سایر منابع:
سایر خبرها
...، ازدواج می کنم. عمه مارچ از در دیگری وارد شد و گفت مگ باید با فرد ثروتمندی ازدواج کند و خانواده اش را از فقر نجات دهد. مگ گفت که پدر و مادرش هم با این ازدواج موافق اند. عمه مارچ گفت: عزیزم! عقل پدر و مادرت در امور دنیوی به اندازة عقل بچه هاست! تو می خواهی با آدمی بی پول، بی کسب و کار و بدون مقام ازدواج کنی و سخت تر از حالا کار کنی. اما مگ از بروک دفاع کرد. عمه مارچ گفت: دختر! او می داند ...
...: امروز اتفاقاً سواد ندارم. پسرک گفت: نوشته: نمایش بزرگ عروسکی. نمایش تازه داشت شروع می شد اما پینوکیو دو لیر نداشت بدهد برود تو. خواست از پسرک پول قرض بگیرد اما پسرک گفت اتفاقاً آن روز نمی تواند پول قرض بدهد! لباس کاغذی اش هم به درد پسرک نمی خورد تا به او بفروشد. بالاخره بدون اینکه فکر کند الآن پدر جپتو دارد با یک تا پیراهن می لرزد، کتاب سوادآموزی اش را به یک دستفروش فروخت و وارد سالن تماشاخانه ...
ابراز علاقه اش به وی از باید و نباید هایی سخن می گوید که کودک برای تجربه کردن حس مورد محبت قرار گرفتن از سوی مادر باید به آن عمل کند. این انگاره روانشناختی یکی از بزرگترین چالش هایی ست که شخصیت در سنین کودکی در برابر خود احساس می کند "دوست داشتن من به واسطه انجام کاری ست پس اگر توانایی انجام آن کار نداشته باشم پس من هیچم..." او به عنوان یک انسان کوچک نه قدرت برخورد با این تناقض و ...