سایر منابع:
سایر خبرها
مقر قبلی را نداشت، ولی از نظر امنیتی، به مراتب بهتر بود. و امروز صبح، چند نفر از گروهمان - از جمله کفشیری - به دزفول مراجعت کردند. به خاطر اوضاع نابسامان خرمشهر، گروه ما عازم جبهه شد. آنها به دلیل اینکه هنوز پایم مجروح بود، مرا با خود نبردند. مدتی بعد، به طرف شهر رفتم. مغازه ها تعطیل بود و شهر در خاموشی به سر می برد. تنها در راسته خرما فروشها، یکی دو مغازه باز بود و یک مغازه هم در خیابان امیری به ...
بودند وحشت زده بیدار کرد. پس از مدتی صدای گلوله هایی از سوی شهربانی که مورد حمله سازمان سیاسی خلق عرب خوزستان قرار گرفته بود وضع شهر را کاملا متشنج کرد. مجددا مسجد با کوکتل مولوتوف و مسلسل از سوی یک پیکان سفید رنگ مورد حمله قرار گرفت. قابل توجه است که در این لحظه ناگهان چندین نقطه حساس شهر مانند انبارها و پمب بنزین ها و مغازه های بزرگ مورد آتش سوزی و حمله مهاجمان قرار گرفت... پس از مدتی مسجد محل ...
. اصلا متوجه نشدیم که این مسافت را چگونه طی کردیم و همدیگر را به آغوش کشیدیم. صحرای کربلایی درست شده بود. همه گریه می کردند. همانجا بود که ماجرای فوت پدرم را از زبان برادرم شنیدم. همانجا فهمیدم که یکی دیگر از برادرانم در سال 64 هنگامی که از سربازی مرخصی گرفته بود و در راه خانه بود، تصادف کرده و جانش را از دست داده. غم عظیمی در آن لحظه به من دست داد. همین که من برگشتم با 34 سال سن، پدر خانواده ای ...