سایر منابع:
سایر خبرها
مقابل آینده ای مبهم قرار بگیرد و بگوید تا ببینم چه پیش می آید، خودم که دوست دارم پلیس شوم. حالا رئیس اداره بهزیستی این ناحیه به این فکر افتاده که برای این معضل قدمی بردارد و می گوید: ما می خواهیم در این زمینه پژوهش هایی انجام دهیم. البته برای فرهنگ سازی هم برنامه هایی داشته ایم. از بروشور و تراکت گرفته تا برگزاری همایش!! فقر شکستم داد قدم در خانه صدیقه خانم می گذاریم. دو دختر دارد ...
ما در کیمیا برای شما به امانت گذاشتیم از لابه لای همین اشتباهات سهوی و از دست در رفته به قلب شما سرازیر نمی شود؟ راستش گاهی خوشحال می شوم که یادگرفته اید اینقدر با دقت سریال ببینید. دیگر هنگام شام خوردن و گپ زدن با دیگران لحظه های مهم سریال از دستتان در نمی رود. گاهی فکر می کنم همین که همه چهارچشمی پای تلویزیون نشسته اید و اینقدر ریز و دقیق نگاه می کنید اتفاق جالبیست، این یعنی عادت ...
، هشتاد سال عمر کرده، دیگر باید از دنیا هم رفته باشد، حالا تازه می خواهد حاکم شود، هیچ چیزی هم بلد نیست. بعد هم خیلی با توپ و تشر حرف می زند، آمریکا از شوروی بدتر، شوروی از آمریکا بدتر، انگلیس از هر دو بدتر و خبیث تر. ای بابا! یک مقدار رعایت کن، شما اصلاً سیاست بلد نیستی!؟ بعد می بینی همه را هم جلو برد. جنگ که شروع می شود، می گوید: حالا یک دیوانه ای یک چیزی انداخت، این جنگ برای ما نعمت ...
...، همین مسئله است. شما ببینید یک دانشجویی در هند و ژاپن و لندن و... وقتی دارد تمام وقت فوق لیسانس و دکتری می خواند کاملاً در خدمت دوری دکتری است. من یک کلاس فوق لیسانس در واحد تهران مرکز دارم که مربوط به دانشکده خبر است. من به عنوان یک قاعده کلی کاری به لیست آموزش ندارم و خودم اول هر جلسه با همه آشنا می شوم. اگر کلاس فوق لیسانس باشد، می پرسم رشته لیسانس چه بوده و می پرسم آیا شاغل هستند و آیا از ...
این دو سالم مسیری است که با هم می رویم و می آییم. 350 یک قدم البته به ابعاد پاهای نازک و ظریف تو، وگرنه فکر کنم اگر بخواهم می توانم توی صد قدم هم مسیر خانه تا ایستگاه را بیایم و توی وقتم صرفه جویی کنم. اسماعیل چی، خودش را بکشد زیر 200 قدم محال است، تازه اگر کنار بقالی اصغرآقا زیر موتوری چیزی له نشود. امروز کمتر آرایش کردی و زیر چشمانت گود افتاده، مادرم از مریم خانم شنیده بود که انگار با یکی ...
ناگاه غافلگیر غبار سرخ و ناشناخته، دود حاصل از فعالیت میدان های نفتی و باران اسیدی نشود. سکانس یک: راننده تاکسی کز کرده ام گوشه تاکسی قراضه و به دستگیره سقفی چنگ انداخته ام، در تاکسی بسته نمی شود. به راننده گفته بودم: نیفتم، ناکام تلف شوم تو سرزمین غریب؟ تشر زده بود که: درو ببند. روزی هزار نفر سوار می شن و ناکام نمی میرن، توکل کن به خدا. توکل به خدا ، این روزها در زبان اهوازی ها ...
های رزمی را دوست نداشت، مجله من را به هیچ کس نشان نمی داد و هر کسی هم که برای تبریک تماس می گرفت، خودم گوشی را برمی داشتم که مادرم متوجه نشود ولی درست است؛ هیچ وقت تصمیم به بادیگارد شدن یا تربیت بادیگارد نداشتم اما به واسطه چندین اتفاق تصمیم گرفتم وارد این حوزه شوم. یکی از این اتفاق ها تدریس پلیس دو کشور به جز ایران بود که البته کار ما تشریفات و مراقبت هست و به دلیل اینکه سیستم بادیگارد در ایران ...
شده بود، می گفت دل خوشی از زن عمویت ندارم و تو باید عروس خاله ات بشوی. آخر این دعوا از همان روز اول مشخص بود. پدرم مثل همیشه حرفش را به کرسی نشاند و من با پسرعمویم ازدواج کردم. مادرم که به مراسم عقدکنانم آمده بود، خیلی ناراحت بود و حتی صورتم را نبوسید و یک تبریک خشک وخالی هم نگفت. زن 37ساله با مرور خاطرات گذشته آهی می کشد و می افزاید: وقتی هشت ساله بودم، پدرومادرم از هم جدا شدند. مادرم ...