سایر منابع:
سایر خبرها
صدای پدرم را می شنیدم که با بغض و آه در راهرو بیمارستان فریاد می زد شبنم شبنم و من حتی توان یک کلمه حرف زدن نداشتم تا پدرم من را پیدا کند. لحظه های بسیار سخت و تلخی بود پدرم چند بار از کنارم رد شد؛ اما به دلیل سوختگی زیاد و متورم شدن صورتم من را نشناخت. دست آخر در بین آن همه کودک پیدایم کرد. آن قدر آن لحظه ها سخت بود که حساب ندارد. من که از آن روزها را گذراندم بیشتر قدر لحظه های زندگی ...
نماز هم حسابی شلوغ می شود؛ و البته این همه برکت و لطف زندگی آقا مهدی نبود: این خیابان منتهی به مسجد را می بینی؟ این جا هیچ فضای سبزی نداشت و آفتاب موقع مسجد رفتن بدجوری اذیت می کرد. تمام درخت های این خیابان را تا برسی به مسجد، خود آقای ثامنی راد کاشته است تا خیابان سایه ای داشته باشد. برادر او هم مدافع حرم بوده است و از دوستان نزدیک آقا مهدی: برادرم اولین بار 20 بهمن 94 اعزام شد. 21 ...