من! بیچاره بچه هایمان که در خانه ای سرشار از تنفر نفس می کشند. همسرم پیشنهاد می دهد، بمان با هم زندگی کنیم، ولی با رفت و آمد من کاری نداشته باش! باوجود صبر زیادم، این پیشنهاد بی رحمانه، روحم را آزار ...
روضه ای که عشق غلامرضا سازگار است/ ماجرای قصیده گم شده ای که در بیابان پیدا می شود
؟ - مداحی توفیقی است که خداوند لطف می کند، از دوران کودکی عشق به مداحی داشتم و از همان بچگی عاشق این کار بودم، شب ها آنقدر دیر از از هیئت به خانه می آمدم که گاهی پدر و مادر به من اعتراض می کردند که تا این وقت شب چرا بیرون ماندی؟! ولی عشقم بود و جلسه امام حسین(ع)، به خاطر همین خداوند کم کم لطف کرد و مداح اهل بیت(ع) شدم. 10 سالگی، آغاز شروع مداحی استاد سازگار *چه زمانی احساس کردید که ...
صدای خوب برای کار دوبله کافی نیست
بازیگران هم وارد کار شده اند و تیزر می گیوند و از صداهایشان استفاده می کنند! – به هر حال این گونه اتفاقات دوره ای است. شما که سالهاست در این زمینه فعالیت می کنید، تا به حال به بازیگری هم فکر کرده اید؟ – بله من از همان ابتدا هم به این دلیل وارد شدم که بازیگر شوم. همان اوایل کارم هم پیشنهادهای خیلی خوبی داشتم. اما همزمان با ازدواجم شد و همسرم با بازیگری مخالف بود. به تازگی هم ...
اعتراف سارق خشن به سرقت از توریست ها
کانون گذراندم. چرا در آن سن و سال مرتکب سرقت شدی؟ همه اش به خاطر مشکلات مالی و دوستانی بود که فریبم دادند. از طرفی من عشق موتور سواری داشتم و از 10سالگی پشت موتور نشستم. مهارت خاصی در موتور سواری داشتم. برای همین با دوستانم سوار بر موتور می شدیم و کیف قاپی می کردیم. دو تا از سابقه هایم هم به خاطر درگیری است. آخرین بار کی از زندان آزاد شدی؟ شهریور پارسال ...
پول دوست ها پزشک نشوند
پشیمان شدم، ولی مجبور بودم. از همان لحظه تصمیم گرفتم ترکی یاد بگیرم. یک دانش آموز راهنمایی بود که روزها به اتاق من می آمد و بعدازظهرها به من ترکی یاد می داد. الان به زبان ترکی مانند زبان مادری صحبت می کنم. یکی از ماموریت های من روستای شهرک شهرکرد بود. آنجا با کدخدا آشنا شدم. من چون ترکی بلد بودم با آنها هم ترکی حرف می زدم. قرار شد کدخدا مرا به اهالی روستا معرفی کند. همه در مسجد جمع شدند، بزرگان و ...
ناگفته های مادر بهمن ورمزیار
، او دیگر اعدام نمی شود. باورم نمی شد. چند بار پرسیدم تا مطمئن شوم. همه مشخصات درست بود. از خوشحالی نفسم بند آمده بود. موضوع را به همسرم گفتم. از زندان به ما اطلاع دادند که بهمن از قرنطینه به بند منتقل شده. یاد نذر و نیازهایم برای نجات بهمن افتادم. یک گوسفند قربانی کردیم، اقوام و آشنایان به خانه ما آمدند برای تبریک. با بهمن هم تلفنی صحبت کردم. او مدام می گفت مادر همه اینها به خاطر دعا های تو بوده ...
دوست دارم یک گوشه بنشینم و ماستم را بخورم
امسال و پارسال هم قرارداد من با استقلال کم بود ولی به خاطر علاقه ام به استقلال و طرفدارانش، این پول جزو دغدغه هایم نبوده است. من از کاری که داشتم پول درآوردم اما از فوتبال درآمد خاصی نداشتم. کمی هم خوب فکر کردم و زمانی که پول دستم می رسید دنبال اتینا نرفتم و به زندگی ام اضافه کردم. * آیا در دوران بازیگری تان از پرسپولیس پیشنهادی دریافت کردید؟ وقتی برای تیم ملی جوانان انتخاب شدم ...
