سایر منابع:
سایر خبرها
،راه پر بود از سبدهای سیاه خالی. تا عرش تلنبار شده بود. تا آنجا که آفتاب پیدا نشود. رباب در خواب میان آن دشت تنها بود. نمی دانست چه کسی او را مجبور کرده که خروارهای محصول را یک تنه بچیند و همه سبدهای سیاه را پر کند، اما در دلش این فرمان بی رحمانه آشوبی به پا می کرد که اگر به آن عمل نکند به طور حتم اتفاق بدی برایش می افتد. کابوس ترسناکی بود. دست به هر گوجه سرخی که می زد، سبز و کال می ...
در قالب بُرنزی بودند، ابتدا یک منظرگاه خوب پیدا می کردند و سپس نیم تنه ای پیش ساخته که نمایندۀ یک الهه یا امیر بود می یافتند. دست یک استادکار چاپلوس، کله ای خوش تراش برایشان می ساخت؛ و مثل عکس های روی جلد مجلۀ ونیتی فر2، قیمت کار هم تابع قدرت تصویر در جلب توجه جماعت بود. قواعد تصویر شواهد تاریخی حاکی از چیزی ثابت اند که همانا میل یا رؤیای جاودانگی در آدمی است؛ اما این شواهد، آن ...
روند و شهری کوچک پیش چشم هایمان نمایان می شود. حالا می توانیم صدای موج دریا، مرغان دریایی و نوا های عربی را هم بشنویم و آدم هایی را ببینیم که انگار فرق هایی با دیگر شهروندان این شهر دارند. لباس تنشان، پوست گرم شکلاتی رنگشان و لهجه غلیظ عربی شان را نشانمان می دهد. اما بعد لنز دوربین فراتر از این هم می رود، ما را به دل خانه های کوچک شهرک می برد و پای صحبت آدم های این محدوده می نشاند ...