سایر خبرها
باغ بر شانه ی تو شانه به سرهای زیادی از یک سفر دور و دراز آمده انگار این قاصدک آورده خبرهای زیادی راهی است پر از شور، که می بینم از این دور نی های فراوانی و سرهای زیادی هم در به دری دارد و هم خانه خرابی عشق است و مزینّ به هنرهای زیادی بیچاره دل من که در این برزخ تردید خورده است به اما و اگرهای زیادی ...
...: "با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام" به یادتان می آورم که ما ایرانیان با وجود دل خونینی که از برخی نابسامانی های داخلی داریم، در برابر دشمنان پلیدی چون شما خم به ابرو نمی آوریم و با همه ی تلخ کامی ها، رهبر خود را که پرچم دار مبارزه با وحوش پلیدی چون شماست، تنها نمی گذاریم. علیرضا قزوه، شاعر و نویسنده چهارده سال قبل در سفر رهبری به کرمان شبی با حضرت آقا در خانه شهدای ...
...: ما از خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم و ستایش خداوندی را سزاست که پروردگار جهانیان است. بار خدایا من مصیبت اشتر را نزد تو به شمار می آورم زیرا مرگ او از سوگ های روزگار است. خدا مالک را رحمت فرماید که به عهد خود وفا نمود و مدتش را به پایان رسانید و پروردگارش را ملاقات کرد. با اینکه ما تعهد نموده ایم پس از مصیبت رسول خدا (ص) بر هر مصیبتی شکیبا باشیم، زیرا آن بزرگترین مصیبت ها بود. خدا مالک ...
می کنم، ولی ما باید این را ببینیم که ایشان به جایگاه اصلی خودش که شهادت بود رسید و اینکه من نوعی آرزوی چنین مسئله ای را دارم. محمد گلریز در بخش دیگری از صحبت های خود گفت: بنده توفیق داشتم برای اکثر شهدای انقلاب اسلامی سرود هایی را اجرا کنم که مورد توجه مردم نیز قرار گرفته و از سرود های ماندگار شده است. از اینجا اعلام میکنم بنده با کمال میل و سر افرازی حاضر هستم یک سرود ماندگار مثل سرود شهی ...
آن جا که مردم منتظر مرگ همدیگر می نشستند تا به محض مُردن، یکدیگر را بخورند و این چنین بود هر کس همنشین و دوست خود را می خورد. عده ای به زنی از اهالی بصره در حالی که گریه می کرد و سَر خواهر خود را در دست داشت، گفتند: وای بر تو! چرا گریه می کنی؟ گفت: [مردمان گرسنه آدمخوار]دور خواهرم جمع شدند و نگذاشتند که او درست و حسابی بمیرد و پاره پاره اش کردند. بعد در ادامه گفت: فظلمونی ...
که از دین خارج شده اند، پدر و برادرت هستند. زینب علیها سلام گفت: تو و جدّ و پدرت، اگر مسلمان باشید، به دین خدا و دین پدرم و دین برادرم، هدایت شده اید. یزید گفت: ای دشمن خدا! دروغ گفتی. زینب (س) به او گفت: تو امیری و به ستم، ناسزا می گویی و به قدرتت [نه بُرهانت] چیره ای. یزید گویی خجالت کشید و ساکت شد. آن شامی، دوباره گفت: این دختر را به من ببخش. یزید به او گفت: دور شو! خداوند به تو مرگی دهد که ...
سرازیر گشت. حضرت فاطمه(س) فرمود: پدر جان، خدا هیچگاه چشمانتان را گریان نکند این گریه برای چیست؟ پیامبر(ص) فرمود: دخترم، او به بلاهایی گرفتار اید و با مصیبتها و دشواریهای جانکاهی مواجه میشود. ای پاره ی تنم هرکس بر او و مصیبتش بگرید، پاداشش همانند کسی خواهد بود که بر دو برادر او گریه کند. در بعضی منابع تاریخی آمده است: تا چند روز پس از تولد، حضرت زینب(س) نامی نداشت و وقتی حضرت فاطمه ...