سایر منابع:
سایر خبرها
مدافع سابق استقلال: برانکو در تیم ملی باند تشکیل داده بود | پرسپولیسی ها من را دوست داشتند
.... پس از دو هفته با مدیر تیم تماس گرفتم که گفت چون وقت نداشتند یک بازیکن آفریقایی را جذب کردند و منتظر من نشدند. در شرایطی که پدرم فوت کرده بود و استقلال هم تمرینات خود را شروع کرده و به تازگی هم از اردوی عربستان برگشته بود، تصمیم گرفتم به استقلال بروم. به هتل استقلال رفتم و با کخ صحبت کردم که او به من گفت تو هم مانند همه بازیکنان باید تست بدهی. درست است لورکوزن بوده ای اما بعد از آن ...
پدر خشمگین خانواده اش را 5 ساعت شکنجه کرد/ مرگ پسر 12 ساله! (+عکس)
شکنجه در همین حال همسر متهم به جام جم گفت: روز یکشنبه پسرم از مغازه دار همسایه مان ترقه خرید و قرار بود عصر پول آن را پرداخت کند، اما فراموش کرده بود. شب هنگام شوهرم ماجرا را از مغازه دار شنید و با بازگشت به خانه این بلا را سرمان آورد. او با شال و دستبند یکبار مصرف دست و پای دختر و پسرم را بست و هردو را کتک زد. وی ادامه داد: شوهرم پنج ساعت آنها را شکنجه کرد. با خانواده ام تماس گرفتم که آنها از اسلامشهر به شهریار آمدند و بچه هایم را به بیمارستان منتقل کردیم، اما محمدحسین فوت کرد. فاطمه هم در یک قدمی مرگ قرار دارد. ...
اگفته های صالحی از ارتباط با احمدی نژاد
20 درصد را از طریق آرژانتین (سال 1366) - که تصادفاً در آن سال در یک مأموریت علمی در آنجا بودم - فراهم کرد. اینگونه می توانم بگویم که بعد از حدود 22 سال که توفیق خدمت در سازمان حاصل شد با مأموریت تأمین سوخت 20 درصد روبرو شدم.گویا این 20 درصد باید در سرنوشت بنده باشد و این کمترین باید متوّلی 20 درصدی باشم (خنده). از مذاکراتی که انجام شد، متوجّه شدم این بار به راحتی به ما سوخت با غنای 20 ...
متن کامل خطبه فدکیه حضرت زهرا(س) + ترجمه
که از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بیا بنگر که چگونه از راه منحرف گردیدند. هر خاندانی که نزد خدا منزلت و مقامی داشت نزد بیگانگان نیز محترم بود، غیر از ما. مردانی چند از امت تو همین که رفتی، و پرده خاک میان ما و تو حائل شد، اسرار سینه ها را آشکار کردند. بعد از تو مردانی دیگر از ما روی برگردانده و خفیفمان نمودند، و میراثمان دزدیده شد. تو ماه شب چهارده و چراغ ...
قلعه نویی: شنیدم وزیر گفته یک ریال به من ندهند
انتظامی می خواهم که با این گونه مسائل مقابله کنند. حتما می دانید سال 95 سال میمون است. این را شنیده بودم ولی اطلاع دقیقی از جزئیاتش ندارم. شما عید دیدنی هم می روید؟ همیشه اولین جایی که می رفتم خانه مادرم بود. هنوز هم لحظه سال تحویل خلا او را حس می کنم. شاید رسم همیشه این گونه باشد که خانواده ها لحظه سال تحویل در خانه های خود هستند ولی ما همیشه در منزل مادرم که ...
امین حاج محمدی: کم لطفی نکنید، داورها به سود استقلال سوت نمی زنند/ کدام شانس؟ از هفته اول صدرنشین هستیم
خارج شدم و بعد تیم نتیجه گرفت و منطق می گوید نباید به ترکیب برنده دست زد؛ بعد از چند روز و در یک بازی دوستانه انگشت پای راستم ترک برداشت. این مصدومیت نیز یک هفته ای اذیتم کرد، بعد هم کارم سخت تر شد، حالا شکر خدا دوباره فیکس شده ام و نمی خواهم جایم را از دست بدهم، با تمام وجود برای ادامه فیکس بودن تلاش می کنم. انتقاداتی که نسبت به خط دفاعی استقلال می شود را قبول داری؟ نه! ...
