سایر منابع:
سایر خبرها
میکنم اما نیلای میگه نه بیدارم نکنین همش شیر شیر میکنین بسه دیگه پنبه با کلافگی میره اتاق بچه و به عبداله خان میگه این نیلای واقعا داره خسته ام میکنه با این مکافات داریم! عبداله خان میگه چرا؟ او میگه شیر نمیده بچه رو! دوعا و فاتح میرن اونجا تا سر بزنن به بچه که فاتح هم وزن بچه طلا بهش میده و مصطفی تشکر میکنه ازش. مهری با ارطغرل رفته به خانه آذرخش اینا و با چیمن در حال انتخاب پیتزا هستن مته خان ...
دیروز بهش قول دادم گل داوودی ببرم واسش میدونین که خیلی دوست داشت. بعد از رفتنش فاطما میاد و بهشون میگه هرروز میره سر خاک شنگول خیلی دوست داشته زنشو سپس میگه باید لیف ببافم برم تو بازار بفروشمش اینجوری نمیتونیم از پس مخارج بربیایم عمر و آسیه میگن ما هم داریم کار میکنیم باهمدیگه از پس این مشکلات و روزهای سخت برمیایم. سپس آیبیکه و اوگولجان میان و باهم میرن به مدرسه. گوکان تو خونه آیلا به آشپزخانه رفته و ...
[امپراطوری فاتح و حاکم بر کهکشان]به کار می گرفت. اما روزی عملی خائنانه، همه چیز را تغییر داد و برک در قالب شکننده و آسیب پذیر بدن انسان، محصور شد. پس از این اتفاق، فقط و فقط یک هدف ذهن برک را به خود مشغول ساخت: انتقام از آناندر میانای که چندین بدن دارد و پادشاه تقریبا نامیرای امپراطوری رادچ است. کتاب زمان سوار Zaman Savar انتشارات: کتابسرای تندیس نویسنده: ضحی ...