3شهید و 2 جانباز ثمره روضه های 50 ساله بود
بار متوجه سوختگی دست نادر شدم و از او پرسیدم: دستت چرا سوخته؟ گفت: برو بچه! خیلی سماجت کردم. بعد از کلی اصرار گفت: دیشب نماز شبم قضا شد، دستم را سوزاندم تا ببینم اگر طاقت آتش جهنم را دارم، این کار را تکرار کنم. نادر خیلی در امور خانه و نگهداشتن بچه ها به مادرمان کمک می کرد. ما هشت پسر و یک دختر بودیم اما نادر برای مادرمان دختری کرد. نادر وصیت کرده بود که اگر من شهید شدم و جنازه ام بازگشت من را کنار ...
ژست ایرانی گرافیک با قباد شیوا
نمی دانم چرا ! گویا شما خیلی به سختی و با تلاش خودتان مراحل را طی کردید و همه چیز را با مشقت به دست آوردید، شاید نسل فعلی خیلی راحت طلب است . به همان عشق برمی گردد که اگر نباشد آدم به هیچ جا نمی رسد . قباد شیوا در جوانی الان سفارش دهنده بغل دست گرافیست می نشیند و درباره رنگ کار نیز نظر می دهد، درحالیکه نسل ما این گونه نبود. مرحوم ممیز کاری را که خودش ...
ناگفته های مادر بهمن ورمزیار از اعدام پسرش
آنجا سرقت کرده بودند، رضایت داده بودند. چون قرار بود بهمن و همدستش در ملاءعام اعدام شوند. اول از همه صاحب همان مغازه طلا فروشی رضایت داد. او حتی شکایتش را هم پس گرفت. در همان اداره آگاهی بهمن از صاحب طلافروشی حلالیت گرفت. قاضی به من گفت که بهمن باعث ترس و وحشت مردم شده و به همین دلیل باید اعدام شود. من هم برای همین به محل حادثه رفتم و از 300 نفر از کسبه و ساکنان آن محل رضایت گرفتم. همه آنها گفتند که ...
سعادت و لیاقت می خواهد آدم مالش را صرف امور خیر کند
داشتم که آن را متری 16 تومان خریده بودم. بعدها متوجه شدم قیمت آن زمین بالا رفته؛ آن را متری 400 تومان فروختم و حدود 4 میلیون تومان از محل فروش آن نقدینگی حاصل شد. 4 میلیون تومان مبلغ قابل توجهی در آن سال ها بود. چون باجناق ام در تهران زندگی می کرد؛ تصمیم گرفتم این پول را در تهران سرمایه گذاری کنم. در تهران، ساختمان در حال تکمیلی در منطقه ی ونک و جُردن وجود داشت که صاحب آن با استفاده از مصالح خوب و ...
بگذارید چرخ ما بچرخد
دادم و در شهر خودم می ماندم . وی ادامه می دهد: مردمی که به بازار می آیند به من و امثال من احترام نمی گذارند،چرا این شغل منزلت اجتماعی ندارد. همه مردم با حقارت به ما نگاه می کنند. اما چیکار کنم؟ اگر یک روز کار نکنم خرج خانه ندارم. اگر یک روز کارگری نکنم به اندازه همان یک روز از هزینه های زندگی عقب می مانم . * خبری از بیمه نیست ابراهیم کارگر دیگری است که به تازگی پدر ...
ماجرای سه شنبه نحس خانواده ورمزیار
زندان از بهمن من تعریف می کردند. حتی همه کسبه و ساکنان محلی که بهمن و دوستش از آن جا سرقت کرده بودند، رضایت داده بودند. چون قرار بود بهمن و همدستش در ملأعام اعدام شوند. اول از همه صاحب همان مغازه طلا فروشی رضایت داد. او حتی شکایتش را هم پس گرفت. در همان اداره آگاهی بهمن از صاحب طلافروشی حلالیت گرفت. قاضی به من گفت که بهمن باعث ترس و وحشت مردم شده و به همین دلیل باید اعدام شود. من هم برای ...
