سایر منابع:
سایر خبرها
اینکه به خانه بروی، پیش من بیا، با تو کار دارم. باشگاه تهران جوان دوش نداشت و ما مجبور بودیم بعد از تمرین به حمام عمومی بازارچه صبا باشی پشت عین الدوله برویم تا دوش بگیریم.بعد از تمرین دوش گرفتم و پیش غفوریان رفتم و گفتم آقا غفور با من امری داشتید؟ دیدم او یک پاکت جلویم گذاشت و به من گفت این گوشت راسته و فیله است، ببر خانه بپز و بخور تا قوی شوی. ما عادت نداشتیم کسی به ما رحم کند به همین خاطر به ...
. برادرها ماندند که چه خاکی به سرشان بریزند که برادر کوچکه گفت: بهتر است شما بروید. چون معلوم نیست که آخر و عاقبت کار من با این دیو به کجا می کشد. فقط قول بدهید اگر به دست دیو کشته شدم و برنگشتم، با بچه ام مثل بچه ی خودتان رفتار کنید و باهاش مهربان باشید. برادرها قبول کردند و زن برادرشان را برداشتند و خداحافطی کردند و رفتند. پسره تک و تنها در آن بیابان ماند و شب که شد، آتشی روشن کرد و نشست تا ...