سایر منابع:
سایر خبرها
. مردم اگر معنویت شان ضعیف است چقدر تقصیر دارند؟! یا قدرت ها و زورگویان نمی گذارند و یا از مؤمنینی که مدعی و پیشتاز این راه هستند، چیزی به مردم نرسیده است. در روایت فوق، می فرماید اگر شیعیان ما! و غالباً در روایات، شیعه به معنای خاص کلمه استفاده می شود؛ همان معنای خاصی که یک عده ای رفتند درِ خانۀ امام رضا(ع) گفتند: ما شیعیان شما هستیم و حضرت آنها را به خانه راه نداد و فرمود: بگویید محبین ما ...
اسلامی ایران است و ریشه و پایه همه ارکان این مملکت است به این توجه دارد که یک جور نگاه و معرفت روح الله را بیان کند. ما تلاش می کنیم الان که در آغاز راه هستیم نسل جوان را که در واقع نسل سوم و چهارم هستند با این معارف آشنا کنیم. اگر چه هدف اصلی ما تنها این نیست که مستقیم به بحث امام(ره) بپردازیم. امام به نظر ما آن چکیده نابی است که خودشان فرمودند و ما هرچقدر در پرداخت به آن فضا را با نشاط تر کنیم ...
السلطنه عبدالحسین میرزا فرمانفرما بود که بسیار به این یک دانه برادر تنی اش علاقه داشت و ارتباطش زبان زد خاص و عام آن زمان بوده است ، نجم السلطنه خواهر دیگری به نام ماه سماءخانم ملقب به عصمت السلطنه داشت که در جوانی فوت شد. نجم السلطنه مانند دیگر دختران شاهزاده ها ی قجری و به رسم آن زمانه در کنار دیگر خواهرانش خواندن و نوشتن را نزد معلم ها ی خانگی فراگرفت ، هنوز اندکی نگذشته بود که وارد ...
النصری ها از غفلت نماینده ایران به ثمر رساندند بارشان را بستند و خیالشان را از بابت صعود راحت کردند. وقتی تیم بازی رفت را چهار بریک پیروز می شود و دیدار برگشت نیز همان ابتدای مسابقه به گل می رسد این یعنی بهترین نتیجه برای صعود که همین اتفاق افتاد و... اما چطور شد ذوب آهن بهترین تیم مرحله گروهی نتوانست مقابل العین آن هم در خانه دوام بیاورد و بازنده نباشد عجیب بود. وقتی یحیی گل محمدی در بازی رفت با ...
زیر را دارد جای تعجب است: بقایای سینمای نفتی و دولتی ایران/ از بازیگر وقتی همه خوابیم بیضایی، تا کارگردان هنر و تجربه ای خواب تلخ در گفت وگو با رسانه وزارت ارشاد: بیکاریم و منتظر بودجه و تصمیم مسئولان هستیم . آقای کافه سینما این چه تیتر و چه محتوای خبری است برادر؟! کی ازبودجه حرف زد؟! تمام صحبت تلفنی آقا محسن با خبرنگار محترم از ابتدا در مورد تعیین تکلیف پروانه ساخت فیلمنامه جدیدش و مهمتر از همه ...
ی سنگی بیرون آمد و پیرزن را دید که بر زمین افتاده است به شادی فریاد برآورد: - پس من حالا آزادم؛ تو جادوگر را کشتی و من تندرستم! سودیکا مبامبی که می خواست دختر را سالم به خانه اش برساند از او پرسید: خانه ات کجاست؟ دختر جواب داد: من خانه ندارم. آدمخواران جز من همه را در دهکده کشتند و بعد این پیرزن جادوگر مرا گرفت و زندانی کرد تا تو آمدی و نجاتم دادی! سودیکا مبامبی به شادی گفت ...