سایر منابع:
سایر خبرها
. موضوع نمایش های خیمه شب بازی برگرفته از داستان های عامیانه است. در اواخر دوران قاجاریه و به خصوص زمان احمدشاه بسیاری از خیمه شب بازی ها جنبه ی سیاسی به خود گرفت. برای مثال عروسکی را شبیه پادشاه، با همان لباس و کلاه درست می کردند. عروسک گردانی که سرنخ عروسک را به دست می گرفت، مانند انگلیسی ها لباس می پوشید تا با حرکت دادن و به جای او حرف زدن، نشان دهند این مملکت در اختیار چه کسی است. بعد از ...
سرویس اندیشه جوان ایرانی ؛ بخش شعر و ادبیات: نویسنده: محمد قاسم زاده روزی بود، روزگاری بود. در زمان های قدیم پادشاهی بود و این بابا پسری داشت که اسمش شاهرخ بود، ولی مردم به اش می گفتند شاهرخ شاه. پادشاه و زنش آن قدر پسرشان را دوست داشتند که جان شان برای او درمی آمد. این پسره را تا سن هفت سالگی تو زیرزمین بزرگی نگه داشته بودند تا از چشم بد در امان باشد. ملایی هم می رفت تو ...
سوار مادیان لاغر و لندوکی شد و راه افتاد به طرف یمن، رفت و رفت تا همان روزی که قرار بود، رسید به یمن و دید شهر را آذین بسته اند و وزیر و وکیل و لشکر پادشاه همه جا ایستاده اند. از یکی پرسید چی شده که شهر را شلوغ کرده اند. گفتند آمده اند پیشواز داماد شاه. اما شیرعلی عین دیو وارد شهر شده بود. چون آن همه روز و شب در آفتاب و باد و گرما، بیابان را از زیر پا در کرده بود و رخت تنش هم از گرما و باد شندره ...
. دلم می خواهد وضعی پیش بیاید تا پادشاه دخترش را بدهد به من و این باقی مانده ی عمرم، زندگی آرام و بی دغدغه ای داشته باشم و من هم از نعمت های خدا نصیبی داشته باشم. درویش دومی گفت: من هم همین طور. حرف دل مرا زدی، ولی من به اندازه ی تو بلندپرواز نیستم. اگر وزیر دخترش را به ام بدهد. برایم کافی است. درویش سومی گفت: من هم می خواهم گوشه ای آرام بگیرم. فقط از خدا می خواهم رستگار بشوم. اگر زنی ...
ظرافت این آیت خواند که یا لَیتَنی کُنتُ تُراباً (26) - ای کاش من خاک می بودمی، یعنی آن غباری که به زلف تو آمیخته. مولانا قطب الدّین در جواب خواند که وَ یَقُولُ الکافِرُ یا لَیتنی کُنتُ تُراباً (27) - یعنی کافر می گوید این سخن را که ای کاش خاک بودمی. آن جثّه ی کوچک تو! قاضی عضد به غایت فربه و جسیم (28) بوده است. روزی با یکی از علمای بَحّاث (29) شیراز که مولانا پادشاه نام داشته و از ...
گوید کار شایستۀ تاریخی آن نیست که بگوییم فلان پادشاه فلان سالار را به جنگ فرستاد و فلان روز چنان شد،28 ما با او در این معضل تاریخی احساس همدردی می کنیم. به نظر می رسد منظور او از این نحوۀ روایت مرسوم آن بوده که مورخان تاریخ را کاملاً خشک و خنثی روایت می کرده اند، به عبارت دیگر، خواندن آن تواریخ تشنگی برای دانایی را مرتفع نمی کند و تاریخی که چنین نکند کارکرد آگاهی دهندۀ خود را از دست داده است، برعکس ...