سایر منابع:
سایر خبرها
چونکه ذلفا عادتش بودی چنین گریه می کردم تمام روزگار همان روزی که خاک من سرشتند غبار غم به نام من نوشتند ببارید بر گلم بارانغم را زبختم تخم محنت را بکشتند * * * جوانی وزمان وصل احباب برفت از من چولذت که در خواب چو محبوبم ز هر لذت کنون دور به سویم تیر هر رنجی است پرتاب زهجرانت مرا داغیست بر دل که تا حشرم به جان بگرفته منزل ...