سایر منابع:
سایر خبرها
مراسم عزاداری باعث مزاحمت مردم نشود
کافری ظلم شد، ما باید از این طرف دنیا به نفع او شعار بدهیم. به چه دلیل؟ به دلیل إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ خداوند برای دخترانی که در جاهلیت زنده در گور می رفتند روضه خوانده است. * انتقال فرهنگ کربلا به نسل نو وی در پایان متذکر شد: عزاداران ما پست خود را به بچه هایشان بدهند. مداح به بچه اش بگوید تو بیا بخوان. رئیس هیئت به بچه اش بگوید تو بیا رئیس هیئت شو. به چه دلیل این حرف را می ...
خیریه ای برای برآورده شدن آرزوی پیش از مرگ
آرزو فرانس لپلار است که قبلا پلیس بوده. می گوید بعد از 20 سال پشت میز نشستن و بررسی خلاف مردم، می خواسته رودررو به مردم کمک کند: گاهی سخت است. اما من پلیس هم که بودم با قتل سروکار داشتم. بلدم چه جوری احساساتم را درگیر نکنم. بعضی روزها کار طولانی می شود. نصفه شب برمی گردی خانه. ولی می ارزد. آخر کار همیشه می پرسیم: کار دیگری ندارید؟ و آنها همیشه سپاسگزار هستند. همین کافی است. آرزوی خیلی ...
علیرضا حیدری: بلد نیستم به خاطر شغلم ریش بگذارم
این روزنامه نگارها مخالفت می کند. گفتم بیا مشاور من شو، گفت نه من روزنامه نگارم. گفتم تو اگر حرفت درست است بیا بگو ما انجام می دهیم، پول از من، اجرا از من، تو فقط بگو! برای آن دوره ای بود که شما حجم عضلانی خود را بالا بردید؟ آن زمان من یک وزن بالا آمدم. الان حسن یزدانی می خواهد سال دیگر یک وزن بالاتر شرکت کند، با این بدن می تواند؟ ما چهار پنج فاکتور علمی داریم، یا زورت باید ...
یک هفته هفت چهره؛ از ترانه علیدوستی تا اکبر عبدی
...، اما ای کاش هیچ وقت نمی آمدم، هادی من الان کجاست اینکه همسر ورزشکار حق نداشت همنفس او در پیروزی و شکست کنارش باشد، اما اجازه دارد اولین بار چمن ورزشگاه را در روز از دست رفتن عزیزش لمس کند، یعنی ما مشکل بزرگی داریم. مشکل مان فرهنگی ست که در آن سوگ، جایگاه والاتری از حقوق ما، و هم قدمی ما و مردان مان را دارد. جملاتی که در بالا خواندید متعلق به خانم علیدوستی است که در اینستاگرام ...
نا محدود، زیر سایه محدودیت | نقد و بررسی Need for Speed: No Limits
از عرضه نیز بنچمارکی بود در ریسینگ های موبایلی و علاوه بر آن، برای قوی نشان دادن سخت افزار بسیاری از موبایل ها از این عنوان استفاده می شد. NL از همان ابتدا به انتظارات همه ی شما پاسخ می دهد و این همان چیزیست که برای آن سال ها صبر کرده بودیم. صحبت کردن درباره محدودیت موبایل گرچه در زمان لانچ NFS MW منطقی به نظر می رسید، اما اکنون با توجه به عوض شدن ساختار و معماری پردازشی و پیشرفت روز افزون ...
برادری که جا ماند
برایم مقدور نشد، حدوداً نیم ساعتی در برزخ رفتن و نرفتن به سر بردم تا اینکه مجبور شدم راه برگشت را انتخاب کنم. وقتی به پل رسیدم بچه ها را دیدم که آنجا مستقر شدند، به من گفتند چرا این قدر دیر کردی، گفتم حواسم به شما نبود، یکی از بچه ها به شوخی گفت: حواسش پیش داداشش بود. یکی از بچه ها گفت: آنها چرا نیامدند؟ شرایط هر لحظه سخت می شد ما مجبور شدیم به عقب برگردیم. شب به اتفاق فرمانده ...
گروه دنگ شو، موسیقی زنده ایران
می کنند. در مورد کارهای جدید، توضیح دهید؟ صبا: سه یا چهار قطعه جدید اجرا خواهدشد تا نفس و واکنش مخاطب نسبت به آن ها را ببینیم تا این قطعات آب دیده شود و بتواند برای آلبوم بعدی گروه آماده شود. یکی سری از قطعات هم مربوط به گذشته است و قبلا کمتر اجرا شده که برای این کنسرت ها درنظر گرفته ایم. مثلا قطعه شب های با تو بودن از آلبوم دل تنگ شو. خواننده گروه برای آن اجراها سعید آتانی ...
آنچه از چه می توان آموخت...
...> "چه گوارا" در آن زمان مغز متفکر انقلاب کوبا و دست راست "فیدل" قلمداد می شد.میل به آزادی انسان ها برای او در هیچ محدوده جغرافیایی یا نژادی محدود نبود.او آزادی را برای همه ابنای بشر خواستار بود و سرانجام هم در راه آزادی کشته شد. بیوگرافی "ارنستو گوارا دلاسُرِنا "در 14می سال 1928 میلادی متولد شد.هرچند 14 ژوئن 1928ثبت شده، چون مادرش در زمان ازدواجش(10 نوامبر 1927)سه ماه از ...