شمعی در باد: آندرس اسکوبار؛ وقتی فوتبال می کُشد
... آندرس اسکوبار در مدلین به دنیا آمد، شهر هرزی که پایتخت تجارت کوکایین در دنیا بود و به طور میانگین هفته ای هشتاد قتل به خود می دید. بزرگ شدن در خانواده ای از طبقه متوسط در شهر جرم زده مدلین آندرس را رو در روی سرنوشت قرار داده بود. برخلاف بسیاری از اطرافیانش، تحصیلاتی رسمی داشت و خانواده ای که دستش به دهانش می رسید، و وقتی با انتخاب بین ادامه تحصیل برای پیدا کردن شغل و دنبال کردن فوتبال به عنوان ...
تشریح ابعاد حقیقی شخصیت حضرت فاطمه(س)
الزیاره است که بزرگان ما و مراجع ما تقریبا تماما به سلسله اسناد ابن قولویه قمی که می رسند همه تایید می کنند در فصلهای آخر کامل الزیاره ماجرایی را که پیغمبر شبی که معراج رفت وقایع را یک یک برای پیغمبر نقل کردند و پیغمبر اظهار تسلیم کردند که یاعلی این اتفاق افتاد گفتم "سلمت و صبرت" این سند آنجاست که یا رسول الله بعد از تو می ریزند و خانه دخترت را آتش می زند "و تضرب و هی حامل" در حالی که او باردار است و ...
فرهنگ در رسانه
که خانم کرامتی با من تماس گرفت و گفت دوستی داریم به نام رضا کاهانی که قبلا در فیلمی با ایشان همکاری کرده ایم. ایشان تمایل دارند با شما کار کنند و از من خواستند موضوع را با شما در میان بگذارم، گفتم مشکلی نیست؛ آقای کاهانی به من زنگ زد. تلفنی به ایشان گفتم فیلم نامه را برای من بفرست. بعد از خواندن فیلم نامه تماس گرفتم و گفتم در کنار شما هستم، بعد باهم در دفتری قرار گذاشتیم. آنجا با خانمی برخوردم که ...
افشای راز قتل مهندس پولدار
جنایی تهران قرار گرفت، در شکایت خود گفت: برادرم به نام مهیار، در خانه مجردی اش زندگی می کرد. او که مهندس معمار است، صبح دیروز از خانه اش به قصد رفتن به محل کارش خارج شد. آخرین بار وقتی با او تلفنی صحبت کردم، می گفت، کارش تمام شده و در راه بازگشت به خانه است اما دیشب وقتی با او تماس گرفتم، کسی پاسخگو نبود. نه موبایل و نه تلفن خانه اش را جواب نمی داد. هیچ وقت سابقه نداشت که موبایلش را پاسخ ندهد ...
اشک پشیمانی عامل جنایت چهارشنبه سوری
...، به مجتمع ویژه قضایی مشهد منتقل شد و مقابل قاضی علی اکبر احمدی نژاد قرار گرفت. او متهم بود که به دنبال یک درگیری برسر ترقه بازی باعث مرگ مرد مغازه داری شده بود. حادثه ای که این جوان 22ساله رقم زد، چهارشنبه سوری سال گذشته در یکی از خیابان های مشهد رخ داد. آن روز جوان 22ساله به همراه تعدادی از دوستانش سرگرم ترقه بازی در خیابان بود. مردی که صاحب مغازه ای در آن نزدیکی بود بیرون آمد و به ...
آشنایی در مترو با قتل به پایان رسید
طاهر بود اما در ادامه مجبور به گفتن حقیقت و افشای راز یک جنایت شد، وی درباره نحوه آشنایی با طاهر به مأموران گفت: سه ماه پیش با طاهر در مترو آشنا شدم و بعد از آشنایی ارتباطم با وی بیشتر شد. طاهر چندین بار در رابطه با کارش صحبت کرد و فهمیدم که وضعیت مالی خوبی دارد، من نیز که تازه از کار، بیکار شده بودم، وسوسه شدم و تصمیم گرفتم با طراحی نقشه ای از وی سرقت کنم. اکبر30 ساله اظهاراتش به ...
