سایر منابع:
سایر خبرها
آزیتا ترکاشوند با انتشار این عکس نوشت: عاشقی دیدم که از معشوقه حسرت می خرید تکه تکه قلب را می داد و مهلت می خرید تا سحر بیدار بود و با زبانِ عاشقی جرعه جرعه شعر می نوشاند و لکنت می خرید
گونه ای که لحظه ای آرام و قرار ندارد. در همان زمان هدایت الله برای خانواده خود نامه ای با این مضمون نوشت: خانواده عزیزم، باور کنید این نامه را در فاصله دو تظاهرات نوشته ام. قسمت اول را پس از تظاهرات واشنگتن که منجر به دستگیری بچه ها شد نوشتم و فرصت نکردم نامه را کامل کنم و برایتان بفرستم. الان مصادف شده با جنگ عراق و ایران و ما روز دوشنبه 7 مهر ماه به خاطر محکوم کردن دولت جنایتکار عراق در ...
عنوان کرد مجرد است و منکر رابطه قبلی خود با امید علومی شد به این تفسیر این دو از بکدیگر جدا شدند عکس سحر قریشی و امید علومی همسر سحر قریشی در آبان ماه سال 96 خبر ازدواج مهدی طارمی و سحر قریشی منتشر شد اما مدتی بعد با واکنش تند برادر قریشی این خبر تکذیب شد با انتشار یک فیلم لو رفته از طارمی و قریشی در کشور قطر این شایعه تبدیل به حتم و مشخص شد این ...
ساتین نوشت : ماجرا مربوط میشه به عکس یادگاری یک سری از بازیگران سینما و تلوزیون که در آن آقای کمیلی از پست سرکار خانوم تینا آخوند تبار را در .... گرفته است در بالا این دو نفر عکس رضا داوود نژاد را میبینید و در کنار حامد کمیلی غزل بدیعی همسر رضا داوود نژاد و بازیگر زن دیگر سینما با حجاب جالب حضور دارد . خبر داغ و خواندنی : بیشتر بخوانید : این عکس شخصی توسط عکاس آن ...
روزنامه ی اعتماد نوشت: آخوند خراسانی یکی از شخصیت های دینی بود که در مقابل مخالفین مشروطیت ایستاد و عنوان کرد قانون مشروطه همان قانون شرع اسلام است و به تبیین اهمیت این موضوع پرداخت. این جنبه های شخصیتی آخوند خراسانی و حضور گسترده او در محافل علمی و نقشی که در سیاست داخلی و خارجی ایران داشته است ما را بر آن داشت تا با حوریه سعیدی استاد تاریخ دانشگاه و پژوهشگر تاریخ معاصر گفت وگو کنیم ...
سحر جعفری جوزانی با انتشار این ویدئو نوشت: عمو حسین، تو همون اتاقی نشسته بودم که سالها پیش(آژانس دوستی)رو فیلمبرداری میکردیم ... پدر وارد اتاق شد،سرم و بلند کردم و با لبخند نگاهش کردم ، چشمهاش تَر شده بود ، بغض غریبی داشت ،ترسیدم،نگاهم کرد ،به زور نفس عمیقی کشید و گفت:عمو حسین رفت...قبل از اینکه اشکهاش سرازیر بشن به طرف اتاقش رفت،خشکم زد...درست شنیده بودم؟ناخودآگاه چشمم به پنجره ی کوچکی افتاد که ...