سایر منابع:
سایر خبرها
پس چی؟ خودت بهش گفتی دیگه گزارش نده اونم نداده رفته امید میگه آره میدونم فقط عجیب بود واسم همین. شب همگی کم کم به خانه آذرخش و عامر میرن. اونجا دوعا سر میز از آذرخش میپرسه پس شعله کجاست مامان؟ آذرخش میگه یه برنامه دیگه داشت گفت نمیاد پنبه خوشحال میشه و عبداله خان سرشو پایین میندازه سولماز یه چیزهایی حس میکنه و با بهونه نشون دادن سرویس آذرخشو صدا میزنه. سپس بهش میگه تو چیزی میدونی؟ نکنه ...
پاره کردند. دو دست بندم را با زور از دستم کشیدند. مچ دستش را نشانم می دهد و می گوید نگاه کنید، هنوز جای بریدگی اش روی دستم است. گوشواره ام را هم می خواستند بکشند که التماس کردم گفتم تو رو خدا گوشم را پاره نکنید. می پرسم خودت گوشواره را درآوردی؟ می گوید نه نگذاشتند تکان بخورم فقط گفتم که گیره اش چطوری باز می شود که خودشان در آوردند؛ جیب هایم را هم گشتند دو تا گوشی موبایل داشتم ...