سایر منابع:
سایر خبرها
تمام جملات بی بی سمیه را دنبال می کند. غرق شده در آن روزها. فقط بی قراری های نیمای 2ساله گاهی او را از عالم خودش بیرون می کشد. نیما پسر محمود است. شباهت زیادی به پدرش دارد. کربلایی در این سن و سال برای آرام کردن بچه هر کاری بلد است انجام می دهد. برایش شعر می خواند، شکلک درمی آورد، آخر سر هم تاب نمی آورد به زحمت دست می گذارد روی زانوهایش، نیما را که نشسته جلوی مادرش در آغوش می گیرد و در خانه قدم می ...
دیدن بچۀعادله است. بچه هازودتراززهره پابه حیاط مرکزمی گذارند.دخترکی لاغر،دست پسر هفت ساله رابه زورگرفته ودنبال خودش می کشدپسرک آرام نمی گیردومدام به عقب برمی گردد. دخیل عشق41 پسری ده ساله هم،آرام پشت سرآن هابه طرف درراهرومی آیدوهمه جارابادقت می نگردحوریه صندلی نصرت رابه حیاط می راندکه با صدای بچه هابرمی گردد. نصرت دستش رابه طرف گوش می بردوتاجایی که توان ...
همین قدر کافی باشد برای نتیجه گیری این نکته که من نویسنده نیستم. در لحظه جواب به پدر، آیا دختر واقعا دلش می خواست به او در آمریکا بپیوندد؟ اگر الان نظرم را می خواهید، بله. ولی در آن زمان خودم را مثل یک بیگانه در لحظه تصمیمشان حس می کردم. آیا تمایل داشتید که به جست وجوی دوباره دختربچه بپردازید؟ نه، کلا آدمی نیستم که زمان های از دست رفته را جست وجو کنم. آن ...
که انسان، قدرت بر گناه نداشته باشد، اجتناب هم ارزشی نخواهد داشت. همانند کسی که بینایی خود را از دست داده است و می گوید من به نامحرم نگاه نمی کنم! با چشم سالم با زبان سالم با پای سالم، گناه نکردن مردانگی است. شما عزیزان با خدا معامله می کنید. پس بدانید همان خدایی که شاهد اعمال ماست، در قیامت هم خودش به حساب ما خواهد رسید. او سمیع، بصیر و قادر است. سمیع است یعنی تمام سخنان ما را می شنود. بصیر است ...
... رضا عطاران مریم امیرجلالی، علی صادقی، آناهیتا همتی، غلامحسین لطفی، بهنوش بختیاری، فلور نظری آقا ماشاءالله(حمید لولایی)، دستفروشی ساده دل است که سعی دارد از راه حلال روزی اش را به دست آورد، اما در امرار معاش خود و خانواده اش دچار مشکل است. از طرف دیگر آقا اصلان (غلامحسین لطفی)، باجناق تازه به دوران رسیده او، درصدد است تا با ایجاد دردسری جدید برای آقا ماشاءالله، دق دلی ...
.... ضلع سوم مثلث اتاق جودی ابوت و از دیگر شخصیت های داستان، جولیا پندلتون بود بی آن که خود بداند، نقشی کلیدی در زندگی جودی داشت! دختری مغرور و از خانواده ای ثروتمند که در ابتدای داستان به سر و وضع و لباس های جودی و وضعیت مالی اش با دیده تحقیر نگاه می کرد، همیشه در پی خودنمایی بود و البته نهایتا و در پایان داستان، کمی از موضع خودبینانه اش پایین آمد. جالب اینجاست که آقای اسمیت یا همان ...