سایر منابع:
سایر خبرها
بازی کردی هیچ ربطی به شخصیت اتوبوس شب نداشت چی شد واسه اون کار انتخاب شدی؟ من هم فکر میکنم هیچ ربطی نداشت و باید از کارگردان پرسید نظرت راجع به نقشت در فیلم اتوبوس شب چیه؟ -یه پسر بچه ی خیلی متعصب و قهرمان که اول یه خامی توش دیده میشه اما کم کم با گذشت قصه اون خامی جای خودش و به پختگی میده به هر حال یک پسر بچه ای است که یک مسئولیت سخت به عهده اش گذاشتند ...
اتفاق دیشب حرف میزنه که عامر جا میخوره و سعی میکنه آرومش کنه سپس عامر بهش میگه من برم دیگه آذرخش امروز ضبط داره میخوام کنارش باسم عبداهل خان میگه تو واقعا عاشق آذرخش خانم شدید هم رفتی خونه اش پیشش میمونی هم با تو تلویزیون رفتنش مشکلی نداری کلا یه آدم دیگه شدی! عامر میگه آره واقعا عاشقشم و تصمیم گرفتم دیگه تو لحظه زندگی کنم سپس بهشون خبر میدن که ارطغرل اومده. ارطغرل به اونجا میاد و خبر میده که ابراهیم ...
بگویم این را اجازه نداری بفروشی، قرض بگیری، یعنی یک معادلاتی در کار های اقتصادی وجود دارد مثلاً نانوایی است نانوایی می گوید من اگر وسط دهم شد آردم تمام شد می روم از این نانوایی بغل دستم 5 کیسه قرض می گیرم می آیم کارم را انجام می دهم، موقع اش که شد می روم 5 تا قرضی ام را به او پس می دهیم، ما این را به عنوان نظارتی می بینیم تخلف است می گوییم این 5 تا کجا دارد می رود از مغازه تو بیرون یا برای آن یکی 5 تا ...
فدک چیه، تا من فدک را به شما برگردانم. خب معلوم است که این یک فریبی است که میخواهد فدک را برگرداند، به عنوان کسی که حق از دست رفته ی آل محمّد را میخواهد به آنها برگرداند، چهره ای برای خودش درست کند. حضرت میگوید بسیار خب، حالا میخواهی فدک را به بدهی، من حدود فدک را برای تو معین میکنم. بنا میکنند حدود فدک را معین کردن؛ آن حدودی که امام موسی بن جعفر برای فدک معین میکنند، تمام کشور اسلامی آن روز را در ...
داشتنی را داشتند، ولی حتی آنها هم با قنوت های مهدی زین الدین در نماز آشنا بودند و دوست داشتند او را موقع قنوت گرفتن ببینند. خیلی از خاطراتی که ما شنیدیم، اعم از این که فرمانده لشکر پوتین واکس می زد یا در آشپزخانه کمک می کرد و جای دیگران پست نگهبانی می داده، مربوط به مهدی زین الدین است. او خودش را خیلی وقف جبهه کرده بود و به همسرش هم گفت که من قبل از تو با جنگ ازدواج کردم. وقتی شما خلاصه پژوهش فیلم و ...
به درد موقعیت های مشکل و مواقع اضطراری نمی خورد. او پادشاهی بود که برای مواقع آرامش ساخته شده بود. به محض آنکه مشکلی پیش می آمد، خودش را می باخت و سلسله اعصابش در هم می ریخت. دوست ندارم اکنون که او در این دنیا نیست و نمی تواند پاسخگو باشد، این حرف ها را بزنم، اما باید بگویم که در جریان حوادث 25 تا 28 مرداد ماه سال 1332 هم خود را به کلی باخته بود و به همین خاطر از کشور خارج شد. هر وقت باهم تنها می ...
نورسما چاقویی دستش میگیره و داد میزنه که نزدیکم نشو! ابراهیم میگه ایندفعه دیگه راه در رویی نداری، آنها باهم بحثو دعوا میکنن که مهری از اتاق کناری صداشونو میشنوه و به اونجا میره و تمام حرف های آنهارو میشنوه و متوجه میشه که حرف های نورسما درست بوده و با عصبانیت به داخل میره و به ابراهیم میگه که همه ی حرفاتونو شنیدم! شنیدم تایید کردی که تو نورسمارو انداخته بودی پایین! الانم میخواستی بهش حمله کنی اگه ...