سایر منابع:
سایر خبرها
شد که مقابل چشمانم مصطفی مظلومانه در خون دست و پا می زد و من برای نجاتش فقط جیغ می زدم. سعد ماشین را روشن کرد و انگار نه انگار آدم کشته بود که به سرعت گاز داد و من ضجه زدم : چیکار کردی حیوون؟ نگه دار من می خوام پیاده شم! و رحم از دلش فرار کرده بود که از پشت فرمان به سمتم چرخید و طوری بر دهانم سیلی زد که سرم از پشت به صندلی کوبیده شد، جراحت شانه ام از درد آتش گرفت و او دیوانه وار نعره کشید : تو نمی فهمی این بی پدر می خواست ما رو تحویل نیروهای امنیتی بده؟! ... ادامه دارد... ...
مردم دور نشد و از شهید آیت الله دستغیب، 46 کتاب در زمینه های مختلف اعتقادی، اخلاقی و دینی به جا ماند که وظیفه مقدمه، تهیه و تصحیح نهایی آن به عهده مرحوم آیت الله سید هاشم دستغیب ، فرزند وی بود، که این عالم بزرگوار هم چند سال پیش دارفانی را وداع گفت. معاد ، توحید و سیدالشهدا (ع) ، فاطمه زهرا (س) ، زینب کبری (س) ، داستان های شگفت ، قلب سلیم ، گناهان کبیره ، بندگی راز آفرینش پیامبر (ص) و ...
کشید : مردم دارن دسته دسته کشته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟ به هوای عشق سعد از همه بریده بودم و او هم می خواست تنهایم بگذارد که به دست و پا زدن افتادم : چرا منو با خودت نمی بری سوریه؟ نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید : نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، می تونی تحمل کنی؟ ... دلم می ...