استیلی: این پرسپولیس قهرمان می شود
کنار هم قرار نگیرند مشکلاتی به وجود می آید. من هر کاری از دستم بر می آمد از جمله آوردن اسپانسر برای ملوان انجام دادم. در حالی که وظیفه من به عنوان مربی این نبود که اسپانسر به تیم بیاورم. با این حال واقعا در ملوان اذیت شدم. من شکایتی از مردم انزلی ندارم چون نمی شود رفتار چند نفر در انزلی را به کل مردم این شهر نسبت داد. *پس حسابی طرفدار ملوان شده اید و دوست دارید این تیم در نبود شما نتیجه ...
صحبت های همسر مرحوم هادی نوروزی؛ اگر هادی مثل روز تشییع پیکرش تشویق میشد هیچ وقت فوت نمی کرد!
.... با خانه برادرش هم تماس گرفتم اما آنها عادت داشتند تلفن خانه را از پریز بکشند. انگار همه چیز دست به دست هم داده بود تا هادی آن شب از بین ما برود. در این حین بود که با اورژانس تماس گرفتم و به همسایه ها گفتم این اتفاق افتاده. بعد برای امتحان کردن همان رمز قدیمی موبایل هادی را زدم که دیدم تلفنش باز شد و فهمیدم که دوباره رمز قبلی را روی تلفن همراهش گذاشته است. باورتان نمی شود بگویم تمام عکس های هانا ...
فهرست نام های زیبا و اصیل ایرانی+ معنا
اجداد و نگهبانان آتشکده بلخ بزرگمهر : خورشید بزرگ - نام وزیر دانشمند انوشروان ساسانی بنفشه : گلی رنگارنگ و زینتی با عمر نسبتا طولانی بوژان : رشد کرده - نامی کردی بویان : خوشبو - مامی کردی بهار : شکوفه و گل - سه ماه اول سال شمسی بهارک : بهار کوچولو بهاره : بهاری بهتاش : خوب ومانند بهداد : نیک آفریده شده بهرام : پیروز ، ایزد پیروزی درآئین ...
ماجرای فرار تامکت ایرانی به عراق
بودید؟ جنگ روز 31 شهریور ساعت حدود 2 بعدازظهر شروع شد. من آن روز صبح پرواز داشتم و ساعت حدود یک بعدازظهر بود که به زمین نشستم. با خانومم تماس گرفتم و گفتم که برای ناهار به منزل می آیم. جای شما خالی، لوبیاپلو داشتیم. همینکه لقمه اول را خوردم، صدای آژیر بلند شد. اول فکر کردم شاید جایی آتش گرفته. بلند شدم و از پنجره نگاه کردم. خبری نبود. فهمیدم که این صدا، صدای آژیر خطر پایگاه است. ...
حسین علیزاده از همه حواشی سال 94 می گوید
می شد؛ اما وقتی روی سی دی می رفت، صدا واقعا گوش خراش بود. انگار سیم های ساز فقط صدای فلز می دادند. من بعد از اینکه کارهایم روی سی دی رفت تقریبا دیگر توانستم کارهایم را گوش کنم. وقتی سی دی ترکمن را گوش می کردم می گفتم چه چیز این کار مورد توجه قرار گرفته است؟ چند وقت پیش یکی از دوستانم ترکمن را گذاشت و گفت براساس کاستی که منتشر شده، تنظیم شده است. دیدم صدای ساز شنیده می شود. حالا وضعیت فرق ...
ماجرای قالپاق دزدی بهروز وثوقی در ورزشگاه!
من می روم تماشای فوتبال و بعد در جریان بازی می آیم قالپاق ماشین ها را در پارکینگ می دزدم. وقتی رفتیم بین مردم، با اینکه مسابقه حساسی بین دو تیم بود و قرار هم نبود کسی متوجه ما شود، ناگهان مردم فهمیدند و به جای دو تیم و بازیکنان شروع کردند مرا تشویق کردن! *دو دوره هم در سال های 1347 و 1355 جام ملت ها در تهران برگزار شد که قهرمان شدیم، این بازی ها را هم می دیدید؟ الان نیم قرن ...