آزاده نباشد آن که آزاد تو نیست(چشم به راه سپیده)
کرده باشی حتی اگر بی آن که مشتاقان بدانند گاهی نمازی را امامت کرده باشی یا در لباس ناشناسی در شب قدر از خود حدیثی را روایت کرده باشی یا در میان کوچه های تنگ و خسته نان و پنیر و عشق، قسمت کرده باشی پس بوده ای و هستی و می آیی از راه تا حق دل ها را رعایت کرده باشی پس مردمک های نگاه ما عقیم اند تو حاضری بی آن که غیبت کرده باشی نغمه ...
بانوان در سطوح مختلف به جبهه آمده بودند/ دوره های پزشکیاری را نزد شهید فیاض بخش گذراندم
خواهم سوزش چشمانتان بیفتد که آتش روشن کرده ام. یک مقداری صبر کردیم و محض احتیاط نیز پشت در ایستاده بودیم. صبر کردیم تا یک مقدار آرامش ایجاد شد و احساس کردیم گروه های امنیتی در خیابان های اطراف دانشگاه نیستند ولی تقریباً روز به شب می رفت که ما از خانه بیرون آمده بودیم. روز سختی بر ما گذشته بود. بدترین خاطره ای که از دوران اواخر انقلاب دارم آن روز بود. مداوم نگران بودم که نکند گیر گروه های انتظامی ...
عضو شورای شهر شفت: به شهردار بگویید پولها را ابتدا باید به حساب شهرداری واریز کند / میرزا بلند شو دوباره ...
بودن رشت یادتونه؟! نه؟! بابا میرپنج رو میگم! حالا فکر میکنی اینبار (بعد اینهمه سال) تو خودروی کاردار انگلیس تو رشت کی بوده باشه خوبه؟ ها؟! کی؟! هیس!هیس! بازم داری کفر مارو در میاری ؟!! میگن درکشو در زمان جنگ(دفاع مقدس) رفته تو انگلیس گرفته؛ همین! حالا تو اینو گرفتی میخوای جو بدی؟! آره؟ ...
طاعونی ها می میرند، می سوزند، خاک می شوند
.... سریع لبخندش را برچید ؛لحنش آرام شد و آمیخته با نگرانی: حالا شدند 76تا. روبه روی کوه های بلند و رسی رنگ، پرتگاهی است که هر متر عمیقتر می شود، پیش رو شاهراهی که دامنه لخت کوه ها را بالا می رود، شهر مستطیل سبزی است در دره ای فرورفته که بام خانه ها چون نقطه های رنگی بر سطح آن دیده می شد. طالقان شهری محصور بین چند کوه سر در ابر با 76روستا. از بالا طاقان منطقه شروع شده و به فاصله های ...
پیشنهادی که سرنوشت قلاویزان را عوض کرد/ بابک به آرزویش رسید
دره ای که در محله مان بود، به شهید توبه گفتم: رنگ ها را جایی دفن کنیم تا در صورت نیاز، دوباره در بیاوریم و در صورت لو رفتن هم اگر همراه مان باشد برای ما دردسر می شود، که همین کار را انجام دادیم. آن شب کمی ترسیده بودیم، وقتی رسیدیم به خانه، مادرم وقتی ما را مضطرب دید، گفت: چی شده، چه کار کردید؟ قضیه را به او گفتم و گفتم این موضوع باید پیشش بماند. شهید توبه وقتی حالت مرا دید ...
ماجرای انهدام هلی کوپتر آمریکایی با موشک سپاه
... - نه، طبق مأموریت پیش می ریم. - خدا رحم کنه... چه خوابی برامون دیدی معلوم نیست! نصرالله هم گفت: ببینم میتونی کاری کنی که امروز جسدمون رو برگردونن بوشهر. در دل همه چیزی بهمان الهام شده بود. تا آن روز آن همه ماموریت آمده بودیم؛ اما کسی این قدر درباره مرگ صحبت نکرده بود. در این وقت، آقای محمدشاهی - ناخدای لنج - شربتی برایمان درست کرد. بچه ها گفتند: بخورید که شربت ...
روایت یکی از آن 23 نفر؛ از بوسه سرباز عراقی تا مانور تبلیغاتیِ کاخ صدام
صدر آن قرار داشت. تا آن لحظه فکر می کردیم مأموران صلیب سرخ می خواهند به دیدن ما بیایند. اما در یک لحظه نگاه همه به یک سمت متوجه شد و نظامیان و خبرنگاران شروع کردند به کف زدن و پا کوبیدن. چیزی که می دیدیم یک مرد بلند قامت با لباس نظامی شیک بود و درحالی که دست یک دختربچه 6-5 ساله در دستش بود، به سمت ما نزدیک تر می شد. در وهله اول خیلی ها او را نشناختند ولی من چون عکس صدام را در خانه برادرم ...
قانونی که آمریکایی ها را از کودکی وحشی بار می آورد!(پاورقی)
....ir اما ارتش از هر کسی می تواند تفنگدار بسازد، حتی از آدم هایی که سلامت درست و حسابی ندارند، یا حتی مثل او که زن و بچه دارد. بر روی تختش غلتی زد، نور قرمز چراغ روی صورت آکاردی افتاد. آکاردی! بیداری؟ آکاردی شانه چپش را که رو به سقف بود، بالا انداخت و گفت: هم آره و هم نه! فیلیپ پرسید: نظرت درباره ماموریتمان چیست؟ - تا این جا که مزخرف و ...