سایر منابع:
سایر خبرها
که به ازدواج من و محمد رضایت دهند. البته این پروسه حدود یک سال طول کشید. من از درس و مدرسه دست کشیدم و فقط به محمد فکر می کردم. عروسی کردیم، اما بیشتر شبیه عزا بود. فقط من و محمد و پدربزرگش خوشحال بودیم. خواهر بزرگ ترم از زور ناراحتی اصلا به جشن کوچکی که در خانه پدربزرگ محمد گرفته شده بود، نیامد. پدرم سر عقد یک خانه به نامم کرد. همان کاری را که برای خواهر بزرگ ترم کرده بود و مادرم هم ...
با کمک صمد فردی را پیدا کردیم که به صورت غیرقانونی و پنهانی سقط جنین انجام می داد بدون این که کسی متوجه ماجرا شود دست به این اقدام زشت زدم ولی دیگر نمی توانستم از صمد فاصله بگیرم. به همین خاطر و به امید این که با من ازدواج کند دوباره روابطم را با او ادامه دادم اگرچه به خاطر همه گناهانم احساس شرم می کردم اما از این وحشت داشتم که مبادا صمد با دختر دیگری دوست شود. در همین روزها از من خواست ...
با کمک صمد فردی را پیدا کردیم که به صورت غیرقانونی و پنهانی سقط جنین انجام می داد بدون این که کسی متوجه ماجرا شود دست به این اقدام زشت زدم ولی دیگر نمی توانستم از صمد فاصله بگیرم. به همین خاطر و به امید این که با من ازدواج کند دوباره روابطم را با او ادامه دادم اگرچه به خاطر همه گناهانم احساس شرم می کردم اما از این وحشت داشتم که مبادا صمد با دختر دیگری دوست شود. در همین روزها از من ...
داشته باشم. البته نمی توانم الان درباره دیگر برنامه هایم توضیح بدهم چرا که خودم هم نمی دانم. الان فقط بدمینتون برایم مهم است. با توجه به سن کمی که دارید به ازدواج فکر می کنید؟ قطعا در آینده جزو برنامه های من خواهد بود. بسیاری از دختران خیلی از فرصت های زندگی شان استفاده نمی کنند. توصیه شما به دختران هم سن و سالتان چیست؟ توصیه می کنم هیچ وقت برای ورزش ...
بودید؟ نه از رشته. یعنی طوری بود که تمام وقت باید برای درس می ذاشتیم. من ریاضی کاربردی ام خیلی خوب بود و چون روزها همه اش گرفتار درس بودم، شب ها خوابم نمی برد؛ چون شب ها تازه افکار می اومد سراغم که چرا نمی تونم کتاب هرمان هسه بخونم. دلیل دیگه اش این که تو رشته برقی خیلی مردسالاری بود کلاس ما مردانه بود دوست داشتم تو رشته هنری درس بخونم مثل سینما و نقاشی، اما در نهایت کارم به نقاشی کشید ...
از دیروز تا حالا تو فکرم. اگه بگم نمی رم چی می شه؟ پیش بینیش زیاد مشکل نیس. خب دیگه همه چی تقریبا معلومه. دستم رو می گیرن و می ندازنم بیرون! خب، اون وقت تکلیفم چی میشه؟ کجا و پیش کی برم؟ زیر کدوم سقف زندگی کنم و شیکمم رو چه جور سیر کنم؟ خیلی فکر کردم اما نتونستم راهی پیدا کنم. کاش می شد مادرم رو که من رو برای کلفتی به خونه مردم فرستاد و مهر مادریش رو نثار چارتا بچه شوهرش کرد، پدرم رو که خیلی سال ...