نقاشی مستقل نداریم
. این کتاب، زمان نمایشگاه را به تعویق انداخت وگرنه آثاری که می خواهم در نمایشگاه نشان دهم، آماده هستند. دلیل دیگری که نمایشگاه انفرادی ام در این سال ها کمتر بوده، این بود که سه سال قبل که برای تدریس به دانشگاه هنر در باغ ملی رفتم، از فضای این ساختمان متأثر شدم چون خیلی زیباست. پس پروژه ای را به نام باغ ملی شروع کردم که آثار آن هم یک نمایشگاه خواهد بود منتها هنوز به اتمام نرسیده است. ضمن اینکه اخیرا به ...
ماجرای شهادت بیسیم چی گردان غواصان لشکر امام حسین(ع) به روایت فرمانده!
شما هستم؟ هیچ کس آن موقع به نزدیکی من و تو نیست! به هرصورت قبول کردم. عملیات آغاز شد تا به تنگه پرماجرای ام الرصاص رسیدیم. از زمین و آسمان گلوله می بارید و از چند جهت آتش عراقی ها روی سرمان می ریخت اما بچه ها با شجاعت و صلابت و اقتدار دفاع می کردند. زمان زیادی از شروع عملیات نگذشته بود که متوجه شدم، سیم گوشی بیسیم که دستم بود، به جایی گیر کرده است. برگشتم رو به آقای فاتحی. به او گفتم: حسن ...
سیا برای سقوط مصدق 60 هزار دلار خرج کرد
تحقیق می کنم ببینم که چیست و اگر واقعا کاری نکرده باشد و خلافی نکرده باشد می گویم که اذیتش نکنند و از حبس بیاورندش بیرون. خودم بلند شدم و رفتم و بدون خبر قبلی رفتم به محبس قصر و البته راهم نمی دادند و بعد گفتم کی هستم، بعد آمدند و رئیس محبس نبود ولی معاونش بود و گفتم من می خواهم این آدم را ببینم. در این موقع یک خانم چادری آمد و گفت که من خواهر نواب هستم و من نواب را هم با خودم برده بودم. خلاصه آنجا ...
ایادی، علم و هویدا از بیماری شاه اطلاع داشتند
هلیکوپتر پرواز کردم و از میدان شهیاد دیدم که چقدر جمعیت بود. تاریخ آن روز را به خاطر دارید؟ در ماه سپتامبر بود که روز هفتم وارد شدم و روز سیزدهم رفتم. بعد از اینکه برادرم را دیدم، اولین چیزی که به من گفتند، گفتند: من می خواهم که شما بروید. من گفتم که نمی توانم بروم، حالا یک چند وقتی اینجا هستم، گفتند برای راحتی خیال من تو حتما بروید. در صورتی که بعد من فهمیدم که به ایشان فشار ...
قتل شوهر برای نجات از رفتار غیراخلاقی
نرگس که رسید، او زندگی پردردش را شرح داد و گفت: وقتی 18سالم بود به خاطر اتفاق تلخی که در مورد من توسط یکی از اعضای خانواده ام افتاد، خانه پدری را ترک کردم و به تهران آمدم. مدتی زندگی بدی داشتم و در پارک می خوابیدم تا اینکه با شاهرخ آشنا شدم. ما با هم در پارک آشنا شدیم. او اول خیلی با من مهربان رفتار می کرد و همین هم باعث شد به او اعتماد کنم و داستان زندگی ام را گفتم. شاهرخ به من گفت با من ازدواج می ...
شراره ، شرر به جانم زدی/محمد علی جدید الاسلام
شد و نگرانی فزون ، که با این چه کنیم . آن شب تا دم صبح بیدار و به مشکل شراره و خانواده اش فکر می کردم ، نفهمیدم کی خوابم برد و با صدای زنگ تلفن بیدار شدم . برادر گرامی محمد مالی مبلغ قبض را پرداخته وپی گیر وصل آب را صادر کرده بود ( خدا خیرش دهد ) از ایشان تشکر کردم . یرای حل مشکل خانواده شراره به صورت اساسی با دوستم ( .........) تماس گرفتم تا از طریق خیریه ...
