سایر خبرها
دمای بدنمو با بیرون هماهنگ کنه که دچار سنگ کوب نشم. تازه خوبه که تو زمستون بود، اگه تو تابستون بود که حتما از بین می رفتم. خطرات زیاد بود. شبایی بود که من با وحشت می خوابیدم. مار و عقرب کنار آدم رد می شد. زمستونا خیال آدم راحته که عقرب و مار نیست ولی یه بار توی غار نشسته بودم و کنده ی درختی رو هم انداخته بودیم توی آتیش. دو نفر بودیم و داشتم با طرف روبروییم حرف می زدم که یهویی دیدم با دمپایی ...
به جنایت زدم. این اتفاق ها چه بودند؟ سال 1378یکی از اقوام به نام تیمور پیش من آمد و گفت که از یکی طلب دارم. انگار به او مواد فروخته بود و طرف پولش را نمی داد. آن موقع من اسلحه داشتم. از یکی از اقوام که توی کار قاچاق مواد و اسلحه بود خریده بودمش. وقتی تیمور خواست که همراهش برای گرفتن پول مواد بروم، اسلحه را برداشتم و هر دو سوار موتور شدیم. به یک جاده روستایی رفتیم که تیمور می ...
سالم هم ندیده بودم. دست کودک را از روی زمین برداشتم و در وانت گذاشتم و گفتم اینها را برای دفن به جنت اباد ببر. هنوز بعد از گذشت این همه سال، گرمی دست بچه را حس میکنم. امباشی: عراقی ها از طریق شلمچه وارد ایران شدند. حدودا 10 روز از جنگ گذشته بود که نیروی هوایی از تهران دستور گرفت و تانک های عراقی را تیرباران کرد. ابتدا در زمین ها آب جاری کردند و بعد از اینکه تانک ها در گل و لای ماندند ...