سایر خبرها
فقیر بودیم و با یک اسباب بازی مرا به سکوت وادار می کردند!زن قربانی: آن قدر از دوران کودکی مورد سوء استفاده قرار گرفتم که آرزو می کردم نه شاهزاده ای با اسب سفید بلکه جوانی مستمند یا مردی متاهل به سراغم بیاید. فوتبالیست همدانی وسط زمین به کما رفت / آمبولانس نبود! رئیس کمیته ورزش محلات همدان از به کما رفتن یکی از بازیکنان فوتبال محلات همدان به دلیل برخورد با بازیکن حریف خبر داد و ...
قاری ؛ کسی که از دوران قبل از انقلاب طعم زندان را چشید تا به دوران دفاع مقدس رسید و باز هم اسیر زندان های بعثی شد. او پس از آزادی از زندان های عراق، بازهم با مشکلاتی در ایران مواجه شد .او هنوز وقتی خاطراتش را تعریف می کند آنقدر شیرین و دوست داشتنی حرف می زند که اگر ساعت ها پای صحبت هایش بنشینید، خسته نمی شوید. ملاصالح قاری، متولد 1328 در آبادان است؛ او هنوز عاشق این خطه و حاضر است جانش را برایش فدا ...
...؛هر کس از خود راضی باشد، غضب کنندگان بر او بسیار خواهند شد. صفت تکبر انسان را نه تنها در معرض خشم مردم، بلکه مورد غضب خداوند نیز قرار می دهد که در قرآن فرمود: إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ ؛ خداوند گردنکشان [و متکبران] را دوست ندارد. عذاب جهنم و محرومیت از الطاف الهی از دیگر رهاوردهای تکبر است. خویشتن را بزرگ می بینی؟ راست گفتند یک دو بیند لوچ ...
زبان انگلیسی، ریاضی و مباحث ادبیات فارسی را آموخت. افسران عراقی از این شهید در طول سالهای اسارت به طور مکرر درخواست داشتند که در تلویزیون عراق علیه ایران صحبت کند و آنها نیز هر امکاناتی می خواهد در اختیار او قرار دهند اما او بارها گفته بود که هرکاری می خواهید بکنید و اگر من را بکشید نیز حاضر به فروختن مملکت خودم نیستم. عراقی ها در اواخر دوران اسارت شهید لشگری و پس از مقاومت ...
مشهد زندگی می کردیم اگرچه پدرم از نظر مالی در وضعیت خوبی نبود، اما همه تلاشش را به کار می برد تا کمبود زیادی در زندگی نداشته باشیم و به تحصیلات مان ادامه بدهیم. در این میان هیچ کدام از خواهر و برادرانم نتوانستند وارد دانشگاه شوند و همه اعضای خانواده چشم به من دوخته بودند. پدرم برای آن که مرا تشویق به ادامه تحصیل کند قول داد در صورتی که در آزمون سراسری پذیرفته شوم تلفن همراه هوشمندی را به ...
سالگی به تهران رفت، بعد از بازی در چند سکانس این مجموعه بلافاصله در سریال یوسف پیامبر هم بازی کرد. سوگل طهماسبی درباره زندگی اش می گوید: "تنها پانزده سال داشتم که تصمیم گرفتم برای زندگی از اهواز به تهران بیایم. درواقع مهاجرت به تهران شاید بزرگ ترین تصمیم زندگی ام بود. سال های اول در خانه خواهرم زندگی کردم و بعد از قبول شدن در کنکور و شروع دوران دانشجویی مستقل شدم تا اینکه پس از فوت پدرم ...
زندگی همین بوده که خدا به من داده است. شاکر و خوشحالم. خدا مرا دوست داشته که این راه را رفته ام، در رشته مورد علاقه ام تحصیل کرده ام، در زندگی شخصی با عشق با همسرم ازدواج کرده ام و همچنان با عشق با او زندگی می کنم. 3فرزند دارم که همگی موفق هستند. من در این جهان نه به خودم و نه به هیچکس دیگری بدهکار نیستم. به عنوان کسی که احساس رضایت و خوشحالی دارید، فکر می کنید چطور می توان دیگران را خوشحال کرد ...