سایر منابع:
سایر خبرها
عالم دیگه ای سیر می کرد. یه بار وسط روضه، مصطفی رفته بود بشینه رو پاش؛ متوجه بچه نشده بود، انگار ندیده بودش. گریه کنون اومد پیش من. گفت: بابا منو دوست نداره. هر چی گفتم جوابم رو نداد. روضه که تموم شد، گفتم: حاجی، مصطفی این طوری می گه. با تعجب گفت: خدا شاهده نه من کسی رو دیدم نه صدایی شنیدم. از بس محو روضه بود.... راوی ...
...:11 بابا جان دیگه بیخیال این بچه (هانی نوروزی)بشید .بدبخت مگه چند سالشه که هر کوچکترین کاری رو که بکنه تیترش میکنید. بذارید به درسش برسه و دلشو به چیزای علکی خوش نکنید که فکرش مشغول بشه نقل قول +68 #5 محمد ارتش سرخ آبادان 2016-09-25 01:05 کیسه و همراه با سقوطی ناب نقل قول +73 #4 Dash mehdi 2016-09-25 00:54 71 سال افتخار ...
. آنقدر رفتیم ، تا موقع نماز اول وقت گذشت . خندید و گفت اومدیم ادای مؤمن ها رو در بیاریم ، نشد. اولین روز عملیات خیبر بود. از قسمت جنوبی جزیره ، با یک ماشین داشتم بر می گشتم عقب. توی راه دیدم یک ماشین با چراغ روشن داشت می آمد. این طور راه رفتن توی آن جاده ، آن هم روز اول عملیات، یعنی خودکشی.جلوی ماشین راگرفتم. داننده آقا مهدی بود. به ش گفتم چرا این جوری می ری؟ می زننت ها . گفت می خوام به ...
هامون پرس : ایلنا-یاسمن خالقیان: تک تک آدم هایی که این روزها زندگی شان کردم با خطی به هم وصل می شوند. برخی فراموش شده و عده ای دیگر تنها در سکوت ادامه می دهند, مردم مزارع خشک شده, مردم بی برق که با نزدیکترین درمانگاه چندین کیلومتر فاصله دارند, مردم خراسان جنوبی در جوار استانی با بزرگترین نهاد موقوفاتی جهان اسلام که شاید مهم ترین دغدغه اش ممانعت از برگزاری کنسرت است. یک سال و نیم از شروع تهیه گزارش از مناطق محروم ایران می گذرد؛ از داستان زندگی مردم دروازه غار, ...
...:11 بابا جان دیگه بیخیال این بچه (هانی نوروزی)بشید .بدبخت مگه چند سالشه که هر کوچکترین کاری رو که بکنه تیترش میکنید. بذارید به درسش برسه و دلشو به چیزای علکی خوش نکنید که فکرش مشغول بشه نقل قول +68 #5 محمد ارتش سرخ آبادان 2016-09-25 01:05 کیسه و همراه با سقوطی ناب نقل قول +73 #4 Dash mehdi 2016-09-25 00:54 71 سال افتخار ...
مریضم خانم! خود تو بیا وضع منو ببین از نزدیک. پاسخ می دهم: آخه تو ممنوع الملاقاتی. انگار بارقه ای از امید با این جمله در دلش نشسته باشد، می گوید: من یه دادوبیداد کردم، ممنوع الملاقاتم کردن. شما توی ساعت ملاقات بیاید بیمارستان، من بهتون می گم چطوری بیاید دیدن من. پیگیرانه می گویم: چطور؟ مانند کودکی که از شنیدن وعده ملاقات خوشحال شده باشد، با شوق و ذوق می گوید: کاری نداره. من اسم هم اتاقیم رو بهتون می ...
ساعت دیواری رو از تو حلقم در بیارن. 23. یبارم بابام گفت فردا برو پول بریز تو حساب بانکیمون منم گفتم "بانکیمون" رئیس سازمان ملل؟ یه " کاش بچم نبود که میکشتمش " عه خاصی تو نگاهش بود. 24. هیچوقت گول ظاهر افرادو نخورید! یه نفر گول ظاهر منو خورد!من الان دیگه گول ظاهر ندارم. 25. یه سریاهم هستن کلیددارن ولی زنگ میزنن،بعد تا خودتو میرسونی به در باکلید درو باز میکنن ...
. این ها اصلاً مهم نیست مهم این است که تاچشم بهم میزنی ده سال، بیست سال، سی و... می گذرد ولی به عدد ریگهای بیابان افسوس که فرصتها چه زود ازدست میروند وفاصله ها چه بیشتر ایجاد میشوند. یک دفعه به خودت می آیی می بینی ظرف چند ثانیه فاصله ات با بغل دستی یا نزدیک ترین دوستت هفت آسمان شده . فاصله ها زیاد میشوند از کنار تو تا خدا به اندازه رویاهایت و یک عمر حسرت خوردن. مثل بچه ایی که آخرسال روفوزه ...