بخشی از واقعیات زندگی هنری محسن چاووشی
آلبومهایم گرفتم. چاووشی افزود: با آن پول بدهیهایم را دادم و در همان حین شنیدم که محسن نامجو که به همراه من آلبومش را برای دریافت مجوز به حوزه هنری ارائه داده بود مجوز گرفت و همین خوشحالم کرد. اما روزی که قرار بود رییس مرکز موسیقی حوزه رضا مهدوی مجوز آلبوم مرا صادر کند از کار اخراج شد یا جابجا شد... وی ادامه داد: بعد از آن در آوای باربد دوستی گفت که میتوانم شما را آشنا کنم با دوستان ...
نانوایی که به نیازمندان نان رایگان می دهد
توانید بخوانید. درخواست نان کردم، نانوا با پارو دنبالم کرد! ماجرا برمی گردد به سال 65 که آقا هاشم در یکی از شهرها؛ دوران خدمتش را می گذراند. البته دوست ندارد نامی از آن شهر بیاورد تا مبادا کسانی که این گفت و گو را می خوانند نگاه منفی به آن شهر و آدم هایش پیدا کنند: من خدمت سربازی ام خارج از تهران بود. در همان دوران بیماری سختی گرفتم و راهی بیمارستان شدم. وقتی از بیمارستان مرخص ...
گوشه ای از زندگینامه شهید عادل محمدرضا نسبت
حمل آجرها از کوچه به خانه بودم. در این حین جوانی آمد و پس از سلام و احوالپرسی پرسید: باباجان! چه کار می کنید . گفتم: خانه ام احتیاج به مرمت دارد و می خواهم درستش کنم. جوان کت خود را در آورد و گفت: شما چرخ دستی را پر کنید و من می برم. نمی پذیرفتم. نمی خواستم باعث زحمتش شوم. اما او با اصرار مشغول کار شد و تا اذان صبح به من کمک کرد، بعد از آن خداحافظی کرد و رفت، اما از آن پس، سر هر ماه فرد ناشناسی ...
روایت یک بیسیم چی از سردار بدر/ تدبیری که به پیروزی خیبر منجر شد
داده بودند، از تدارکات گرفتم و در کوله ی حمید گذاشتم. بعد که کوله را در دست گرفت، گفت میراب! کوله ام را سنگین تر کردی! گفتم سفارش آقا مهدی بود. آقا حمید در تعجب بود، می گفت این چه صیغه ای است که مجبورم می کند با همسرم تماس می گیرد و یا به تو سفارش می کند کوله ام را چک کنی؛ آقا مهدی چه منظوری از این کارها دارد خدا عالم است، انشاءالله عاقبتمان به خیر شود. حمید آقا راست می گفت، کارها و دل ...
فرهنگ در رسانه
آمده ام شما را نزدحاکم ببرم. مرد به کاخ وارد شد و حاکم روی کرسی نشسته بود. مرد سلام کرد و حاکم جوابش را داد و گفت مرا شناختی؟ گفت خیر. نزدیک تر رفت و گفت بله شناختم. شما پسر من هستی. حاکم گفت متوجه شدی که آن روز حرف اشتباهی زدی؟ حالا من حاکم هستم و از حرفت خجالت بکش. مرد پاسخ داد من نگفتم تو حاکم و والی نمی شوی بلکه گفتم آدم نمی شوی و این پرویز پرستویی است. پرویز پرستویی رک گو است و پاک ...
بیهوشی مردان ثروتمند در انباری زوج جنایتکار
رو شدم. وقتی تماس گرفتم، زنی بود که از من خواست همدیگر را ملاقات کنیم. من هم با او قرار گذاشتم؛ وقتی سر قرار رفتم با هم به پارکی رفتیم و مشغول صحبت شدیم. این زن فلاکس چایی آورد و گفت داخلش نسکافه است. او برایم نسکافه ریخت و من هم آن را خوردم. بعد از آن بلند شدم که داخل خودرو بروم، اما دیدم که خودروی پرادوی من پنچر شده است. می خواستم پنچری آن را بگیرم که ناگهان بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم دو روز ...