رفتم خانه دوستم و گفتم چرا با همسرم رابطه داری؟/شوهرم فیلم مراسم عقد با زنی دیگر را نشانم داد
روزنامه خراسان نوشت:وی گفت: 17 ساله بودم که با شاهپور آشنا شدم. امتحانات آخر سال هنرستان شروع شده بود که او خانواده اش را به خواستگاری ام فرستاد، من هم که شوق ازدواج داشتم بلافاصله پاسخ مثبت دادم. این گونه بود که تنها طی چند روز مراسم عقدکنان ما برگزار شد و دو ماه بعد نیز پا به خانه بخت گذاشتم. در آغاز زندگی خودم را خوشبخت تر از همه دوستانم می دانستم و به همسرم عشق می ورزیدم. یک سال ...
سخت ترین دوران زندگی یک شهید
...> سال 94 با یکی از اقوام به خارج از شهر رفته بودیم، در راه برگشت، دیدیم جایی تجمع شده و صدای سوت و دست و جیغ زن و مرد می آید و عده ای می رقصند. مصطفی چهره اش برافروخته شد و به من و خانم دایی اش گفت که لطفا شما دخالتی نداشته باشید. خودش به سمت آنها رفت و با صدای بلند گفت: چه خبره اینجا؟ ضبط را خاموش کنید... مردهای آنها هم که بویی از غیرت نبرده بودند، با لحنی توهین آمیز گفتند: به شما چه ربطی ...
4 شبانه روز تجاوز خواستگار کینه جو به دختر جوان در خانه مجردی
خرید و فروش موتورسیکلت بودم حدود 7 ماه قبل با یکی از دوستانم مغازه میوه فروشی باز کردیم. این در حالی بود که پدر و مادرم از نظر مالی به من کمک نمی کردند و خانواده همسرم نیز با وجود آن که دل خوشی از من نداشتند در حال تهیه جهیزیه بودند تا این که تیرماه سال گذشته وقتی در پاتوق مجردی در حال مصرف مواد مخدر بودیم یکی از دوستانم پیشنهاد سرقت از بانک را مطرح کرد. آن روز پیشنهاد او را رد کردم، اما دوباره تحت تأثیر وسوسه های مسعود (متهم دیگر پرونده) قرار گرفتم چرا که او می گفت تو فقط با موتورسیکلت در بیرون از بانک منتظر باش و سرقت را من انجام می دهم. این گونه بود که... ...
بدون بال هم می توان پرواز کرد
رشته نگارگری پذیرفته شدم و در مقطع کارشناسی نقاشی ایرانی ادامه تحصیل دادم. زندگی ام در مسیری قرار گرفته بود که همیشه آرزوی آن را داشتم. من دوبار متولد شدم. یک بار در سال 70 و یک بار نیز اردیبهشت سال 81 بعد از اینکه برق دست هایم را از من گرفت. هیچگاه ناامید نشدم زیرا اعتقاد داشتم ناامیدی به شکست منتهی خواهد شد و در یک میدان مسابقه باید خودت به خودت پاس گل بدهی و پیروزی باید ابتدا در ذهن شکل بگیرد ...
شوق تجارت
شد که به سایر صندوق های قرض الحسنه وام بدهد؛ به طوری که بعضی از صندوق ها که در نقاط محروم هستند بتوانند وام دریافت کنند. بعضی از صندوق های بزرگ هستند که پول دارند، اما درخواست های محدود دارند. این سازمان الان به همه صندوق های قرض الحسنه شناخته شده و دارای هیات مدیره مناسب، هر موقع که تقاضای پول داشته باشند، وام می دهد. این سازمان، سازمان مبارکی بود که در جریان انقلاب تاسیس شد و مورد ...