سایر منابع:
سایر خبرها
! _ تو هم حلال کن برادرجان! فریدی برگشت و به سمت سنگر دوشکا رفت. من همان طور نگاهش می کردم. لحظه سخت و دردناکی بود. ناگهان ایستاد. انگار چیزی یادش آمده بود. گفت: _ مواظب باش! دشمن حتما از طرف دشت میاد. تا جایی که می شه اجازه نده عراقیا زیاد جلو بیان. شلیک موثر داشته باشین. حجم آتیش هم بالا باشه! درطی چند ساعت این حرف را بارها و بارها به من گفته بود و تذکر ...
خاطرات او را در دوران دفاع مقدس تنظیم می کردم. ازآن چنان شخصیتی این چنین عزمی در چند قدمی دشمن سفاک اصلا بعید نیست. حدود ساعت یازده شب برنامه دیدار با رزمنده مدافع حرم تمام شد. در این مراسم دعای حدیث کسا قرائت گردید و بعد از مداحی یکی از همرزمان برادر رشیدپور درباره مظلومیت رزمندگان مدافع حرم صحبت کرد و یادی از شهید جنت مکان هم نمود . بعد برادر رشیدپور درباره نحوه مجروحیتش صحبت کرد . در ...
بود که تا سر کار گذاشتن وحشتناک طرف پیش می رفت، گاهی هم این طور جدی بود. من به عنوان برادرش هیچ وقت طرف شوخی او قرار نگرفتم. این از چیزهایی است که هنوز هم یادآوری اش مرا شرمنده می کند. محمودرضا ادب بسیار زیادی با بزرگتر داشت و حق ادب را ادا می کرد. با هم زیاد می خندیدیم. خیلی پیش می آمد که چیزی از اتفاقات کارش یا مسائل روزمره یا حتی سر کار گذاشتن دوستانش تعریف می کرد و می خندیدیم اما هیچ وقت نشد ...