سایر منابع:
سایر خبرها
ماه از عمرم را پشت میله های زندان گذراندم. وقتی دوباره رنگ آزادی را دیدم، نزد یکی از دوستانم به نام سعیده رفتم. او همه اموال، خانه و لوازم آن را در یک بازی قمار در همین پارتی های شبانه باخته بود. آن شب من پای گریه ها و درد دل های او نشستم و قرار شد روز بعد با دوست پسرش حرف بزنم تا نزد سعیده بازگردد و با هم ازدواج کنند. وقتی با داریوش در پارک قرار ملاقات گذاشتم چند ساعت با هم صحبت کردیم و در ...
حاملگی خواهرم را شنیدم بسیار خوشحال شدم غافل از اینکه خودم نیز باردار بودم و چهار روز بعد متوجه شدم. نکته جالب تر اینجا است هر دو خواهر در آرزوی بچه دار شدن بودن اما به دلیل مشکلات زنانگی بارداری آنها به تاخیر افتاد و حتی هر دو دوبار سقط جنین را تجربه کردند. اما در نهایت باردار شدند و در یک روز زمان زایمانشان فرارسید و بدون اینکه از قبل برنامه ریزی کنند برای زایمان به یک بیمارستان رفتند. ...