سایر منابع:
سایر خبرها
در گوشی همسرم دیدم ماجرا را به دختر و پسرم گفتم و نقشه قتل او را طراحی کردیم. بعد از جنایت نیز جسدش را در بیابان های اطراف ورامین رها کردیم. متهمان پس از تکمیل پرونده پای میز محاکمه رفته و به دفاع از خود پرداختند. پاسخ منفی انگیزه قتل پدر مرد میانسال قربانی جنایت خانوادگی شد تنها به این دلیل که به خواستگار دخترش پاسخ منفی داده بود. این جنایت 28 خرداد 90 و با کشف جسد مردی ...
سایت خبری تحلیلی هنگام Hengamnews.com: چندی پیش زنی نیلوفر با مراجعه به یکی از کلانتری های پایتخت به کارآگاهان گفت: امشب دو پسر 20 ساله زنگ در خانه ام را زدند. فکر کردم آشنا هستند برای همین در را باز کردم اما آنها به زور وارد خانه ام شدند و پس از بستن دست و پایم، مرا مورد آزار و اذیت قرار دادند. آنها از من فیلم تهیه کردند و با تهدید انتشار آن، تلفن همراهم را دزدیدند و متواری شدند. ...
آفتاب نیوز : بیست و چهارم فروردین سال 94 شوهر جوان این زن تحصیلکرده به اداره آگاهی تهران رفت و گفت: روز گذشته درحالی که دنبال دختر 8 ساله ام رفته بودم تا او را از دبستانی در خیابان نارمک به خانه ببرم ناگهان 4 مرد که دستبند و اسلحه دردست داشتند مرا دستگیر کردند، چشمانم را بستند و سوار یک خودروی نقره ای رنگ ال نود کردند و با انتقال من به ساختمانی با زور و کتک به من مشروب خوراندند و از من امضا ...
گذشت چند روز دوباره توی اتاق طوفان به پا می شد و همه چیز به هم می ریخت. مثلاً کافی بود من یک روز دیر از خواب بیدار شده و با عجله به دنبال جوراب هایم بگردم یا اینکه شب دیر از مهمانی برگردم و حسش را نداشته باشم که لباس ها را توی کمد سرجایش بگذارم. بعد از چنین حادثه هایی تمام قول و قرارها فراموشم می شد و کم کم اوضاع به شرایط قبل از آتش بس برمی گشت. مامان و کلاس غافلگیرانه اش این جوری ...
خواستند همراهشان بروم. وقتی از آنها سؤال کردم، گفتند حکم جلب دارند و مقابل چشمان دخترم مرا به زور سوار ماشین کردند و راه افتادند. در ماشین به دستانم دستبند زدند و چشم هایم را بستند. بعد از آنکه در چند خیابان گشتیم در کوچه خلوتی ایستادند و به زور در دهانم مشروب ریختند. شاکی در ادامه گفت: مأموران قلابی بعد از آنکه مرا کتک زدند، چند امضا گرفتند و مرا تحویل پایگاه بسیج دادند. مأموران بسیج ...
بودم تا اینکه روز حادثه مرخصی گرفتم و از زندان بیرون آمدم. همان روز با دوستانم تصمیم گرفتیم با آش مسموم به سراغ میوه فروش های دورگرد برویم و به بهانه دادن آش نذری آنها را بی هوش و اموالشان را سرقت کنیم. آن روز ابتدا به سراغ دو میوه فروش موز رفتیم، اما آنها آش نذری را قبول نکردند تا اینکه به سراغ شاکی رفتیم و او را با چرب زبانی فریب دادیم. دو متهم دیگر پس از دستگیری به جرم خود اقرار کردند. تحقیقات از متهمان به دستور قاضی موسوی ادامه دارد. اخبار زیر را از دست ندهید: اخبار زیر را از دست ندهید: ...
اسفند . به هر مکافاتی بود رفتم و آنجا را پیدا کردم، ولی دیدم خبری از آنها نیست. به من گفتند که باید هر روز قبل از ظهر بیایی تا بالاخره یک روز محاکمه آنها برگزار شود. من چند روزی رفتم، ولی باز هم خبری نشد تا بالاخره یک روز که رفتم دیدم همه زندانیها را آورده و در حیاط نشانده و مأموران مسلح دور آنها ایستاده اند. *توانستید در جلسه دادگاه شرکت کنید؟ خیر؛ بیرون بودم. می خواستم هر جور ...
پرت شدم در جوی پشت سرم. خیس آب و کثیفی شدم. هیچ وقت این جوی جز یکی دو موش چیز دیگری به خود ندیده بود. حالا در این روز گرم و کسل جوی پر از آب لجن بود. پسر بچه ها که وضع مرا دیدند اول کمی برو بر مرا نگاه کردند و بعد با دو پا به فرار گذاشتند. من هم کم مانده بود، از زور اعصاب خردی زیر گریه بزنم. خانمی که از دور شاهد ماجرا بود تا به من رسید دستم را گرفت و فحشی حواله دو پسر بچه کرد و از من پرسید: کمک می ...